همانطور که اشاره شد، مفهوم کمونیزم تاریخچهای بسیار طولانی دارد که به قبل از دوران کارل مارکس و فردریش انگلس برمیگردد. در یونان باستان، مفهوم کمونیزم با افسانهای درباره «عصر طلایی» زندگی انسانها همراه بود که در این عصر، افراد جامعه با هماهنگی و آرامش کامل زندگی میکردند و مفهوم مالکیت خصوصی وجود نداشت. برخی استدلال میکنند که کتاب جمهوریت افلاطون و برخی اعتقادات نظریهپردازان یونان باستان در راستای حمایت از کمونیزم قرار دارند. همچنین، شعب اولیه مسیحیت، بهویژه کلیسای کاتولیک روم اولیه، مطابق آنچه در مورد اعمال حواریون و قبائل بومی آمریکای قبل از کلمبیا نوشته شده، عقاید کمونیستی را بهصورت زندگی اشتراکی و مالکیت مشترک تجربه میکردند.
اما بهصورت عملی، کارل مارکس اولین فیلسوفی بود که تئوری کمونیزم بینالمللی را تدوین و مانیفست مشهور کمونیزم را با همکاری انگلس منتشر کرد و به همین دلیل به پیروان این مکتب مارکسیست گفته میشود. (پروین، بیتا: ۲۶) کمونیزم با این مفهوم بیشتر در جوامع فقیر و توسعهنیافته جایگاه اصلی خود را پیدا میکرد و سپس سعی در گسترش به دیگر نقاط جهان داشت. همچنین، از نظر تاریخی، کمونیزم در جوامع غیر دموکراتیک و غیر صنعتی جایگاه یافت. (صلاحی، ۱۳۹۰: ۹۸) به همین دلیل است که تعدادی کمونیزم را اندیشه آسیایی میخوانند، هرچند امروزه باور به محدود بودن کمونیزم در آسیا دور از واقعیت است.
اما زمان قدرت و حضور کمونیستها در عرصه سیاسی، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه به رهبری ولادیمیر لنین بود. در سالهای بعد از به قدرت رسیدن کمونیستها، شوروی تحولات و فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرد. در واقع، دوران فرمانروایی لنین و استالین در شوروی کمابیش خبر از ظهور دیکتاتوری جدیدی میداد. اتحاد جماهیر شوروی در زمان مرگ استالین، یک کشور صنعتی و مرکز یک امپراتوری جدید بود.
تا پیش از دهه ۱۹۴۰، کمونیزم چندان شهرت نداشت و تنها دو کشور کمونیستی در جهان وجود داشت: شوروی و مغولستان. اما به مرور زمان و بعد از جنگ جهانی دوم، ایدئولوژی کمونیستی فراگیر شد و سرزمینهای زیادی را در نوردید. تا پایان دهه ۱۹۴۰ بیشتر شرق آسیا و اروپای شرقی تحت حاکمیت کمونیستها بود. اکثر این دولتها از جمله آلبانی، چین، آلمان شرقی، کره شمالی، لهستان، رومانی، ویتنام و چند کشور دیگر نزدیکی زیادی به شوروی داشتند و از سیاستهای کلی شوروی مانند ملیسازی صنایع، تحصیل و درمان رایگان، جمعیسازی کشاورزی و البته سرکوب شدید مخالفان و سیاست تکحزبی پیروی میکردند. در دهه ۱۹۸۰، زمانی که گورباچف رهبری شوروی را در دست گرفت، مهمترین مشکل شوروی کاهش رشد اقتصادی بود. گورباچف سعی کرد فضای سیاسی حاکم بر کشور را بازتر کند و از این طریق بتواند بر مشکلات اقتصادی فایق آیند. اما خیلی زود موج انتقادات همه سیاستهای نظام حاکم را هدف قرار داد و از کنترول خارج شد. در نهایت، زمانی که مجارستان و لهستان دو کشور کمونیستی شرق اروپا، تصمیم گرفتند از حالت تکحزبی خارج شوند و امکان فعالیت برای احزاب دیگر را فراهم کنند، یکی از پس دیگری فروپاشیدند.
