نویسنده: شکران احمدی

پایان جنگ

حملات موفقیت آمیز مالك اشتر به‌همان اندازه كه حضرت على را مسرور و مطمئن كرده بود بیش از آن باعث ناراحتى و پریشانى حضرت معاویه شده بود.
عمرو بن عاص رضى‌‏الله‏‌عنه به معاویه رضى‏‌الله‌‏عنه پیشنهاد كرد كه با توجّه به این اوضاع به مردم دستور دهد كه فورا قرآن مجید را بر روى نیزه‏‌ها بلند كنند و با صداى بلند بگویند «هذا كتاب اللّه‏ بیننا و بینكم» (این كتاب الهى است میان ما و شما داورى خواهد كرد». حضرت علی‌رضی‌الله‌عنه نیز در جنگ جمل قرآن را به یکی از جوانان کوفه داد و گفت: در میان دو سپاه بایستید و آن‌ها را به دستور قرآن دعوت کند. نویسنده کتاب علی رضی‌الله‌عنه اولین مظلوم تاریخ، می‌نویسد: بالا بردن قرآن‌ بر سرنیزه‌ها ابتکار عمرو بن عاص نبوده بلکه از علی رضی‌الله‌عنه یاد‌ گرفته بود؛ زیرا پیش از جنگ بصره علی‌رضی‌الله‌عنه قرآن‌ها را بالا برد.
لشكر شام قرآن‏ها را بر سر نیزه‏‌ها قرار دادند و فریاد بر آوردند: ما داورى قرآن را قبول داریم، برخى مى‌‏گفتند: اى مسلمانان! جنگ ما به خاطر دین است، پس باید حكم قرآن را قبول كنیم، و به جنگ خاتمه دهیم. بعضى مى‏‌گفتند: اى مسلمانان! به حكم قرآن راضى شوید، زیرا اگر مردم شام در این جنگ نابود شوند حملات رومی‌ها را چگونه جلوگیرى مى‌‏كنید؟ و چنانچه اهل عراق از بین بروند، چه كسى جلوى مهاجمان شرقى را خواهد گرفت؟ لشكریان حضرت على رضى‏‌الله‌‏عنه وقتى قرآن را بر سر نیزه‏‌ها مشاهده كردند، دست از جنگ كشیدند.
حضرت عبداللّه‏ بن عباس با دیدن این منظره فرمود: تا حال جنگ و درگیرى بود امّا اكنون فریب و حیله بازى شروع شده است.
حضرت على كرّم‏‌اللّه‏‌وجهه به لشكریان خود فرمود: كوتاهى نكنید به‌زودى فتح حاصل خواهد شد، امّا مردم از یك طرف سخت خسته بودند و از سوى دیگر جنگ را مضر تصور مى‏‌كردند. از این جهت فرصت را مغتنم شمرده علاقمند به صلح شدند، و شمشیرها را در غلاف گذاشتند. در واقع عموم لشكریان و جنگجویان مانند حضرت على و دیگر فرماندهان با تجربه حدس نمى‌‏زدند كه فتح نزدیك است لذا خواسته اهل شام را مبنى بر صلح غنیمت دانستند.
افراد گروه عبداللّه‏ بن سبا مثل مسعر بن فدكى تمیمى و زید بن حصین طائى و تعدادى دیگر از قرّاء كه بعدها عنوان خوارج گرفتند نیز با استفاده از فرصت اطراف حضرت على جمع شده اصرار ورزیدند كه اشتر را از ادامه جنگ باز دارد.
