در واقع بررسی زندگانی بزرگان دین، و بحث در خصوص زندگانی و نحوه تعامل ایشان با جامعه و دانش؛ در دامن خود هزاران گوهر نایاب دارد. لحظاتی با بزرگان دین بودن، مسیر زندگی انسان را عوض کرده و راه درست و مسیر با برنامه را برای انسان هدیه میدهد. بزرگانی که هر یک برای رسیدن به این درجه و مقام و جایگاهی که قرار دارند، مصائب و مشکلات عدیدهای را تحمل کرده و مسیر پویایی و شکوفایی را طی نموده اند، بررسی زندگانی این شخصیتها برای انسان هدف داده و هدفمندان را مسیر و جهت میدهد. قدم بر نقش قدم آنها گذاشتن، راه رسیدن به اهداف انسان را کوتاه و آسانتر میکند.
بررسی شرح حال و داشتههای بزرگان دینی برای انسان قوت قلب شده و مسیرِ هزار مشکل، را انسان با دلگرمی و برنامهی از قبل تعیین شده میتواند طی نماید. بررسی شرح حال و زندگانی حضرت مولانا محمد انور بدخشانی، نیز از جمله همان برنامههایی است که انسان را برای دستیابی به مسیر درست خواهد رساند.
حضرت مولانا محمد انور بدخشانی با سابقهی علمی و توشههای دانشی که با خود داشتند، یکی از جمله بزرگان و شخصیتهای ملی و بین المللی افغانستان محسوب میشدند.
در این نوشتار در پی آن هستیم که به صورت بسیار کوتاه و موجز شرح حال و داشتههای علمی ایشان را به بررسی گرفته و اندکی با ایشان آشنا شویم، تا باشد که برای رسیدن به اهداف والای دینی؛ همیار و باعثه دلگرمی مان گردد.
بیوگرافی و مختصری از زندگی ایشان
مولانا محمد انور بدخشانی در سال 1943 م مطابق با 1322 ش در دهکدهی مادری اش زردیو (زرده) چشم به جهان گشود و قدم به این جهان نهاد، سپس در قریه پدری در ورودوج، در آغوش والدین گرامی پرورش یافت. طوری که آنها این فرزند دلبند شان را به صلاح و استقامت پرورش نمودند.
از آنجایی که دانش آموزی و تحصیل علم و شوق آموختن در قلب ایشان لانه کرده بود و این امر برای والدین ایشان نیز هویداشده بود؛ بناءً در مسیر آموزش و تعلیم احکام و آداب ابتدایی و سواد خواندن و نوشتن او را همیاری و همکاری نمودند و ایشان فن سواد و مبادی ابتدایی فارسی را از والدین خویش آموخت، سپس با جوشش بیشتر علم آموزی، راه بیشتر آموختن و تخصصی آموختن را در پیش گرفته و مقدمات صرف و نحو که در واقع گرامر زبان عربی است، و همچنان مبادی علوم متداول را از کاکایش مولوی محمد شریف که یکی از علمای مشهور و پر آوازهی منطقه به شمار میرفت، آموخت.
بعد از گذشت مدتی شوق آموختن زبان عربی در دلش جوشش زده و برای آموختن علوم و فنون عربی و به قصد فرا گرفتن صرف و نحو، ادب و بلاغت، فقه و تفسیر، منطق و ادب و مضامین دیگر راهی ولایت زیبای تخار شد. رفت و آمد و طی کردن مسیر علم آموزی برایش سهل شده و خود را وقف راه تعلیم و تحصیل دیده بود؛ بنابر این بعد از گذشت زمان و فرا گرفتن علوم مذکوره برای آموختن مشکوت المصابیح و مطول به زادگاهش و مسند تدریس کاکایش بازگشت.
با گذشت زمان، بی قراری برای کسب دانش بیشتر در سال 1965 به خاطر کسب مدارج بالاتر عازم کشور همسایه پاکستان گردید. کتابهای عمده معقول و منقول همچون میبذی و قاضی مبارک و تفسیر بیضاوی را از استاید مشهور دارالعلوم انجمن تعلیم القرآن شهر کوهات فرا گرفت. در سال 1966 م وارد دارالعلوم مشهور حقانیه که در اکوره ختک قرار دارد گردیده و از محضر مفتی عصر خود مفتی محمد فرید و سایر اساتید دیگر کتب معتبر تفسیر و عقاید و فقه را فرا گرفت.
بعداً به خاطر تکمیل فنون مربوط به علوم معقول راهی شهر سوات گردید و کتابهای منطق و فلسفه، هندسه و حساب و علوم فلکیات را از اساتید مشهور دارالعلوم سید و شریف و عالم مشهور مارتونگ باباجی فرا گرفت. سپس برای تکمیل دوره متداول وبرای خواندن کتب حدیث رهسپار شهر بندری کراچی شد، دوره حدیث را از محضر شیخ الحدیث و محدث عصر، مولانا محمد یوسف بنوری و مشایخ مشهور دیگر فرا گرفت.
ازدواج ایشان
مولانا بنوری که در واقع استاد حدیث ایشان بود، بعد از اینکه قابلیت و توانایی علمی ایشان را مشاهده نمودند، به غرض تقدیر و گرامی داشت از وی، یکی از دخترانش را در عقد وی در آورد و بعد از وفات وی با دختر ناظم اول دارالعلوم کراچی مولانا نور احمد که نواسه مفتی اعظم پاکستان مولانا محمد شفیع بود، ازدواج نمود.
مرحله تدریس
شیخ الحدیث مولانا سلیم الله خان، مولانا بدخشانی را به غرض تدریس در جامعه فاروقیه انتخاب نمود اما بعد از دو سه سال تدریس، مولانا یوسف بنوری دوباره مولانا بدخشانی را از نزد شیخ سلیم الله خان به نزد خودش در جامعه بنوری تاون فراخواند. بعد از سال 1972م ایشان در مدرسه و نهاد مشهور شیخ و استادش مصروف تدریس و فعالت علمی بودند.
شخصیت ایشان
شخصیت با درک و علمی داشتند، این صفتی است که اکثر اطرافیان و کسانی که با ایشان معاشرت داشته اند، از ایشان توصیف می کنند. در هیچ بخشی از زندگی ایشان علم و دانش از شخصیت ایشان جدا نبوده است. در تار و پود ایشان علم و دانش نقش اساسی داشته است، خدا شناسی و درک درست از توحید یکی از ویژگیها و صفات بارز ایشان به شمار میرفت.
مولانا بدخشانی با وجود مدارج بالایی از علم و دانشی که داشتند، حس خاکساری و تواضع همیشه در وجودشان موج میزد و این خود یکی از بزرگترین دستاوردهای علم و دانش میباشد که انسان متصف به دانش را سنگین و با وقار می سازد.
از طفولیت تا آخرین لحظات زندگی خود با علم و دانش، تعلیم و تعلم سر و کار داشتند. در داشته های علمی و برنامه های روزانهشان، تعلیم و تحصیل، تزکیه و توحید جایگاه ویژه ای داشت.
شیخ بدخشانی با تعریفی که از ایشان و شخصیت ایشان به جا مانده است، همواره برای ارتقای درجات علمی خود میکوشیدند، از نام و نشان ها به دور بودند و برای این که لحظهای بتوانند به داشتههای خود بیفزایند، فرسنگها و کشورها را طی میکردند. یکی از دلائل غربت و مسافر بودن و مهاجر بودنشان نیز همین بود که همواره در پی اکسیر دانایی و علم بودند.