اشتراک گذاری Facebook Twitter Telegram Email WhatsApp نویسنده: دکتر فضل احمد احمدی۵. گسترش آیین بودادر قرن سوم قبل از میلاد، هند به رهبری اشوکا شاه، به شکل یک کشور متحد شد و اشوکا به منظور برچیدن ساختار کهنۀ برهمنی، از بوداییان حمایت کرد و آیین بودا در سراسر کشور گسترش یافت. کمابیش در همان روزگار، آیین بودا به دو گروه تقسیم شد، «پیرانِ محافظهکار» که قصدشان حفظ قواعد سنتی بود، و «دیگران» که خواهان تغییرات گوناگونی در جامعه یا در نظم دینی بودند. این دو گروه، خود به دستههای کوچکتری تقسیم شدند؛ تا آنکه در قرن اول قبل از میلاد، در حدود ۲۰ فرقه درآمدند که حامی هر کدام، یک طبقۀ نظامی یا صنعتگر یا بازرگانی بود که املاک بزرگ داشت و حتی پولهای هنگفت قرض میدادند. هر فرقه، بنابر دیدگاه خود، متنهای مقدس خویش را تدوین کرد و مشغول مطالعۀ مسایل اعتقادی شد؛ و رسالات حجیم در شرح تعالیم خودش پدید آورد. این گروهها، تمایل به رستگاری خود داشتند و از نیازهای تودههای مردم، دور بودند؛ بعدها مخالفان این گروه، آنان را «گردونۀِ کوچک» یا «راه کوچک» خواندند. بودا در نظر تودههای مردم، موجودی برتر از انسان به شمار میآمد؛ محترم بود و احترام به استوُپَه (بنایی که در اصل برای نگهداری بقایای جسد بودا بود) رواج یافت.پس از سقوط دودمان مَئوُریه، مهاجمان بیگانه از شمالغرب و شمال هند به فرماندهی مهاجمان گوناگون، به هند سرازیر شدند. در دورۀ دودمان کوُشانه، دادوستدهای فرهنگی، خصوصاً میان اقوام گوناگون، بسیار رایج بود. آیین بودای مهایانه (گردونۀ بزرگ) در میان تودههای مردم و تحت تأثیر چنین فعالیتها و دادوستدهای چندجانبۀ فرهنگی، بسیار توسعه یافت و مهایانیها به جز بودای تاریخی، به سلسلهای از بوداییان معتقد بودند، بودایانی از گذشتۀ کیهانی و بودایان آینده، یا بوداسفهایی که رستگاریشان را تا رستگار شدن تمام بشریت به تأخیر انداخته بود. بسیاری از پیکرههای بودا، که در «گَندهارَه» و «ماتوُرا» تراشیده شدهاند، بازتاب روح این گروه نوخاسته است. اگرچه در آغاز بوداییان مهایانه هیچ بنیاد مالی، مثل املاک بزرگ نداشتند، اما مکتبشان سریعاً در میان تودههای مردم رواج یافت؛ مخصوصاً پس از آنکه مکتب اعمال دینی عامیانه را به خود پذیرفت.از همین رو، چندین متن مهایانی تدوین شد و اولین آنها «سورههای پرجِینیا پارَمتیا» بودند که میآموختند همه چیز تهی است و بهدنبال اینها «ویمله کیرتی–نیردیشه–سوُوتره و شری مالا دِیوی– سیمهانادَه سوُوتره» که مبلّغ آیین بودایی تودۀ مردم بود «اَوَتَمسَکه سوُوتره» که راه انسان دوستانه بوداسف و ایدآلیسم را تعلیم میدادند، «سوترههای» پاک یوم که مدافع عقیدۀ به «امیتابه» بودا بود و سورة نیلوفر که تعلیمش این است که اعمال بودایی گوناگونی به جا آورندگان را به کمال راهنمایی خواهند کرد و نیز میآموزد که در نهایت یک بودای جاودانه وجود دارد.در این دوره، دو مکتب اصلی فلسفی نیز در ساحۀ مهایانه پیدا شدند و مکتب «مادیَمیکه» که پایهگذارش ناگارجوُنه بود، این مکتب بر شوُونیه (تهیّت) تأکید میکرد که آن را بر اساس تولید به هم بسته و راه میانه روشنگری میکرد.