ترجمه: و چه کسی نیکسخنتر است از آن که به سوی خدا فرا خواند، به عمل صالح التزام ورزید و گفت: همانا من از مسلمانانام؟!.
حدیث:
«عن عائشة أنه سئل النبی (صلیاللهعلیهوسلم): أي الأعمال أحب إلی اللَّه؟ قال: أدومها و إن قل. و قال: اکلفوا من الأعمال ما تطیقون».
ترجمه: از عائشه (رضیاللهعنها) روایت است که، از نبی اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) پرسیده شد: کدامین کردار را خدا دوستتر میدارد؟ گفت: آن را که همارهتر باشد، هرچند کم و افزود: به همان اندازه از اعمال آز کنید [حرص بورزید] که توان دارید.» (به روایت بخاری: جامع الصحیح، شماره: 6465)
داستان:
مردی مسلمان در امریکا زندگی میکرد. هر روز به سوپرمارکت رفته، مایحتاج خود را میخرید. وقت پرداخت حساب به دلیل آنکه حسابدار یک خانم بود ـ پول را روی میز میگذاشت و بر دست آن خانم نمیگذاشت. این امر آن خانم را به فکر و سوال برانگیخت که: مگر مشکلی ندارم که این آقا پول را به دست خودم نمیدهد یا مسأله چیز دیگری ست. همین امر، بارها تکرار شد: هر وقت که آن آقا به فروشگاه میآمد، پول را به جای آنکه به دست خانم حسابدار بدهد، روی میز میگذاشت. سرانجام، خانم تصمیم گرفت معنای آن کار آن آقا را از خودش بپرسد: یک روز که آن آقا از فروشگاه بیرون میشد، به دنبال او رفت و برای یک لحظه از او خواست که ایستاد شود و پرسید: چرا شما پولها را به جای اینکه به دست خودم بدهی، برروی میز میگذاری؟ مرد مسلمان با کلی شکوه جواب داد: چون ما مسلمانیم و دینِ ما به ما فرموده تا با زنان مثل جواهر گرانقیمت رفتار کنیم: کسی حق ندارد به جواهر دست بزند جز مالک آنها؛ چون اگر قرار باشد جواهر یکسر دست به دست شود، ارج و ارزش میافتد. این جواب، خانم حسابدار را خوش آمد و تصمیم گرفت بیشتر با اسلام آشنا شود و سرانجام ـبحمد اللهـ به لطف آن کلمات خوش و ساده ولی پرگهر آن مرد مسلمان، به اسلام گروید.
از خداوند متعالی بخواهیم تا ما را در راستای آنچه میپسندد، توفیق دهد؛ هم ما را هدایت کند و هم ما را موجبِ هدایت دیگران گرداند؛ که او بر هرکاری توانا ست.
حکمت:
بینواترین آدمها، آنی ست که رؤیایی ندارد.
دعاء:
«اللهم إني عبدک ابن عبدک، ابن أمتک ناصیتی بیدک ماض فی حکمک عدل فی قضاؤک أسألک بکل اسم هو لک سمیت به نفسک أو أنزلته في کتابک أو علمته أحدا من خلفک، أو أستأثرت به فی علم الغیب عندک أن تجعل القرآن ربیع قلبی و نور صدري و جلاء حزني، و ذهاب همي». «ما أصاب عبدا هم و لا حزن فقاله إلا أذهب اللَّه همه و حزنه و أبدله مکانه فرحا».
ترجمه: بار الها! من بندهی توام و فرزند بنده و کنیز تو؛ وجودم در اختیار تو ست و سرم به فرمان تو، که حکمت را جاری میکنی و در قضا عادلی. تو را به هرنامی که داری: هر نامی که خود را بدان خواندهای، یا در کتابت آورده ای، یا به یکی از آفریدگانت آموختهای، یا آن را در پردهی غیب برای خود نگه داشته، راز آن را فاش نکردهای؛ میخوانم و میخواهم تا قرآن را بهار شکوفندهی دل و نور سینه و صیقلِ اندوهم و زدایندهی نگرانیام، بگردانی.
هر انسانی که به اندوهی یا غمی یا نگرانیای دچار شود و این دعا را بخواند، خداوند غم و اندوهاش را میزداید و بر جای آن گشودگی و آرامش قلبی مینشاند.
درس:
تنها «ناممکن» ناممکن است: همیشه راههایی هست برای به تحققرساندن هر چیزی، به شرط آنکه اشتیاق و ارادهی قویای برای آنچه میخواهیم، داشته باشیم؛ در آن صورت، قطعا شیوهها و ابزارهای کافیای برای رسیدن به خواسته، در جان و ضمیر ما مکشوف میشود.