ترجمه: خداوند بر هیچ جانی/انسانی سخت نمیگیرد [فراتر از ظرفیت و ظرافتاش، بر عهدهاش مسؤولیت نمینهد]؛ هر چه نیک کند، به خودش بر میگردد و هرچه بد کند، او را خواهد گرفت. پروردگارا! اگر فراموش کردیم، یا مرتکب اشتباهی شدیم، ما را به آن [کار ناشی از فراموشی یا نفهمی] نگیر. ما را به فرجام بدی که مردمان پیش از ما بدان دچار شدند، دچار مکن. آنچه را در توان ما نیست بر دوش ما نگذار. بر گناهان مان قلم عفو بکش، بر عیوب ما پرده بپوش و به ما رحم کن، که تو سرور و صاحباختیار مایی، پس ما را بر گروه کافران پیروزی بخش.
دین خداوند تبارک و تعالی آسان است و هیچ نوع سخنی و مشقتی در آن موجود نیست، خداوند تبارک و تعالی از بندگانش چیزی را درخواست نمینماید که توان حمل و انجام آن را نداشته باشند؛ پس هرکسی که خیری انجام دهد، فرجامش خیر خواهد بود، و چنانکه کسی شری انجام دهد، سرانجام کارش نیز بدی و شر خواهد بود؛ خداوند اگر چنانچه در ندانم کاری عملی انجام دادیم از ما در گذر، اگر از فرایضی که بر ما مقرر داشتهای چیزی کمی و کاستی انجام دادهایم از ما ببخش، و اگر در انجام فعلی که ما را باز داشتهای قدم گذاشتهایم از ما در گذر فرما، خداوندا! ما بر اعمالی که طاقت آن را نداریم چنانکه برای امتیان قبل ما برای سرزنششان برای شان تعیین نموده بودی؛ مکلف مان مگردان. بار خدایا! آنچه که در حمل آن شانههای ما احساس ضعف میکند را بر ما مقرر مدار، و گناهان ما را محو نما، و عیوب ما را بپوشان، و به ما خوبی و احسان نما، زیرا تو مالک امر ما و مدبر آن هستی، و ما را بر کسانی که بر وحدانیت و دینت انکار نمودهاند نصرت عنایت فرما، و بر آنانی که رسالت نبی تو را انکار نمودهاند پیروزی و تفوق عنایت نما، و ما را پیروز دنیا و آخرت داشته باش.
حدیث:
«وعن أنس (رضیاللهعنه) أن النبی (صلیاللهعلیهوسلم) قال: جاهدوا المشرکین بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم»
ترجمه: از انس (رضیاللهعنه) روایت است که، نبی اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: علیه مشرکان، با مالتان، جانتان و زبانتان، بجنگید.» (روایت أحمد و نسائی. امام «حاکم» این روایت را صحیح دانسته است).
داستان:
روزی، پادشاهی سه وزیر خود را فراخواند و از ایشان کار عجیبی خواست. به آنها دستور داد که هر کدام یک کیسه بردارد و به باغستان قصر برود و باید هر یک شان کیسهاش را از بهترین میوههای درختی و محصولات زراعتی پر کرده برای پادشاه بیاورد. در ضمن، به آنها گفت حق ندارند در این کار از کسی کمک بخواهند: خود تان باید این کار را به تنهایی انجام دهید. وزیران از این دستور پادشاه در شگفت شدند [راز کار را نفهمیدند]؛ ولی به هرحال ناگزیر هر یکشان یک کیسه برداشت و به باغستان رفت.
وزیر اول تمام تلاشاش را کرد تا طوری کارش را انجام دهد که پادشاه را خوش آید، برای همین خیلی دقت به خرج داد تا خوشمزهترین و نیکوترین میوهها و محصولات را برچیند و کیسه را پر کند.
وزیر دوم که در دلش مطمئن بود که پادشاه میوهها را برای خودش نمیخواهد، پس میوهها را دقیق بررسی نخواهد کرد؛ به همین گمان، همانطور بیپروا و بیآنکه توجه کافی بورزد، هرچه دستش میآمد میچید: خوب و بد میوهها برایش فرقی نداشت. همینطور کیسه را پر کرد.
اما وزیر سوم که اصلا گمان میکرد پادشاه حتی کیسه را نگاه هم نخواهد کرد، شروع کرد به پرکردن کیسه از خس و خاشاک و برگ. فردایش، پادشاه آن سه وزیر را فراخواند تا کیسههایشان را بیاورند و نشان دهند. وزیران که آمدند پادشاه [بیآنکه کیسهها را بررسی کند] به سربازان فرمود تا هرسهتایشان را به یک زندان دور دست ببرند، جایی که هیچ کس نتواند آنها را ببیند و یا به داد شان برسد؛ و هر کدام را در یک سلول تنها، با کیسهاش زندانی کنند و هیچ آب و نانی به آنها ندهند.
وزیر اول که کیسهاش پر از میوهها و محصولات نیکو و خوشمزه بود؛ در این سه ماه از آنها میخورد تا مدت حبساش تمام شد و جان به سلامت برد.
وزیر دوم که کیسهاش میوهها و محصولات نیکو کم داشت؛ آن سه ماه را به دشواری و بدبختی گذراند. [ولی به هرحال این هم زنده ماند.]
اما وزیر سوم که کیسهاش را از آشغال و خس و خاشاک پر کرده بود، بیچاره در همان ماه اول، از گشنگی مرد.
فکر کن: تو کدام آن سه وزیر هستی؟
تو الآن در باغستان این دنیایی و آزاد هستی که هرچه میتوانی و میخواهی میوهی [عمل] نیکو و یا میوهی [عمل] بد و خراب گردآوری؛ ولی یادت باشد فردا وقتی پادشاه تو را فرا بخواند و تو را در زندان قبر در آن سلول تنگ انفرادی، اندازد گمان میکنی چه چیزی میتواند به تو سود ببخشد، جز اعمال نیکویی که در زندگیات انجام داده، در کارنامهات اندوختهای؟ [آری: دنیا کشتزار آخرت است. حدیث]
حکمت:
یک گوهر حتی اگر بر زمین افتد، بیارزش نخواهد شد.
دعاء:
«رب أعوذ بک من همزات الشیاطین و أعوذ بک رب أن یحضرونِ.»
ترجمه: پروردگارا! به تو پناه میبرم از وسوسههای [جنونآور] دیوها، و [نیز] پروردگارا! به تو پناه میبرم از اینکه به سراغ من آیند [و مبتلایم کنند].
درس: آخرین باری که به گورستان رفتی یا به مرگ اندیشیدی کی بود؟ همین حالا باید در خویشتن تأمل کنیم که چه رهتوشهای برای قبر اندوختهایم؛ که مرگ دروازهای ست که همه ناگزیر باید از آن بگذرند.