حضرت سیدنا خالد رضیاللهعنه از محرم سال دوازدهم هجری تا صفر سال سیزدهم هجری قمری، به مدت یک سال و دو ماه در عراق باقی ماند. او در این مدت پانزده بار جنگید که در هر جنگ دشمن را شکست داده و لشکریان آنان را نابود میساخت و در قلوب آنها ترس و رعب ایجاد میکرد.
شمشیرِ بُرّان او وقتی از غلاف بیرون میشد، بدون فتح و پیروزی دوباره وارد غلاف نمیشد؛ طوریکه هیچ کافر و منافقی از آن در امان نبود.
او میخواست به همین منوال پیش برود و به آن سوی مرزهای ایران و فارسیان رسیده، پرچم اسلام عزیز را در کوههای هندوکش و پامیر به اهتزاز درآورد. سیدنا خالد ابن ولید بر این متمرکز بود؛ اما ایرانیها چندان توجهی به این ابرمرد فتح و پیروزی نمیکردند؛ چنانچه شیخ ابوزید شلبی مینویسد: قبلاً عربهای عراق با نظر اجلال، هیبت و اکرام به فارسها مینگریستند و نهایت افتخار و آرزوی یک عرب این بود که بتواند بر در کسری بایستد و اجازۀ سجده کردن به شاه را بهدست آورد. از جانب دیگر، ایرانیها ارزشی برای اعراب قائل نبودند حتی با وجود متقبل شدن شکستهای پیدرپی از حضرت سیدنا خالد رضياللهعنه اعتنایی به آنها نداشتند.
چنانکه در مقالات گذشته متذکر شدیم، در جنگ «ألیس» با وجود اینکه مسلمانان به ایرانیها نزدیک میشدند، آنها بدون اعتنا به مسلمانان سفرۀ بزرگی را هموار کرده و مشغول صرف غذا بودند.
هنگامیکه حضرت سیدنا خالد رضیاللهعنه با فارسها روبهرو شد، به آنان نشان داد که امت عرب بعد از اینکه الله متعال با فرستادن پیامبرش صلیاللهعلیهوسلم آنان را مورد لطف و رحمت خویش قرار داده است، کاملاً دگرگون شده و شایستگی و استعداد آن را دارند که نقش رهبری جامعۀ بشری را در دست گیرند. دراین صورت، فارسیان چه بخواهند یا نخواهند باید تابع فرمان و ادارۀ این ملت باشند.
حضرت سیدنا خالد رضیاللهعنه به ایرانیها روشن ساخت که کشاورزان، بیچارگان و مستضعفان نیز انساناند و باید حقوحقوق خود را دریافت کنند و هیچ تفاوتی با مایهداران و اشراف آنها ندارند. او همچنان، خاطرنشان کرد که انسانها همه فرزندان آدم علیهالسلام هستند و هیچ برتریای نسبت به همدیگر ندارند.