نویسنده: م. فراهی توجگی

سیاست در اسلام و جایگاه و اهمیت آن

رابطۀ دین و جامعه تنها در ادای مناسک عبادی خلاصه نمی‌شود، بلکه در تمام ابعاد جامعه جریان ثابت و قوی دارد و راهنما و پیش‌قراول است؛ چون هیچ دوگانگی میان مناسک و قراردادهای اجتماعی، میان قراردادهای اجتماعی و حکومت، میان حکومت و شریعت و میان شریعت و امور بشری به‌طورکلی وجود ندارد و پاره‌های‌شان بریده‌های یک تکه و پارچه هستند.
به نظر باوما (۱۹۹۲)، ماهیت دین به قدر کافی، قوانین و برنامه‌هایی مدون و منظم برای پیشرفت جامعه و هدایت زندگی بشر به‌سوی خیر و کامیابی دارد.
ادیان برای سازندگی زندگی در جامعه آمده‌ است، نه اینکه در گوشه‌ای از جامعه راکد بمانند یا از زندگی روزانه لگام بریده و طرد شود.
به گفتۀ او، ادیان با نگرش‌های اخلاقی دربارۀ نیکی آمده‌ است که شامل قوانین، دیدگاه‌ها و برنامه‌هایی برای پیشرفت و هم‌سازی انگیزه‌های سیاسی و سایر انگیزه‌ها می‌شود. شاید تصور شود که انگیزه‌های ادیان با انگیزه‌های جامعه تفاوت دارد؛ بازهم، تفاوت‌های الگوهای پیشنهادشدۀ یک دین و الگوهای موجود در جامعه به این معنا نیست که ادیان کهنه‌ است و باید به ادیان مدرن تبدیل شود.
روی‌هم‌رفته، جامعه روابط ساختارمند انسان‌ها و گروه‌هاست و انگیزه‌های آنان انگیزه‌های برخاسته از جامعه است. دین با بینش‌های اخلاقی و نگرش‌های جاودانۀ خود آمده است تا انگیزه‌های جامعه را تصحیح و هم‌طراز کند. در این فرایند، انسان‌ها در جایگاه انسان ماندند و به موجود دیگری تبدیل نشدند؛ به‌طورمثال: خیلی ناپسند و منزجرکننده است که بگوییم انسان موجودی کهنه است و باید جایش را به یک موجود پیشرفته و مدرن دیگر بدهد. همین‌طور، گفتن چنین سخنانی دربارۀ دین ناپسندتر است.
بدفهمی دربارۀ هدف دین یک‌چیز است و کنار نهادن دین یک‌چیز دیگر. شریعت اسلامی، چنانکه یوزف شاخت تأکید می‌کند، دین را از زندگی روزانه تفکیک نمی‌کند. دین را از سیاست یا سیاست را از اخلاقیات یا اخلاقیات را از دولت جدا نمی‌داند. در شریعت اسلامی، فعالیت افراد و رابطۀ آنان با دولت مبانی متافیزیکی و دینی دارد. اسلام نظامی برای زندگی عملیِ بشر در تمام جنبه‌های آن است. اسلام مدعی مفهومی آرمانی و قانع‌کننده است که ارتباط میان خالق و مخلوقات و كل حیات و بشریت را توضیح می‌دهد. اسلام ماهیت عالم را تبیین می‌کند و جایگاه انسان در این جهان و اهداف غایی انسان را معین می‌سازد. اسلام شامل آموزه‌ها و ساختارهایی عملی است که از بطن این آرمان نشئت می‌گیرد و بدان وابسته است و از آن واقعیتی می‌سازد که در زندگی روزانه انسان‌ها بازتاب می‌یابد.
با این تصور که هدف اسلام از زندگی، نظم‌دهی و هم‌طرازکردن جسم و روح است، تنها انتظار منطقی از آن، برقراری ارتباط بسیار نزدیک میان دین و سیاست و میان مسجد و قلعۀ نظامی می‌تواند باشد.
به گفتۀ باوما، فعالیت دینی تمام اندام شخص و شالکۀ گروه‌های اجتماعی را در برمی‌گیرد؛ زیرا اسلام به کلیت بشر می‌پردازد، چنانکه در واقعیت هست، نه به‌عنوان یک مفهوم فکری برخلاف و برخاسته از دل ایدئالیسم، پوزیتیویسم و مفاهیم مشابه، چون اسلام به گزاره‌های فاقد واقعیتِ عملی نمی‌پردازد.
از سوی دیگر، اسلام انسان را تنها روح یا تنها جسم نمی‌داند، چون انسان ذهن محض نیست، بلکه ترکیبی از جسم، ذهن و روح است و اجزای او یک کل واحد، کارآمد و مسئول را شکل می‌دهد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version