عده‌‏اى از لشكریان به حضرت على گفتند: اگر شما اشتر را از ادامه جنگ باز ندارید ما خود را تحویل شامی‌ها مى‌‏دهیم و یا با شما همان كار مى‏‌كنیم كه با عثمان كردیم، حضرت على فرمود: امر و نهى مرا گوش كنید و به آن عمل كنید، اگر از من اطاعت مى‏‌كنید بجنگید و گرنه بروید هر چه مى‏‌خواهید انجام دهید آنان گفتند دنبال اشتر بفرست كه برگردد حضرت على، یزید بن هانى را دنبال اشتر فرستاد، ولى اشتر قبول نكرد و به جنگ ادامه داد، به حضرت على خبر رسید كه اشتر دست از جنگ نمى‏‌كشد، عده‌‏اى حضرت على را متهم كردند كه به اشتر گفته است جنگ را ادامه دهد. حضرت على رضى‌‏الله‏‌عنه فرمود: آیا با او سرگوشى كرده‏‌ایم؟ مگر دنبال او نفرستادم؟ گفتند: حتماً باید او را برگردانى و گرنه تو را از امارت عزل مى‏‌كنیم. از آن طرف دور و بر اشتر تقریباً از جنگجویان خالى شده بود. حضرت على كرم اللّه‏ با مشاهده این وضعیت خطرناك و احتمال گشوده شدن دروازه فتنه، فوراً اشتر را نزد خود فرا خواند، اشتر با دل ناخواسته برگشت و گفت: كمى دیگر به پیروزى نهایى مانده بود. حضرت على فرمود: كدام‌یك براى تو پسندیده‌‏تر است: ادامه جنگ یا كشته شدن امیر مؤمنان چنان‌كه عثمان كشته شد؟
حضرت على كرّم‌‏اللّه‏‌وجهه وقتى این‌گونه وضعیت را براى اشتر تعریف كرد، اشتر بسیار متأسف شد و گفت: اى مردم عراق! دیرى نمانده بود كه شما غالب شوید ولى متأسفانه در دام فریب مبتلا گشتید؛ امّا مردم با اشتر مخالفت كردند و گفتند: ول كن اى اشتر، ما براى خدا با آنان جنگیده‌‏ایم، و براى خدا هم دست از جنگ با آنان برداشته‌‏ایم و خواستند بر وى حمله كنند. حضرت على رضى‏‌الله‌‏عنه آنها را بازداشت، بعد از آن اشعث بن قیس كندى نزد حضرت على آمد و عرض كرد: اى امیرالمؤمنین! مردم به داورى قرآن مجید راضى شده‌‏اند و جنگ پایان یافته است، اجازه بفرمایید كه من نزد معاویه بروم و از منویات وى باخبر گردم، حضرت على رضى‌‏الله‌‏عنه اجازه داد.
اشعث بن قیس بعد از كسب اجازه از حضرت على رضى‌‏الله‌‏عنه نزد حضرت معاویه رفت، از او پرسید: هدف شما از قراردادن قرآن بر روى نیزه‌‏ها چه بوده است؟ او گفت: ما و شما باید به حكم خدا مراجعت كنیم، یك شخص از طرف ما و یك شخص از طرف شما تعیین شود؛ آنها قسم بخورند كه طبق قرآن مجید قضاوت خواهند كرد. آنگاه طرفین قضاوت آنها را قبول نمایند.
اشعث بن قیس نزد حضرت على كرّم‏‌اللّه‌‏وجهه آمد و نتیجه مذاكره را باز گفت. كسانی‌كه نزد حضرت على بودند همگى گفتند به این رأى راضى هستیم، سپس ازامیر معاویه استفسار شد كه شما چه كسى را براى این كار انتخاب مى‌كنید، ایشان عمرو بن عاص را پیشنهاد كرد، در مجلس حضرت على رضى‏‌الله‏‌عنه انتخاب حكم مورد بحث قرار گرفت؛ حضرت على رضى‌‏الله‌‏عنه خواست عبداللّه‏ بن عباس را وكیل قرار دهد امّا علماء و حفاظ گفتند: ما فقط مى‌‏توانیم ابوموسى اشعرى را بپذیریم. بالاخره ابوموسى اشعرى انتخاب گردید، و دنبال ابوموسى كه در جنگ شركت نداشت و در حجاز بود فرستادند و او را حاضر كردند احنف بن قیس از حضرت على خواست كه او را با ابوموسى همراه كند، امّا مردم معترض و مخالف امیر مومنان نپذیرفتند و بعد حضرت عمرو بن عاص براى نوشتن قطعنامه حضور به هم رسانید.

قطعنامه صلح و بازگشت از میدان نبرد

با آمدن عمرو بن عاص (رضی‌الله‌عنه) فوراً قطعنامه ذیل به رشته تحریر در آمد:
 «به‌موجب این قطعنامه از طرف على بن ابی‌طالب و اهل كوفه، و نیز از طرف معاویه بن أبى‏سفیان و اهل شام یك، یك نفر به عنوان داور و حكم تعیین مى‏‌گردد.
ما كتاب خداوند متعال و حكم او را قاضى و فیصل قرار مى‌‏دهیم و اقرار مى‌‏نماییم كه بجز حكم خدا و كتاب وى چیز دیگرى را دخالت ندهیم، ما از سوره «الحمد» تا «والناس» به تمام قرآن مجید اعتقاد داریم و عهد مى‏‌كنیم به دستورات قرآن عمل نماییم و از منهیات آن اجتناب ورزیم.
