در این قسمت مقاله، میخواهیم در مورد اسباب زوال و افول معتزله بحث نماییم.
اساسیترین عامل زوال و شکست جماعتها، فرقهها و گروهها از میان خودشان نشأت و سرچشمه میگیرد؛ گاهی هم یک گروهی که به قدرت میرسد، دست به کارهایی میزند که آن را به پرتگاه سقوط و زوال میکشاند.
کارشناسان، یکی از عوامل افول و زوال گروه معتزله را تشدد در اعمال و کارکردهایشان میدانند؛ زیرا آنان وقتی به جاه و مقامی میرسیدند عقاید و باورهایشان را به زور بر مردم تحمیل میکردند، چنانچه در مسئلۀ «خلق قرآن» بسیاری از علما را شکنجه کردند و وادار ساختند تا همانند آنان قائل به خلق باشند.
یکی از عواملی که باعث شد معتزله بیشتر از مسیر اسلام منحرف شوند، تأثیر بیگانگان بود. در ابتدا، معتزله برای دفاع از اسلام به ترجمۀ کتب فلسفی پرداختند؛ اما به مرور زمان، در این فعالیت خود افراط کردند و از احکام اسلامی دوری یافتند و همه چیز را با عینک عقل بررسی میکردند.
مخالفت با فقهاء و محدثین را نیز میتوان یکی از عواملی شمرد که باعث نابودی معتزله گردید؛ زیرا فقها و محدثین با مسائل کلامی و فلسفی میانهای خوبی نداشتند و چنانکه هویداست، در میان مردم و اجتماع از نفوذ و احترام زیادی برخوردار بودند. گسترش اعتزال در این بخش پیامدهای منفی زیادی به جای میگذاشت؛ بنابراین، این انگیزۀ خوبی برای آنان بود تا در برابر توسعه و گسترش مذهب، افکار و ایدههای معتزله قرار گیرند.
مسئلۀ بعدی که معتزله را به منصۀ ظهور رساند و همچنان باعث سرنگونی و از دست دادن قدرتشان شد، سرسختی و عداوت آنها با مخالفانشان بود؛ گرچه در ابتدا با عقب زدن و دورکردن مخالفان خود به قدرت رسیدند ولی بعدها همین گروهها و مخالفانشان آنان را از تخت قدرت به زمین افکندند.
نتایج و جمعبندی موضوع
در این بخشها تا حد امکان تلاش کردهایم تا تمام مسائل مختلففیه بین اهل سنت و جماعت و بین معتزله را بدون کموکاست و به شیوۀ تحقیقی و با اتکا به منابع هر دو گروه، بیان کنیم. از خداوند متعال خواهانیم این تلاش ناچیز را به درگاه خود قبول نماید و آن را ذخیرهای برای جمعآوری کننده و تمام علمایی که در راستای احقاق حق تلاش نمودهاند، بگرداند. آمین.