نویسنده: شکران احمدی

ب: نص

دومین طریق دستیابی به مسالک العله یا علل امر و نهی شریعت، نص است. مقصود از نص در مسالک العله، نصی است که دلالت آن بر علت بودن ظاهر می‌باشد؛ خواه قطعی باشد یا ظنی. نص به این معنی، اعم‌تر از نصی است که دلالت الفاظ در عین نص وجود داشته باشد. الفاظ نص ظاهر در مورد علت بودن متعدد است که مهم‌ترین آن عبارت‌اند از:
  1. لفظ حکمت: تصریح به لفظ حکمت چنان‌که خداوند جل‌جلاله می‌فرماید: «حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ» یعنى: «این آیات، حکمت بالغۀ الهی است؛ اما انذارها [برای افراد لجوج] فایده ندارد.» علامه زرکشی می‌گوید: اصولیان لفظ «حکمت» را در الفاظ تعلیل، ذکر نکرده‌اند؛ اما ابن القيم رحمه‌الله در «شفاء العلیل» در الفاظ حکمت آورده است.
  2. لفظ من أجل و لأجل: من «أجل» ويا «لأجل»، الفاظی است که به تعلیل صراحت دارد. هر دو لفظ در قرآن کریم و سنت نبوی ذکر شده است؛ چنانچه خداوند می‌فرماید: «من أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا» یعنی: «به همین جهت، بر بنی‌اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین، بکشد، چنان است که گویی همۀ انسان‌ها را کشته است.»
هم‌چنان رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرموده‌اند: «إِنَّمَا جُعِلَ الإِسْتئْذَانُ مِنْ أَجْلِ البَصَرِ.» یعنی: «اجازه گرفتن به خاطر نظر کردن مشروع گردیده است». لفظ «من أجل» در آیه و حدیث فوق، نص در علت حکم است و بیان‌کنندۀ علت تشریع حکم است.
  1. لفظ کی: یکی دیگر از الفاظی‌که نص در علت حکم دانسته می‌شود، لفظ (کَي) است. این لفظ نیز، تصریح به علت حکم دارد. چنانچه در این آیۀ قرآن کریم ذکر شده است: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَي لَا يَكُونَ دُولَةً بَينَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ…» یعنی: «آنچه را خداوند از اهل این آبادی‌ها به رسولش باز گرداند از آن خدا و رسول و خویشاوندان، یتیمان، مستمندان و در راه‌ماندگان است تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست‌به‌دست نگردد.» لفظ «کی» در این آیه، نص و صریح در علت حکم است. لفظ (کی) را امام الحرمین، غزالی، آمدی، ابن القیم، و زرکشی در مؤلَّفات خویش از جمله الفاظ صریح در علت امر و نهی ذکر کرده‌اند.
  2. لفظ (إذا): لفظ «إذا» نیز از جمله الفاظ نص در تبیین علل امر و نهی دانسته شده است؛ چنانچه ابی بن کعب رضی‌الله‌عنه به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت «أَجْعَلُ لَكَ صَلاتِي كُلَّهَا قَالَ إِذاً تُكْفَى هَمَّكَ وَيَغْفَرُ ذَنْبُكَ» يعنى: «من همۀ دعاء و درود را برای تو [خاص] می‌گردانم (بخشش می‌کنم). رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: پس در این وقت خداوند ترا در مصیبت‌هایت در دنیا و آخرت کفایت می‌کند و گناه‌هایت را معاف می‌کند». کاربرد و استعمال «إذا» را علمای اصول، نص و تصریح در علت حکم دانسته‌اند.
  3. لفظ إن: (إِنَّ)، با همزۀ مکسوره و نون مشدد، از الفاظ صریح و نص در علل امر و نهی شمرده شده است. امام رازی رحمه‌الله حرف (إِنَّ) را از جمله الفاظ صریح نشمرده است، اما قاضی ابویعلی، ابوالخطاب، آمدی، ابن الحاجب، ابن نجار حنبلی و دیگران از جمله الفاظ صریح در دلالت بر علت حکم ذکر کرده‌اند.
چنانچه رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم شخصی را که به خاطر استنجاء به او سرگین آورده بود، پس از انداختن سرگین چنین فرمود: «إنها رِکسٌ» یعنی: «سرگین نجس است و قابل طهارت نیست» حرف (إِنَّ) در این جمله در مورد بیان نمودن علت ظاهر است. هم‌چنان رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در مورد پس‌خوردۀ گربه چنین ارشاد فرموده: «انها لَيسَتْ بِنَجَسٍ، انها مِنَ الطَّوَّافِينَ عَلَيْكُمْ وَالطَّوَّافَاتِ» یعنی: «پس‌خوردۀ گربه نجس نیست؛ زیرا که آن‌ها از جملۀ طواف‌کنندگان هستند. (در خانه‌های شما می‌گردند).»