مکتب دوم، «یوگاچاره» بود که وسوُبَندوُ آن را به کمال رساند؛ بنابر تعلیم این مکتب، بنیاد وجود ما یک اصل معنوی، یعنی آلَیَه است که همه چیز از آن نمودار میشود و پسینیان در شجرۀ این مکتب یک فلسفۀ شناخت منطقی را توسعه بخشیدند که درکتاب دِرمَه کیرتی به اوج رسید.در ۳۲۰ میلادی دودمان گوُپته تأسیس شد. یک رژیم فئودالی تمرکز یافته در سراسر هند توسعه یافت و آیین بودا با این عناصر فئودالی و با آیین برهمنی که شاهد یک نوزایی بود، سازگار شد و این پیدایش مجدد آیین برهمنی با زوال تجارت خارجی که با سقوط امپراتوری روم غربی پدید آمد و با تأکید مجددش بر اقتصاد روستایی که پشتوانۀ اصلی آیین برهمنی بود، پیوند خورده است و بوداییان در سازش با این عناصر، تعالیم خاص فهمی را توسعه دادند که عناصر آیین برهمنی و نیز برخی پندارهای دینی عامیانه را به هم آمیخت؛ اما گرایش آیین بودایی خاص فهم به جذب شدن در آیین هندو بود و در آغاز قرن دوازدهم، وقتی که هند به دست مسلمانان فتح شد، بسیاری از دیرهای بودایی ویران شد و آیین بودا کمابیش از هند ناپدید شد.۶. گسترش آیین بودا در آسیاآشوکاشاه مبلغان بودایی را نه فقط به کشورهای آسیایی، بلکه به سرزمینهای یونانی هم فرستاده بود و روشن نیست که این تلاشها عملاً چه اثری بر غرب داشت؛ اما یک شاخه از آیین بودای تِیروادَه به سیلان (سریلانکا کنونی) برده شد و از آن جا به برمه (میانمار)، تایلند، کامبوج و سایر سرزمینهای آسیای جنوب شرقی رسید و سنت بودایی در این حوزهها عموماً «آیین بودای جنوبی» خوانده میشود. این آیین، به کهنترین مجموعۀ کتابهای بودایی که به زبان پالی نوشته شده، معروف به کانون پالی، وابسته است و این کانون را بهترین نمایندۀ همعصر آیین بودای آغازین میدانند و هنوز در جهان بدان عمل میشود. در نواحی کشمیر و گَندهارَه در شمالغرب هند، شجرۀ تِیره وادین، خصوصاً تعالیم سرواستی وادین، عمومیت داشت و بعدها آیین بودای مهایانه آنجا رواج یافت و از آنجا هم در سراسر ناحیۀ غربی پراکنده شد. در نیپال هم آیین بودایی مهایانه، خصوصاً شاخة خاص فهم آن، رواج یافت، این سنت متنهای بودایی سنسکریت را تا امروز حفظ کرده است و در این آیین مردان دین اجازه دارند ازدواج کنند و موروثی بودن منصب روحانیت مجاز است.از قرن هشتم آیین بودای مهایانه، بیشتر به شکل آیین بودای خاص فهم، به تبت راه یافت و از آمیزش با باورهای عامیانۀ بومی، به چیزی توسعه یافت که عموماً به لاماییسم یا آیین لامایی معروف است و در آیین لامایی یا آیین بودای تبتی، برخی لاماها (برتران) را تجسمات پیشینیانشان دانسته، میپرستیدند و دالایی لاما بر فعالیتهای دینی و حکومتی هر دو فرمان میراند. آیین لامایی، سرانجام، حتی در سراسر مغولستان و ناحیۀ جه هوال شمال شرق چین، گسترش یافت.آیین بودا در قرنهای اول و دوم میلادی پا به چین گذاشت؛ بنابر یک افسانه، این معرفی در سال ۶۷ میلادی در عهد پادشاهی امپراتور مینگ از دودمان هَنِ پسین بود؛ در نتیجه، ادبیات بودایی از اصل سنسکریت (زبان بومیاش) به چینی ترجمه شد. در واقع، بیشتر ترجمهها از زبان دیگری به چینی برگردانده شده بودند؛ اما اولین ترجمهها همیشه به متن اصلی وفادار نبودند؛ چرا که میخواستند از دیدگاه چینیان دربارۀ وجود انسان یا از منطق کُنفُوسیُوسی پیروی