در بحثهای گذشته خواندیم که فمینیستها با تعدد زوجات یا همان چندهمسری مشکل داشته و آن را ظلمی در حق زن تلقی میکردند و ادعا میکردند که اسلام با مباح قرار دادن چندهمسری یکی از بزرگترین جنایتها را در حق زنان مرتکب شده است، حالا میخواهیم معلوم بکنیم که اسلام در حق زن ظلم کرده است یا افراد و حکومتهایی که به ظاهر چندهمسری شرعی را ممنوع قرار دادهاند، ولی دروازههایی دیگری را علیه زنان گشوده و راههای سوءاستفاده از زنان را برای مردان فرصتطلب باز کردند؟
دانشمندان غربی به خوبی پیبردهاند که بین ممنوعیت چندهمسری و بالا رفتن آمار و ارقام سقط جنینها و نوزدان رهاشده در سرکها، صددرصد ارتباطی است و در نشستی که فرانسه در سال (۱۹۰۱م) برگزار کرده بود، موضوع مورد بحث در آن، کنترل فحشا و اثرات بد آن بود و در آن آمده بود که تعداد فرزندان بیسرپرستی که در پرورشگاههای مختلف نگهداری میشوند به ۵۰۰۰۰ نفر میرسد، بدتر از آن این است که مسئولین این پرورشگاهها که باید از اینها مراقبت کنند، خودشان از دختران و یا پسران نوجوان موجود در آن پرورشگاهها سوءاستفاده میکنند و بدتر اینکه خود این فرزندان نامشروعی که از تربیت، شفقت و دلسوزی پدران و مادران دلسوز محروم هستند، با همدیگر بدکاری کرده و از همدیگر کامجویی میکنند و هیچ بازدارندهی واقعیای وجود ندارد که مانع آنها شود.
دختر جوان و نویسندۀ انگلیسی در این باره مینویسد: دختران خیابانی زیاد گشته و آفتها دامنگیر همه گشتهاند، و کسی هم نیست که دنبال علتهای آن باشد و من که به عنوان یک زن، به این دختران سرگردان نگاه میکنم از وضعیت و موقعیت آنها دل انسان کباب میشود؛ ولی تنها دلسوزی کردن و از وضعیت آنها گفتن و نوشتن، فایدهای ندارد.
این است مریضیای که کشورهای اروپایی در نتیجۀ منع چندهمسری برای آن کشورها به بار آوردهاند.
چندهمسری در غرب، برخلاف اسلام، نه انسانی بوده و نه هم اخلاقی است.
حتی یکی از نویسندگان غربی مردم غرب را به چالش کشیده و میگوید: شما یک نفر را در نظر بگیرید که آخرین لحظات زندگی او است و برای بخشش گناهان خود پیش پدر روحانی اعتراف میکند، حالا اگر بیاییم به پای سخنان این شخص بنشینیم خواهیم دید که اکثریت اینها حداقل با یک زن رابطه داشتهاند.
تعدد بین غربیها قانونی نیست؛ ولی به صورتهای مختلف و با عناوین گوناگون، موجود است و زیر نظر قانون آزادانه انجام میگیرد.
در غرب این ارتباط به اسم چندهمسری صورت نمیگیرد، چون چندهمسری جرم است؛ بلکه به نام دوستی، رفاقت و عشقبازی انجام میگیرد و این دوستی هم مثل چندهمسری فقط با چهار زن به انتها نمیرسد؛ بلکه بیانتها است و تا بینهایت ادامه دارد و هر وقت دل مرد خواست با زنان دیگری وارد رابطه شود، روی معشوقههای دروغینِ قبل، خط کشیده و آنها را ترک میکند.
و همچنین این نوع ارتباطات به صورت آشکار هم انجام نمیگیرد که سبب شادمانی و خوشی خانواده بگردد و بنشینند مانند عقد نکاح با هم جشن بگیرند؛ بلکه به صورت مخفیانه شکل میگیرد تا کسی خبر نشود.
و این ارتباطات بین زن و مرد مانند عقد نکاح نیست و هیچ مسئولیتی را متوجه مرد نمیگرداند و مرد در قبال مشکلات مالی و خرج و نفقۀ آن زنی که با او وارد رابطه شده است، هیچ تعهدی ندارد و فقط تا وقتی که مرد به او نیاز دارد از او کامجویی کرده و حیثیت و شخصیت او را آلوده میکند، سپس او را با دنیایی از عار ترک میکند و آن زن بعد از رفتن مرد، باید درد حمل را تحمل کرده و بار و زحمت فرزند نامشروع خودش را به دوش بکشد.
همچنین مرد ملزم نیست که فرزند حاصل از این ارتباط را به فرزندی قبول بکند که در نتیجه، این فرزند در جامعه به عنوان فرزند نامشروع یاد میشود و تا وقتی که زنده است همین عار و ننگ را با خود به دوش میکشد و نمیتواند سر خود را بلند بگیرد و همیشه سرش در جامعه پایین خواهد بود.
این دوست و معشوقه گرفتن، به نحوی مانند چندهمسری است که قانوناً به مرد اجازه میدهد تا همزمان با چند زن در ارتباط باشد و گویا در غرب چندهمسری به اَشکال دیگری جواز دارد و مرد در قبال این ارتباط هیچ مکلفیتی ندارد و این ارتباط، ارتباطی است که از هر نوع تصرف اخلاقی خالی بوده و وجدان بیدار و احساس انسانی در آن جایی ندارد و یک نوع ارتباطی است که در این ارتباط، زن بازیچۀ شهوانی مرد قرار میگیرد و به نوعی هم شانه خالی کردن مرد از بار مسئولیت است.