  1. لفظ باء: امام رازی رحمه‌الله سه حرف (لام، إنَّ و با) را از جمله حروفی آورده که دلالت آن بر علت ظاهر است نه قاطع. هم‌چنان آمدی گفته است: حرف (باء) از صیغه‌های تعلیل صریح است؛ مگر این‌که به عدم تعلیلش دلیل موجود باشد. در این حالت در معنای مقصود مجاز است؛ به‌عنوان‌مثال: خداوند متعال فرموده است: «ذلكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ» ترجمه: «این به خاطر آن است که آن‌ها با خدا و رسولش صلی‌الله‌علیه‌وسلم دشمنی ورزیدند.»
مثال دیگر: خداوند جل‌جلاله فرموده است: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا.» یعنی: «به‌خاطر ظلمی که از یهود صادر شد و (نیز) به‌خاطر جلوگیری بسیار آن‌ها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر آن‌ها حلال بود، حرام کردیم.» حرف با را در این دو آیه برخی از علمای علم اصول، قطعی و برخی دیگر به‌صورت ظنی، دلالت‌کننده بر علت حکم می‌دانند که مقاصد شریعت نیز از طریق همین علل احکام و اوامر و نواهی شریعت استنباط می‌شود.
  1. لفظ لام: حرف (لام) به دو قسم است: ظاهر و مقدر.
ظاهر این است که وجود آن در کلمه ظاهر و به حرف (لا) تلفظ می‌شود؛ چنان‌که در این قول خدواند جل‌جلاله ذكر شده است: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا» ترجمه: «همان‌گونه (که قبلۀ شما یک قبلۀ میانه است) شما را نیز، امت میانه‌ای قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط) تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه است.» در کلمۀ (لتكونوا) حرف (لام) ظاهر و قابل تلفظ است.
و مقدر آن است که ظاهراً به حرف (لام) تلفظ نمی‌شود؛ اما تقدیراً می‌باشد، مانند این آیه‌های قرآن كريم: «عُتُلٍ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ، أَنْ كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ.» (أَنْ كَانَ) در حقیقت (لأن كَانَ) است؛ یعنی: «علاوه بر این‌ها کینه‌توز و پرخور و خشن و بدنام است! مبادا به خاطر این‌که صاحب‌مال و فرزندان فراوان است (از او پیروی کنی).»
مثال دیگر؛ خداوند جل‌جلاله می‌فرماید: «أَنْ تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَائِفَتَينِ مِنْ قَبْلِنَا.» در کلمۀ (أَنْ تَقُولُوا) حرف لا مقدر است و اصل كلمه «أن لا تقولوا» است: «یعنی ما این کتاب را با این امتیازات نازل کردیم تا نگویید کتاب آسمانی تنها بر دو طائفۀ پیش از ما [= يهود و نصارا] نازل شده بود». به‌هرحال هر دو نوع ظاهر و مقدر (لام) بیان‌گر علل حکم است.
  1. لفظ مفعول له: ابن قیم الجوزیه وزرکشی، مفعول له را در اسباب تعلیل ذکر نموده‌اند و مثال آن را این آیۀ قرانی ذکر کرده‌اند که در آن مفعول له دلالت بر علت حکم دارد: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ.» نصب كلمۀ (تبيانا) بناء بر مفعول له از وجوه دیگر، احسن و خوب‌تر است و بر این مبنا، «تبیانا»، علت نزول کتاب دانسته شده است.
  2. لفظ لعل: یکی دیگر از الفاظی‌که علت نص دانسته شده است، لفظ «لعل» است. لفظ «لعل» را زرکشی از الفاظ ظاهر در تعلیل آورده است؛ و وقتی‌که عاری از معنای ترجی باشد، منحصراً در تحلیل می‌آید و نسبت آن در کلام خداوند جل‌جلاله صحیح است، زمانی‌که مقارن با معنای ترجی و امید شود، نسبت آن با مخلوق می‌شود؛ چنانچه خداوند جل‌جلاله می‌فرماید: «يا أيهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» در این آيه، (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) علت است برای (اعْبُدُوا) و یا برای (لَعَلَّكُمْ).
  • لفظ إذ: زرکشی حرف (إذ) را از الفاظ ظاهر در علت ذکر نموده است و به‌عنوان‌مثال به این آیۀ قرآنی استناد کرده است: «وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ» یعنی: «(ولی به آن‌ها می‌گویم) هرگز این گفتگوهای امروز به حال شما سودی ندارد؛ چرا که ظلم کردید و هم در عذاب شریک هستید.»
  • لفظ حتى: حرف (حتی) نیز برای تعلیل می‌آید و علامت تعلیل آن این است که به‌جای آن (کی) استعمال می‌شود. مثال‌های (حتی) به معنای تعلیل زیاد است و در این مقام فقط به ذکر یک مثال اکتفا می‌نماییم. خداوند متعال می‌فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ» در این آیه حتی دلالت بر علت حکم دارد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version