کرده باشند. ازاینرو، تعالیم بودایی تغییر یافت و بخشهای بلند آنها، ساده شد و آیین بودایی، که در چین شگوفا شد، بیشتر مهایانه بود: در میان به اصطلاح سیزده مکتب بزرگی که در چین تحول یافتند سه فرقة هینه، یانه و مابقی همه فرقههای مهایانه بودند، هر فرقهای به تعالیم گوناگون سوُترهها ارزش مینهاد و نظام اعتقادی خود را بر آنها بنا میکرد. گاهی اینها حجتهای فلسفی انتزاعی بودند؛ اما گرایش به بازی با جنبههای ادبی کتابهای مقدس نیز عمومیت داشت. پس از دودمان سونگ، خصوصاً فرقة چَن (ذِن) [که میگویند از قرن ششم یا پیش از آن در چین وجود داشته]، رونق گرفت و به پنج خط و هفت فرقه تقسیم شد. بعداً آیین بودایی چینی تا حد زیادی از مکتب چن بود با آمیزهای از آموزههای آیین بودای پاک بوم و عناصری از باورهای عامیانة دائوی.در آغاز آیین بودایی چینی، غالباً دین مهاجران هند و آسیای میانه بود؛ اما از نیمۀ دوم قرن سوم در میان چینیها گسترش یافت و در دورۀ دودمان تانگ که عموماً آن را عصر طلایی آیین بودا در چین میدانند، بسیاری از مردم طبقات بالا، ترک جهان گفتند و به انجمنهای بودایی پیوستند و از زمان دودمان سونگ، وقتی که متفکران اشرافی، سنت کنفوسیوسی را از نو تدوین و از آن دفاع کردند [که معروف است به آیین نوکنفوسیوسی]، از تعداد بوداییان این طبقه کاسته شد؛ سرانجام عضویت در این آیین محدود به مردم طبقات پایین شد. آیین بودا به تدریج تغییر کرد تا با شیوۀ تفکر چینی مجسم و عینی شد؛ بیان مستقیم و شهودی را بیش از نظریۀ انتزاعی میپسندید و برای حفظ اخلاق کنفوسیوسی و گرایش به تمرکز توجه بر انسان و زندگی در جهان روزمره، رابطۀ انسان با دیگران را در خانواده و در سلسله مراتب جامعه تأکید میکردند. نتیجهگیریدر پایان، به عنوان نتیجه میتوان به چند نکتة اساسی اشاره کرد: نخست اینکه: بودا یک فردی عادی و فرزند یکی از پادشاهان قبل از میلاد است که پس از مشاهدهی نابهنجاریها و رفتارهای ناپسند، حس انساندوستی وی نمو مییابد و علیرغم اینکه پدر و خانوادۀ وی به مسایل نظامی توجه ویژه دارند و میخواهند پسر آنها قهرمان قدرت و مسایل نظامی باشد، بودا هیچ رغبت و علاقهای به این مسایل ندارد و گوشهگیر میشود.دوم اینکه: بودا پس از شش سال ریاضت و گوشهگیری از مردم و مسال مادی، بر میگردد و مردم را به پیروی از رفتار و گفتارهای خویش دعوت میکند؛ تا اینکه تعدادی از او پیروی میکنند. در واقع، پس از مرگ بودا بر پیروان او افزوده میشود و پیروان بودا به طبقات، گروهها و فرقههای متعددی تقسیم میگردد.سوم اینکه: مسایل مهم در آیین بودا، رنج، فقر، درد، مرگ و رهایی از مسایل مادی است. در عین حال، در این دین، هیچ نوع الوهیت و باور به یک قدرت لایتناهی و مافوق وجود ندارد.چهارم اینکه: هنوز در دنیایی که دیگر هیچ چیز بر هیچ کس پوشیده نیست و قدرت علم و ارتباطات، چنان گسترش یافته است که هیچ گوشهای از دنیا نیست مگر اینکه بر واقعیتهای عینی جامعه و باورهای واقعی و حق، آگاهی دارند، اما هنوز تعدادی زیادی از انسانها، پیرو باورهای بیبنیادی مانند بودائیسم هستند و هنوز بصیرت و واقعیت رسالت آیینهای آسمانی، بهویژه آیین مقدس اسلام را انکار میکنند و هنوز در گمراهی به سر میبرند.