در یادداشت قبلی بیان داشتیم که انسان از دو بُعد جسم و روح تشکیل شده است و روح، جنبهی اصلی وجودی ما را شکل میدهد. تأکید شد که باید برای تقویت معنویت و ارتقاء کیفیت روحی، تلاشهایی معطوف شود و از آلودگیهای معنوی ناشی از گناهان و معاصی اجتناب گردد. در این یادداشت که بخشی از سلسله یادداشتهای ما محسوب میشود، به بررسی یکی از آثار و نتایج گناهان و تأثیر آن بر روح و روان انسان میپردازیم.
۱. دوری از خدا
خداوند متعال، محبت عظیمی به بندگان خود دارد و امکانات فراوانی را در این دنیا برای راحتی و آسایش آنها مهیا ساخته است تا در آرامش به عبادت و بندگی بپردازند. هر اندازه که بندهای در مسیر عبادت و اطاعت گام بردارد و خواهان تقرب به خداوند باشد، به همان میزان به لطف و مرحمت الهی نزدیکتر میشود. عبادت در واقع نوعی سپاسگزاری برای همه نعمتهایی است که خداوند، خواسته یا ناخواسته، به ما ارزانی داشته و ما را به بخششهای بیپایانش مدیون ساخته است.
از این روی، بندگان باید همواره در مسیر متعادل عبادت و بندگی قرار گیرند و راه درستی را برای پیشرفت در زندگی مادی و معنوی خود انتخاب کنند. نباید از مسیر صحیح منحرف شده و به بیراههها کشیده شوند که در نهایت به درهی ناکامی و نابودی سقوط کنند. اما زمانی که بندهای از مسیر راست قدم به انحراف میگذارد و زندگی خود را به دور از یاد خدا و در غفلت میگذراند، روحش دچار فرسودگی شده و معنویتش آسیب میبیند. گناهان، خواه کوچک یا بزرگ، موقتی یا دائمی، تأثیرات مخربی بر روان انسان میگذارند و آرامش را از او میربایند.
این تأثیرات مانند اسیدی هستند که به تدریج بر جان انسان ریخته میشود و به آرامی او را از درون میخورد و نابود میکند. در میان همهی عواقب گناه، دوری از خداوند جدیترین آنهاست. با گناه کردن، انسان روز به روز از حضور در بارگاه الهی دورتر شده و جایگاه خود را در دایرهی رحمت خداوندی از دست میدهد. انسانها از طریق ارتباط با خدا و قدرتی که از عبادت و بندگی میگیرند، انسانیت خود را حفظ کرده و به مقام اشرف مخلوقات نایل میشوند. اگر این پیوند میان بنده و خالق محکم و پایدار نباشد، انسانها جایگاهی برتر از سایر موجودات نخواهند داشت. بنابراین، آلودگی به گناه موجب سستی و در نهایت قطع این پیوند میگردد و انسان را از مرتبهی بلند انسانیت به پایین میکشاند و ساختار معنوی او را تضعیف میکند.
هر چه بنده بیشتر بر گناهان اصرار ورزد و در محفل گناهکاران بنشیند، فاصلهاش با خداوند بیشتر و بیشتر میشود و در نهایت، راه بازگشت به سوی قرب الهی را گم میکند. دیگر نه راهی برای پیشروی دارد و نه برای بازگشت؛ در بنبست گمراهی سرگردان میماند و در مسیر زندگی، هر چالش کوچکی میتواند او را شکست دهد و تسلیم کند.
مگر یک انسان چقدر میتواند شقاوت و بدبختی را تحمل کند و در جهان زودگذر دنیا با عصیان و نافرمانی ذاتی زندگی نماید که هستونیستش از جانب او است و در سایهی رحمت و مرحمت همان ذات در زمینش زندگی میکند و راحت نفس میکشد!
پس فراموش نکنیم که گناهان ما را از خداوند دور میکند و در وادی امراض معنوی و بیماریهای روحانی تنهایمان میگذارد و در هر لحظه بر وخامت اوضاع میافزاید. چه مصیبتی سختتر از این است که نگاه رحمت و محبت خداوند از بندهای برگردد و در ظلمات معاصی رها و تنها شود.