هر دو داور أبوموسى (عبداللّه‏ بن قیس) أشعرى و عمرو بن عاص هر چه در كتاب اللّه‏ بیابند طبق آن قضاوت نمایند و چنانچه موردى در قرآن نیافتند طبق سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم عمل كنند».
بعد از آن از هر دو حكم اقرار و عهد گرفته شد كه خداوند را حاضر و ناظر تصور كرده، طبق كتاب اللّه‏ و سنت رسول‌‏اللّه‏ قضاوت و داورى نمایند و امّت مرحومه را به جنگ و فساد و تفرقه مبتلا نسازند.
سپس به حكمین شش ماه مهلت داده شد زمان داورى را رمضان اعلام كردند و اگر خواستند، با توافق یكدیگر مى‏‌توانند آن را به تأخیر بیاندازند و روز چهارشنبه 13 صفر سال 37 ه مكتوب شد كه على و معاویه در ماه رمضان در دومة الجندل محل اجتماع داوران حضور بهم رسانند، اگر در این وقت جمع نشدند سال بعد در «أذرح» كه متصل به دومة الجندل است و در وسط كوفه و دمشق قرار دارد، نتیجه داورى را اعلام دارند. ضمناً طى شد كه هر گاه ابوموسى اشعرى از كوفه و عمرو بن عاص از دمشق به منظور اعلام نتیجه به سوى أذرح حركت كنند، از طرف حضرت على و حضرت معاویه با هر كدام از حكمین چهار صد نفر همراه شوند؛ این هشتصد نفر قایم مقام تمام مسلمانان خواهد بود و حكمین در حضور آنان نتیجه داورى خود را اعلام خواهند كرد.
بعد از به تصویب رسیدن قطعنامه مذكور، حضرت على و حضرت معاویه هر كدام از لشكریان خود عهد گرفتند كه بعد از اعلام نتیجه حكمین مصونیت خواهند داشت و جان و مال آنها محفوظ خواهد بود. لشكرهاى طرفین به خوشى قبول كردند.
قطعنامه بالا در دو نسخه تنظیم گردید، و از طرف حضرت على عبداللّه‏ بن عباس، اشعث بن قیس كندى، سعید بن قیس همدانى، و رقاء بن سمَّىِ بجلى، عبداللّه‏ ابن مُحِلّ عجلى، حُجْر بن عدى كندى، عبداللّه‏ بن الطفیل عامرى، عقبة بن زیاد حضرمى انصارى، یزید بن حجّیة تیمى، مالك بن كعب همدانى به عنوان گواه و ضامن امضا كردند، همچنین از طرف حضرت معاویه رضى‏الله‏عنه ده نفر به نام‌هاى ابوالأعور، عمرو بن سفیان، حبیب بن مسلمه، زمل ابن عمرو عذرى، مخارق بن حارث زبیدى، وائل بن علقمه عدوى، علقمه بن یزید حضرمى، حمزه بن مالك همدانى، عبدالرحمن بن خالد بن ولید مخزومى، سُبیع بن یزید حضرمى انصارى، عتبه بن أبى‏سفیان برادر معاویه، یزید بن الحر عبسى امضاء نمودند.
یك نسخه به ابوموسى و نسخه دیگر به عمرو بن عاص تحویل داده شد. به مالك اشتر گفته شد كه او نیز به عنوان ضامن از طرف حضرت على امضاء نماید ولى اشتر به صراحت از امضاى توافقنامه امتناع كرد، اشعث بن قیس اصرار ورزید، سخنان هر دو به بالا كشید، ولى واقعه‌‏اى اتفاق نیفتاد. اشعث بن قیس كندى وقتى مأموریت یافت كه متن توافقنامه را بر مردم بخواند. بعد از اشتر اولین كسى كه بر آن اعتراض كرد عروه بن اَدَّیه از بنى تمیم بود او گفت: آیا در دین خدا شما مردان را داور مى‏‌كنید و با شمشیر به سوى اشعث حمله كرد.
در تدوین توافق نامه و بحث و گفتگو پیرامون آن چهار روز صرف شد؛ روز سیزدهم صفر كار به پایان رسید. هر دو لشكر از میدان صفین به سوى دمشق و كوفه برگشتند. حضرت معاویه به عافیت وارد دمشق شد، امّا دروازه فتنه جدیدى بر روى حضرت على كرّم‏‌اللّه‌‏وجهه گشوده شد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version