نویسنده: شکران احمدی
د: ادلۀ ابن حزم
مهم‌ترین دلیل نقلی منکران تعلیل که مخصوصاً ابن حزم بر آن تأکید کرده است، آیۀ ۲۳ سورۀ انبیاء است که در آن این‌گونه بیان شده است: «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ»؛ یعنی: «هیچ‌کس نمی‌تواند بر کار او (خداوند) خرده بگیرد، ولی در کارهای آن‌ها جای سؤال و ایراد است.»
ابن حزم با استناد به آیۀ فوق می‌گوید: «خداوند در مقام توصیف خود بیان کرده است که هیچ‌کس نمی‌تواند از کارهای او سؤال کند و با این جمله روشن کرده است که میان ما و خداوند، فرقی هست و چون و چرا در کارهای خداوند راه ندارد.»
بنابراین، مسئلۀ اسباب و تعلیل در افعال خدا باطل است، مگر آنجا که خداوند خودش تصریح کند که: فلان امر را به‌خاطر فلان علت، انجام داده است. سپس اضافه می‌کند: «حتی در آن مواردی که خدا به مسئلۀ تعلیل، تصریح کرده است نیز، سؤال کردن این مطلب که چرا فلان حکم به سبب فلان علت، تشریع شده، جایز نمی‌باشد. چراکه چنین سؤالی مساوی با معصیت خداست و الحاد در دین محسوب می‌شود و مخالف سخن خداست که می‌فرماید: «لا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ»؛ پس تعليل احکام و سؤال از کارهای خداوند مساوی فسق است و سؤال کننده فاسق است؛ بنابراین، تعلیل افعال و احکام الهی در ظاهر باطل است.
هـ. نقد و بررسی
ابن حزم در استدلال خود، راه خطا و مغالطه را پیموده است. در معنای آیۀ ذکرشده و آیات مشابه دیگر، گرفتار تحریف معنوی شده است و سؤال از اسرار و علل احکام شرعی را که برای فهمیدن و فراگرفتن و بر مبنای طلب فهم صورت می‌گیرد، با سؤالی که دربارۀ فعلی از افعال خداوند یا قولی از اقوال او یا حکمی از احکام او به‌عنوان اعتراض، انکار، تمسخر و استهزاء صورت می‌گیرد، نظیر سؤالی که در آیۀ ۳۱ سورۀ مدثر وارد شده: «مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَذَا مَثَلاً»؛ اشتباه کرده است. درحالی‌که میان این دو، فرق واضح وجود دارد. چراکه اگر سؤال از روی ایمان کامل به خداوند و صفات کمال و عدل و مخصوصاً حکمت باشد و انگیزۀ سؤال، آگاهی یافتن و یادگرفتن و بصیرت بیشتر به حکمت خداوند در جهان تکوین و تشریع و تدبیر او باشد، سؤال مشروعی است و اشکالی ندارد.
چنین سؤالی از سوی نیاکان و صالحان و برگزیدگان خداوند نیز شده است و در قرآن کریم نمونه‌های فراوانی از این قسم دیده می‌شود. قرآن کریم دربارۀ سؤال ابراهیم علیه‌السلام از خداوند می‌فرماید: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى»؛ ترجمه: «پروردگارا! به من نشان بده، چگونه مردگان را زنده می‌کنی» و سؤال خود را به تحصیل اطمینان بیشتر تعلیل می‌کند و می‌گوید: «ولَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبی». دربارۀ حضرت زکریا علیه‌السلام می‌خوانیم: «رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ» ترجمه: «(عرض کرد): پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد درحالی‌که پیری به سراغ من آمده و همسرم نازا است؟» دربارۀ حضرت مریم می‌خوانیم: «رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ»؛ یعنی: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد درحالی‌که انسانی با من تماس نگرفته است؟» بدیهی است که این سؤال‌ها جنبۀ اعتراض بر کار خداوند را ندارد، بلکه برای فهم حکمت افعال اوست.
بنابراین، آنچه مذموم و غیر مشروع است، سؤالی است که به‌عنوان اعتراض و انکار یا استهزا باشد و آیۀ «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ» ناظر به این قسم است؛ و هم‌چنان سیاق و سباق آیۀ ذکرشده بر نفی آلهۀ کاذبانه دلالت می‌کند که آن‌ها از خداوند جل‌جلاله حق استفسار ندارند.

نقد دیدگاه ابن حزم

  1. ابن حزم با جمهور در اثبات مقاصد منصوص عليه، موافقت دارد؛ چنانچه می‌گوید: «ما از اثبات مقاصد منصوص علیه، انکار نمی‌کنیم، لیکن از تطبیق و تعدی آن در احکام غیر منصوص علیه و اسبابی که خداوند آن را مجاز ندانسته است، نفی می‌کنیم».
  2. چنانچه از نامش هویداست، «اهل ظواهر» به‌ظاهر نصوص استدلال می‌نمایند، به عمق مسایل و علت آن‌ها توجه نمی‌کنند و نه «تعبیر از حکمت را به علت و سبب» جایز می‌دانند؛ زیرا علت یک امر، وجوبی و حتمی است و از معلول جدا نمی‌شود، طوری که احراق و سوزاندن، لازمۀ آتش است و از آن جداشدنی نیست. پس به همین دلیل از قیاس انکار می‌ورزند.
  3. آیۀ ذکر شده نمی‌تواند دلیل قول ابن حزم باشد و استدلال ابن حزم به آیۀ شریفه، درست نیست.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version