مآلا دوره سرنگونی ابرقدرت شرق، اتحاد جماهیر شوروی، فرارسید و در دسامبر ۱۹۹۱ این نظام با تمام شأن و شوکتی که داشت از هم پاشید. بهدنبال آن، قدرت از دست کمونیستهای افغانستان که جنایات زیادی نیز مرتکب شده بودند، کامبوج و مغولستان نیز خارج شد. سایر نظامهای کمونیستی مانند چین که هنوز در قدرت بودند نیز با بحرانها و اعتراضات گسترده روبرو شدند. در حال حاضر، احزاب کمونیستی در روسیه حضور دارند؛ اما تقریباً امکان ایجاد یک حکومت کمونیستی نزدیک به صفر است. در چین هنوز برخی صنایع بزرگ در مالکیت دولت هستند، اما سیاستهای اقتصادی دولت آشکارا به سمت اقتصاد غیرمتمرکز بر پایه مالکیت خصوصی حرکت کرده است. اگرچه حکومت چین از لحاظ اقتصادی تا حد زیادی مشابه نظامهای سرمایهداری عمل کرده است، اما حزب کمونیست چین کوچکترین مخالفتی را بر نمیتابد و سرکوب معترضان و منتقدین ادامه دارد. تنها کشوری که اکنون به سبک شوروی اداره میشود، کره شمالی است؛ کشوری که مطرود جامعه جهانی شده، اردوگاههای کار اجباری برای سرکوب و شکنجه مخالفانش دارد و از آزادیهای دموکراتیک در آن خبری نیست.
این همه فراز و فرودها از آن جایی ناشی میشوند که کمونیستها به این نظر اند که کمونیزم رسالت تاریخی رهایی کلیهی افراد را از نابرابری اجتماعی، از همهی اشکال ستمگری و استثمار و از کابوس جنگ انجام میدهد و صلح، کار، آزادی، برابری، برادری و نیک بختی را در روی زمین برای همهی ملل به ارمغان میآورد. در این جامعه شعار همه چیز به خاطر انسان و برای خیر و سعادت انسان به طور کامل تجسم خواهند یافت. اما به نظر می رسد، عملاً این شعاری پوشالی بیش نبوده و نتوانسته است آرمانهای واقعی جامعه بشری را بر آورده سازد.
۳-مراحل کمونیزم
از نظر مارکس، در مرحله نخست کمونیزم امکان ایجاد برابری و عدالت مهیا خواهد بود. در این مرحله کماکان تفاوتهای ناعادلانه در ثروت به چشم میخورد، اما «استثمار انسان توسط انسان» وجود نخواهد داشت. در دست گرفتن کنترل وسایل تولید توسط گروههای اقلیتی، چنان که پیشتر در سرمایهداری قابل مشاهده بود، امکان نخواهد داشت. استثمار امکانپذیر نخواهد بود چرا که در این مرحله وسایل تولید مایملک خصوصی محسوب نمیشوند.
به نظر مارکس، کمونیزم مرحله کمال به شمار میرود. هیچ بیعدالتی یا نابرابریای در این مرحله وجود ندارد. مارکس این مرحله را بالاترین جامعه کمونیستی نامیده است. در این مرحله، محصولات برخلاف آنچه در سوسیالیزم به چشم میخورد، نه براساس میزان کار یا توانایی، بلکه براساس نیاز هر فرد در اختیارش گذاشته خواهد شد. با اینکه در سوسیالیزم به وجود یک دولت نیاز است، در کمونیزم دولتی وجود نخواهد داشت چرا که وجود دولت به معنای نبود آزادی خواهد بود. با این همه، دولت در سوسیالیزم برای امر گذار و سرکوب لازم است، برای سرنگونی بورژوازی و برای سپردن وسایل تولید به کل جامعه ضرورت دارد.
به تعبیر دیگر، کمونیزم فورماسیون اجتماعی-اقتصادی است که پس از فورماسیون سرمایهداری (کاپیتالیزم) جامعه بشری به آن میرسد و خود دارای دو مرحله است. از نظر کمونیستها در مرحله نخست، یعنی مرحله سوسیالیستی، استثمار انسان از انسان از بین میرود. مالکیت بر وسایل تولید برقرار میگردد، تمام حیات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه از بیخ و بن دگرگون شده و به سرعت شکوفا و مترقی میشود، مسأله ملی حل میشود، شخصیت انسانی امکان رشد همهجانبه مییابد، دموکراسی وسیع روزافزون بنیاد حیات اجتماعی جامعه قرار میگیرد و اصل «از هرکس طبق استعدادش، به هرکس طبق کارش» تحقق مییابد.
