نویسنده: عبیدالله نیمروزی

خصوصیات فردی و نسبی ایشان

ایشان عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزّی بن کعب بن لوی بن فهر است. نسبش در کعب بن لوی با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم یکی می‌شود، از قریش و از بنی‌عدی است و در جاهلیت مسؤولیت سفارت به عهده‌ی قبیله‌اش بود. عمر رضی‌الله‌عنه در قبیله‌اش این مسؤولیت را انجام می‌داد که وقتی قبائل با هم اختلاف می‌کردند برای پایان دادن به اختلافات و صلح در میان مخالفان تلاش می‌کرد؛ این دلالت بر ارجحیت عقل حضرت عمر رضی‌الله‌عنه، عدل، حکمت و استعدادش می‌کند.

تولد ایشان

سیزده سال بعد از عام‌الفیل متولد شد، یعنی سیزده سال از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم کوچک‌تر بود. وقتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم مبعوث شد، عمر رضی‌الله‌عنه بیست‌وهفت سال سن داشت‌. ایشان شش سال بعد از بعثت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم مسلمان شد.
پنجاه‌ودو ساله بود که خلافت مسلمانان را به عهده گرفت، ده سال خلیفه‌ی مسلمانان بود و به سن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم که رسید وفات کرد و در کنار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و ابوبکر صدیق رضی‌الله‌عنه دفن شد.
ایشان عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی از قبیلۀ قریش و بنی عدی است، درباره‌ی زندگی و وفات پدرشان کسی چیزی نگفته؛ اما مادرش حنتمه دختر هاشم از بنی‌مخزوم است و یکی از بارزترین نزدیکانش ولید بن مغیره (پدر خالد بن ولید) و عمرو بن هشام (ابوجهل) هستند.
عمر بن خطاب رضی‌الله‌عنه سه تا لقب داشت؛ دو لقب را پیامبر بر او گذاشت، که اولی ابوحفص و دومی فاروق بود و سومین لقبش امیرالمؤمنین بود.
لقب اولی «ابوحفص» دو سبب دارد؛ اول: این‌که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم در جنگ بدر به یارانش گفت: کسی‌که با عباس روبه‌رو شود، او را نکشد. یکی از صحابه برخاست و گفت: آیا پدران و فرزندان‌مان را بکشیم؟ به خدا قسم اگر با عباس روبه‌رو شوم او را می‌کشم. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم به عمر نگاه کرد و گفت: ای ابوحفص! آیا گردن عموی رسول‌الله زده شود؟ و با اجبار بیرون رفت. هم‌چنین گفته ‌شده که ابوحفص نامیده شده به خاطر حفصه ام‌المؤمنین.
لقب دوم «فاروق» بود که در اولین روز مسلمان شدنش به آن ملقب شد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم او را به آن، ملقب کرد و فرمود: تو «فاروق» هستی تا خداوند به‌وسیله‌ی تو در میان حق و باطل فرق و جدایی بیندازد.
اما لقب «امیرالمؤمنین»؛ مسلمانان به ابوبکر رضی‌الله‌عنه خلیفه‌ی پیامبر گفتند و وقتی عمر به خلافت رسید، مسلمانان حیران شدند که به او چه بگویند؟ آیا بگویند خلیفه‌ی رسول‌الله؟ در این هنگام هیئتی از عراق آمد که در رأس این هیئت عدی بن حاتم طائی رضی‌الله‌عنه بود، عمرو بن عاص رضی‌الله‌عنه با آن‌ها روبه‌رو شد و به او گفتند: از «امیرالمؤمنین» اجازه بگیر.
گفت؛ از کی؟ گفتند: مگر عمر امیر ما نیست؟ گفت: بله. گفتند: مگر ما مؤمن نیستیم؟ گفت: بله. گفتند: پس او امیرالمؤمنین است. عمرو بن عاص بر عمر بن خطاب رضی‌الله‌عنه وارد شد و گفت: السلام علیک یا امیرالمومنین. گفت: چه می‌‎گویی؟
گفت: مگر تو امیر ما نیستی؟ گفت: بله. گفت: مگر ما مؤمن نیستیم؟ گفت: بله. گفت: پس تو امیرالمؤمنین هستی.
هر جوان مسلمانی می‌تواند در جامعه‌اش، در خانه‌اش و در مدرسه‌اش فاروق باشد، به شرطی که صفاتی را داشته باشد که در عمر رضی‌الله‌عنه بود.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version