آموزههای ناب شریعت اسلامی بر غنیمت شمردن فرصت جوانی، قبل از فرا رسیدن سنین پیری و کهولت بسی تأکید کرده و به استفادۀ بهینه از عمر و همچنین وقتشناسی امر نموده است. در اسلام کسانی لایق قرار گرفتن در زیر سایۀ رحمات خداوند جلّجلاله هستند که با کرنش و عبادتِ ذات باری تعالی بزرگ شده، فریفتۀ خواهشات نفسانی نگشته باشند و در کورۀ شهوات ذوب نشده و از رحمتهای او تعالی نا امید نگردند؛ زیرا روحیۀ نا امیدی که با تمام سطوح مختلفش در وجود جوانان رخنه کرده است، هیچ توجیهی ندارد و ما خداوند را در دنیا به این شرط که ما را قدرت و سلطه بدهد، عبادت نمیکنیم -گرچه تمام توان خود را در این مسیر (مسیر قدرتیابی) خرج میکنیم-؛ اما در واقع خداوند را عبادت میکنیم چون وظیفۀ ما است و ادای حقوق خداوند در هر زمان بر گردن ما است و آنچه غنیمت شمردن آن بیش از همه در این چرخۀ زمان مهم است، آن است که هر شخص مخلصانه و بدون هراس پیرو حقیقت باشد و در متن زندگی، زندگی کند و ردای نا امیدی را از تنش در آورد و با جدیت کامل در تکاپوی حق باشد تا سرانجام در حیاتش خداوند از او [به سبب عبادات و…] راضی شود یا با موتش [در میدانهای جهاد و پیکار و…]، دشمنانش خشمگین شوند.
جعفر بن ابی طالب و دوستانش در غزوۀ مؤته
حضرت جعفر بن ابی طالب رضیاللهعنه در سن بیستویک سالگی ایمان آورد و امیر وفد مهاجرین بهسوی حبشه تعیین گردید و حکمت و وسعت دید او باعث استقرار مهاجرین در حبشه شد و روزی که دوباره به جمع مسلمانان پیوست، از قدومش رسولالله صلیاللهعلیهوسلم بسی خرسند شده و فرمودند: «قسم به الله نمیدانم به کدام امر خوشحالی کنم! به فتح خیبر یا قدوم جعفر». [منبع حدیث ذکر شود] او پس از یکسال از قدومش از حبشه، به عنوان یکی از فرماندهان غزوۀ مؤته تعیین شد که سرانجام در همان غزوه در سن چهلویک سالگی جام شهادت را سر کشید.
بیشترین افرادی که در نخستین ایام طلایی در این امر مهم «دعوت»، سهیم شدند و احساس مسئولیت کردند، جوانان بودند، یکی از نخستین سفیران اسلام، مصعب بن عمیر؛ جوان خوشگذران قریش بود که در اولین مراحل امر دعوت، جذب و شیفتۀ آن شده و در اولین هجرت مسلمانان، بهسوی حبشه هجرت نمود و زمانیکه از هجرت بازگشت، آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم ایشان را به سوی اهل مدینه فرستادند تا احکام دینی را به آنان بیاموزد و حقا که بهترین سفیر اسلام بودند.
حضرت مصعب رضیاللهعنه در روز «بدر» و همچنین «احد» پرچمدار اسلام بود که سرانجام شربت شهد شهادت را نوشید و به لقای الله تعالی شتافت و رسول الله صلیاللهعلیهوسلم در مورد ایشان این آیات را تلاوت کردند: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» [سورۀ اﻷحزاب : 23] (از میان مؤمنان مردانیاند که به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند؛ برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی در انتظار [شهادت] اند و [هرگز عقیدۀ خود را] تبدیل نکردند.)
حضرت مصعب در سن جوانی در حالی از دنیا رفت که از دنیا هیچ با خود نداشت، بهجز رضایت خداوند و درجۀ رفیع شهادت، رضیاللهعنه.
جوانان مسلمان بهترین نمونههای تاریخی در شجاعت و دلاوری، جسارت و جربزه، بذل و بخشش و قربانی دادن بودهاند که میدان جهادِ آنان بهترین صحنۀ حقیقی این مدعا است؛ آنگاه که رسولالله صلیاللهعلیهوسلم بهسوی احد خروج کردند و صحابه همه صف کشیدند، آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم بچههای خردسال را از شرکت در جهاد منع کردند که سمره بن جندب یکی از این جوانان بود، درحالیکه به رافع بن خدیج اجازۀ شرکت در جنگ داده شده بود، در این موقع سمره بن جندب به پدر اندرش (پدر ناتنیاش) مری بن سنان گفت: ای پدر! رسولالله صلیاللهعلیهوسلم رافع را اجازه داده است در جنگ شرکت کند و مرا رد کرده است، درحالیکه من در کشتیگیری از رافع قویتر هستم.