سوسیالیزم ملتهای جهان را به سرمنزل آزادی و نیکبختی میرساند و کار تبدیل کشوری عقبمانده را به کشوری صنعتی و شکوفان در طی زندگی یک نسل انجام میدهد. سوسیالیزم برای کارگران کار و سربلندی، برای دهقانان زمین و تکنیک، برای روشنفکران افق وسیع کار خلاق و شکفتگی شخصیت و استعداد، و برای همه زحمتکشان رفاه مادی و معنوی، علم و فرهنگ معاصر و بهداشت عمومی را به همراه میآورد. اما این سوسیالیزم یک مرحله ابتدایی برای رسیدن به کمونیزم است. تحول تدریجی سوسیالیزم به کمونیزم یک قانون عینی است که تدارک آن در سیر تکامل پیشین جامعه سوسیالیستی، در بطن آن و بر شالوده آن صورت میگیرد.
نتیجه گیری
با توجه به آنچه در متن مقاله مطرح شد، میتوان اینگونه نتیجه گرفت: کمونیزم یک ایدئولوژی فلسفی، سیاسی و اقتصادی است که در تقابل با سرمایهداری و لیبرال دموکراسی که معمولاً مبانی غربی دارد، در قرن نوزدهم به عنوان اندیشه سیاسی ظهور کرد. به عبارت دیگر، کمونیزم، در سادهترین معنا، سازمان عمومی زندگی اجتماعی بر پایه مالکیت جمعی است. کمونیزم با افسانهای راجع به «عصر طلایی» زندگی انسانها همراه بود که در این عصر افراد جامعه با هماهنگی و آرامش کامل زندگی میکردند و مفهوم مالکیت خصوصی وجود نداشت. برخی ریشههای کمونیزم را بسیار طولانی میدانند و استدلال میکنند که کتاب «جمهوریت» افلاطون و برخی اعتقادات نظریهپردازان یونان باستان در راستای حمایت از کمونیزم قرار دارند. همچنین، شعب اولیه مسیحیت و به خصوص کلیسای کاتولیک روم اولیه، مطابق آنچه در مورد اعمال حواریون و قبایل بومی ایالات متحده در آمریکای قبل از کلمبیا نوشته شده، عقاید کمونیستی را به صورت زندگی اشتراکی و مالکیت مشترک تجربه میکردند.
اما کارل مارکس اولین فیلسوفی بود که تئوری کاربردی کمونیزم بینالمللی را تدوین کرد و مانیفست مشهور کمونیزم را با همکاری انگلس منتشر نمود و به شهرت جهانی رسید. کمونیزمی که مارکس پایهریزی کرد، مرحلهای کمال به شمار میرود. هیچ بیعدالتی یا نابرابریای در این مرحله وجود ندارد. مارکس این مرحله را بالاترین جامعه کمونیستی نامیده است. با این حال، این آرمانگرایی مارکس و کمونیستهای پیرو این اندیشه، چندان استوار باقی نماند و در حال حاضر دیگر صحبت جدی از کمونیزم در میان نیست.
منابع و مآخذ
پروین، محمد، (بی تاریخ)، «ماتریالیزم-دیالکتیک و کمونیزم»، مجله مسائل ایران، سال چهارم، شماره هشتم، صفحات ۱۵ تا ۲۹.
جعفری، محمد، (بی تاریخ). «آیا کمونیزم یک مسلک آسیایی است»، مجله مسائل ایران، سال چهارم، شماره چهارم، صفحات ۴۴ تا ۴۹.
سید علی، محمودی، (۱۳۹۲). خِرد سیاسی، چاپ اول، تهران- ایران، نشر نگاه معاصر.
دوورژه، موریس، (۱۳۸۹). اصول علم سیاست. ترجمه: ابوالفضل قاضی، چاپ نهم، تهران- ایران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر.
صلاحی، ملک یحیی، (۱۳۹۰). اندیشههای سیاسی غرب در قرن بیستم، چاپ پنجم، تهران- ایران، نشر قومس.
کایا اغلو، مصطفی و تنرچم،(بی تاریخ)، «تمایز میان سوسیالیزم و کمونیزم از نظر مارکس»، ترجمه سهراب نیکزاد، مجله نقد، صفحات ۱ تا ۹.
میرگلوی بیات، نفیسه، (بی تاریخ)، کمونیزم؛ از ظهور تا سقوط، تهران- ایران، انتشارات آزاد.
نیک آیین، (۱۳۸۷). واژه نامهی سیاسی و اجتماعی، چاپ دوم، انتشارات حزب توده ایران.
هیوود، اندرو،(۱۳۹۱). سیاست، ترجمه: عبدالرحمن عالم، چاپ دوم، نشر نی، تهران- ایران.