چنانچه قبلاً در بخشهای گذشته بیان شد، حضرت ابوبکر صدیق، خلیفۀ راشد رضياللهعنه، به حضرت خالد ابن ولید، شمشیر از غلاف بیرون شدۀ الهی، نامهای نوشت و او را از عراق بهسوی شام فراخواند تا به کمک مجاهدین شام برسد و آنها را از چنگ رومیان و مستکبران دوران نجات دهد و پرچمهای فتح و پیروزی را در آنجا به اهتزاز درآورد؛ حضرت خالد ابن ولید رضياللهعنه نیز به دعوت خلیفۀ مسلمانان لبیک گفت و لشکریان خویش را جمع نمود و بهترین افراد با صلاحیت را به همراه خود گرفته و راهی شام شد.
علامه ابوزید رحمهالله مینویسد: او با لشکریان ممتازش، در ماه محرم الحرام، ابتدا، به شهر حیره و از آنجا به شهر دومة الجندل رفت. او دومة الجندل را نیز به قصد چشمهای بهنام «قراقر» ترک نمود.
قراقر و تسوی نام دو چشمهای بودند که اولی تحت تسلط مسلمانان قرار داشت و دیگری قریب به سیطرۀ رومیان، زیر نظر مسلمانان در شام بود؛ در میان این دو چشمه کویر بسیار بزرگی که بسیار گرم، بیآب، طاقتفرسا و دشوار بود، قرار داشت. مدت سفر از این چشمه تا چشمۀ دیگر پنج شبانه روز بود و اگر کسی از این کویر عبور میکرد، بیآب میماند و در مسیر راه به هلاکت میرسید.
اگر حضرت خالد ابن ولید رضياللهعنه مسیر کویر را میپیمود، بعد از گذر از سختیها و دوری راه، به مجاهدین شام میرسید؛ ولی اگر از راه عادی که همۀ مردم میرفتند و نزدیکتر نیز بود حرکت میکرد، مستقیماً با لشکر رومیان روبهرو شده و به کمک مجاهدین شام نمیرسید. او در وسط راه با رومیان درگیر میشد، بنابراین با دوستان و همراهانش مشوره نمود و آنها را قانع ساخت تا از همین کویر عبور نمایند.
بعد از مشاوره، راهنمایی به نام رافع را دریافتند تا آنها را در این کویر رهنمایی کند. او نیز با اصحاب کرام کمر همت بست و دستور داد که بیست نفر از شترهای بسیار بزرگی را پیش او بیاورند؛ شترها آماده شدند و او همۀ شترها را تشنه نگه داشته و بعد از مدتی آن ها را به چشمۀ قراقر برد تا آب بنوشند، سیرآب شوند و مقداری آب نیز در شکمهای خود ذخیره کنند.
بعد از آن به حرکت درآمدند؛ در مسیر راه هنگامی که اسبها احساس تشنگی کردند، رافع یکی از شترها را دوشید و سپس آن را ذبح نمود و آبی را که شتر در داخل شکمش ذخیره کرده بود، با شیر مخلوط کرد و به اسبها داد تا بنوشند. مجاهدین کرام نیز از آبی که با خود داشتند، نوشیدند و گوشت شتر را نیز پختند و تناول کردند. این روند تا زمانی ادامه داشت که به سرزمین شام و چشمۀ تسوی رسیدند.
شاعر در رابطه با دشوار بودن این سفر و اینکه رافع ابن عمیر رحمهالله چگونه توانست حضرت خالد ابن ولید رضياللهعنه و همراهانش را با موفقیت از آنجا بگذراند، مینویسد:
لله عيـــــنا رافــعٍ أنى اهتدى فـــوز مـن قراقـرٍ إلى سوى
خمساً إذا ما ساره الجيش بكى ما سارها قبلك إنسيٌّ يرى
(قسم به خداوند! واقعاً رافع چگونه چشمانی داشت و چطور کامیاب شد که از چشمۀ قراقر بهسوی چشمۀ سوی (تسوی) قوم را هدایت دهد.)
پنج شبانه روز را در بر گرفت تا اینکه لشکر حضرت سیدنا خالد ابن ولید رضیاللهعنه (که از شدت تشنگی گریه میکردند) از آن کویر بگذرند.
این راه چنان راهی بود که قبل از تو هیچ انسانی از آن گذر نکرده است و دیده نشده است.