«مری بن سنان» نزد آنحضرت رفت و عرض نمود که یا رسولالله! شما مانع شرکت فرزندم در جهاد شدهاید ولی رافع بن خدیج را اجازه دادهاید درحالیکه فرزندم در کشتیگیری از رافع قویتر است.
در این هنگام رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به سمره و رافع دستور دادند که با هم کشتی بگیرند که سمره در کشتیگیری رافع را شکست داد و رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به او نیز اجازۀ شرکت در جهاد را داد.
طبیعی است که تاریخ روایت میکند اسامه بن زید به دستور رسولالله صلیاللهعلیهوسلم امیر و فرماندۀ لشکر تعیین شد و پیروزمندانه از نبردش بازگشت درحالیکه هجده ساله بود.
همچنین تاریخ شاهد فتوحات زیادی است که جوانانی چون محمد بن قاسم ثقفی که یکی از بزرگمردان تاریخ اسلامی است و در سن هفده سالگی فرماندۀ سپاه تعیین شد و نزدیک بود تا سرزمین چین پیشروی کند و از فرماندهان فهیم آن بودهاند.
زید بن ثابت و تلاشهای بینهایت ایشان
برخی از روانشناسان معتقداند اگر انسان از ۵۰٪ تواناییهای فکریاش استفاده کند، میتواند چهل زبان را بیاموزد و همچنین در دهها دانشگاه در یک مقطع زمانی تدریس کند. هضم این مقوله قدری مشکل است درحالیکه نمونههای زندۀ آن در بین نسل جوان دعوتگر زیاد است، نمونهاش «زید بن ثابت» است هنگامیکه رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به مدینه آمد، او یازده ساله بود که رسولالله صلیاللهعلیهوسلم او را دستور داد تا زبان عبرانی را بیاموزد، درحالیکه زید را قومش نزد رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرستاده بودند تا داشتههایش را نزد آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم بخواند. حضرت زید میگوید: «آیاتی را نزد آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم تلاوت کردم و او را خوش آمد و فرمود: «ای زید! کتاب یهودیان (تورات) را یاد بگیر؛ زیرا من از شر یهودیان، کتاب خود را در امان نمیبینم». [منبع حدیث ذکر شود]
زید میگوید: «زبان عبرانی را آموختم و در ظرف پانزده روز در آن ماهر شدم تا جاییکه کاتب نامههای رسولالله صلیاللهعلیهوسلم که به یهودیان مینوشت، من بودم.»
مجموع مدتی که حضرت زید رضیاللهعنه در آن به گویَش و کتابت زبان عبرانیِ یهود مهارت حاصل نمود، پانزده روز بود و شکی نیست که انگیزۀ اصلی این توانایی، همت والایی بوده است که اسلام را از انواع همچشمی و حسادت پاک کرده و هستههای توانایی را تحریک نموده است.
در جهان امروزی میبینیم دهها نفر از غیر عربها به اسلام رو میآورند و در مدت کوتاه چند ماه، مانند فرزندان مسلمانان قرآن را حفظ میکنند.
پس عزم راسخ و صادق، همت متعالی و ارزشمند و پشتکار مداوم اعتبار دارد.
شکارچی قریش و تأسیس دولت اندلس
در زمان سقوط و فروپاشی دولت بنی امیه، عبدالرحمن نوزده ساله بود و به خاطر هراسی که از خلافت عباسی داشت، فرار کرد، تا اینکه به مغرب رسید و در آنجا به استقامت و پایمردی پرداخت، تا زمانیکه امارت بزرگی برای بنی امیه در سال ۱۳۸ه.ق در اندلس تأسیس کرد، یعنی در سن بیستوپنج سالگی بر اندلس چیره شد و آنجا را منحیث مقر حکومتی خود برگزید، درحالیکه هیچ سپاه و هیچ نیرویی غیر از تاکتیکهای فکری و حسن ارادۀ، او را پشتیبانی نمیکرد.
ابوجعفر منصور در توصیف عبدالرحمن مینویسد: «او شکارچی و شاهین قریش است، با زیرکیاش از نوک نیزهها و تیزی شمشیرها جان سالم بهدر برد و مشکلات زیادی را پشت سر گذاشت و مسافتهای مدیدی را طی نمود تا به تنهایی وارد شهر عجمی شد و با حسن تدبیر و قوت قلبش شهرها را آباد کرد، سپاهها را مجهز نمود، وزارتخانههایی را ترتیب داد و از هیچ، مملکتی بزرگ و پهناوری ساخت».