کشورهای درگیر در جنگ جهانی اول با واژهی جنگ روانی آشنا نبودند. رواج اصطلاح جنگ روانی معلول عوامل مختلفی است. شماری از آنها را میتوان نتیجهی توسعهی سریع فعالیت روانشناسان و دیگر دانشمندان علوم انسانی در آلمان، آمریکا و دیگر کشورهای غربی و تلاش آنان در جهت نشاندادن مهارتشان در دفاع ملی دانست.
در ادامه به کاربرد جنگ روانی در سه کشور آلمان، انگلستان و امریکا میپردازیم:
آلمان
گوبلز با آگاهی از خطرها و پیامدهای عظیم جنگی و مدت طولانی آن، ماشین تبلیغاتی رایش سوم را در مسیر رهبری جنگ هیتلر در دو بعد داخلی و خارجی به کار برد. در بعد داخلی استماع برنامههای فرستندهی خارجیان را برای همه ممنوع کرد و تخلف از این امر مستوجب عقوبت و جریمه شناخته شد. برای پرکردن خلأ ناشی از حذف اخبار و اطلاعات دستور داد انواع دستپختهای آشپزخانهی تبلیغات سوسیالیستی را بهعنوان رپرتاژ و تفسیر و خبر به خورد مردم بدهند. جهتگیری مجموع این خوراکیهای تبلیغاتی علیه رهبران نظامی و کشورهای قدرتمند دشمن بود. در بعد خارجی چنان برنامهریزی شده بود که ذهن مردم سرزمینهای اشغالشده از قبل و به تدریج از طریق فرستندههای رادیویی آمریکا برای اشغال کشورشان آماده شود. طرز کار به این شکل بود که در درجهی اول باید حالوهوای دوستانهای خلق و آلمان همسایهی خوبی معرفی میشد. در مرحلهی دوم ضمن اینکه به دوستی پابرجای دو ملت ارج نهاده میشد، باید رژیم آن مملکت نیز با یک روند فزاینده و به تدریج مورد انتقاد قرار میگیرد و سرانجام در مرحلهی سوم بود که باید تهدید به اشغال و تسخیر نظامی با تمام قدرت انجام میشد و بهصورت خشن، پیامدهای ناگوار عدم اطاعت گوشزد و بر این نکته تأکید میشد که اگر یک ملت خوب برای سرنگونی یک حکومت ناصالح قیام نکند، آنگاه چارهای جز آن نیست که ارتش آلمان این امر را به انجام برساند. البته گردانهای ارتش آلمان بهجای استفاده از توپ و تفنگ، با موزیک و گل وارد میشدند. در مرحلهی آخر باید هر صدای مخالف و آشوبگر خاموش میشد. سپس رادیو و سایر منابع حیاتی و سازمانهای حکومتی به تصرف درمیآمد و از همهی امکانات برای برقراری نظم و آرامش بهرهگیری میشد.
بریتانیا (انگلستان)
جنگ روانی بریتانیاییها (جبههی مخالف آلمان) از سه طریق اجرا میشد: اول از طریق کمیتهی اجرایی جنگ سیاسی که یک سازمان مخفی برای تبلیغات در کشورهای اشغالشده توسط دشمن بود. دوم از طریق وزارت اطلاعات عملی میشد که با عامهی مردم انگلیس و متحدان آن و نیز کشورهای بیطرف در ارتباط بود. سوم از طریق بخش ماورایی «بی. بی. سی» اجرا میشد که با دریافت راهنمایی از دو طریق فوقالذکر اقدام به ارسال خبر به تمام کشورها میکرد. نزد بریتانیاییها جنگ روانی بهعنوان یک وسیلهی نظامی شناخته و پذیرفته شده بود که از لحاظ اعتبار، قدرت و مسئولیتها با بخشهای نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک جنگ مدرن شریک است.
آمریکا
آمریکا کشوری است که بیش از همه در شکلگیری جنگ روانی نوین سهم داشته است. آمریکا در جنگ جهانی دوم بهطور عمده از طریق ادارهی اطلاعات جنگی و بخش جنگ روانی در ستاد عالی و هیئتهای اعزامی متفقین درگیر برنامهی گستردهی جنگ روانی شده بود. با ورود به سال 1950 و مهم و حیاتی جلوهگرشدن خطر کمونیسم و در رأس آن شوروی برای غرب، تخصیص 121 میلیون دلار برای اجرای «مبارزهی حقیقت» در برابر کمونیزم به «ترومن» پیشنهاد شد.
جنگ روانی در آمریکا به عملیات روانی «PSY.OP.S» تغییر نام داد. عملیات روانی شامل طراحی و هدایت اقدامهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک علیه دشمن متخاصم، بیطرف و دوست شد.
در ژوئن 1951 «شورای استراتژی روانی» شکل گرفت که مأموریت آن طراحی راهحلهای روانی درازمدت برای مسائل مردم و کمک به تأثیرگذاری بر عقاید، مواضع و رفتارها در خارج از کشور برای حمایت از هدفهای ملی بود.
در 1953 به دستور «آیزنهاور» کمیتهای به سرپرستی «جکسون» تشکیل شد و اعلام کرد که شورای استراتژی روانی موجود پاسخگوی نیاز حقیقی نیست و باید منحل شود. بعدها آژانس اطلاعاتی آمریکا (USIA) تشکیل شد که رسالت اصلی آن چنین تعیین شد: «باید با استفاده از روشهای ارتباطی گواهیها و شواهدی از ملتهای دیگر به دست بیاوریم مبنی بر اینکه هدفها و سیاستهای آمریکا همانند آرزوی قانونی آنان در مورد آزادی یا ترقی و صلح میباشد و این آرزوها را رشد میدهد.»
همزمان با این اقدامات شورای روانی منحل شد و جای آن را شورای هماهنگی عملیات «OCB» گرفت که کار آن ضمن درنظرگرفتن عوامل روانی، هماهنگکردن سیاست خارجی آمریکا در تمام جنبههای سیاسی_اقتصادی بود.
برداشت امریکاییها از جنگ روانی باعث شد که این واژه در کشورهای متفق پذیرفته شود.
بهطور خلاصه در بخش جمعبندی آنچه تاکنون تحت عنوان کاربردهای معاصر آمد، ویژگیهای زیر، جنگ روانی نوین را از فعالیتهای تبلیغاتی گذشته متمایز میکند:
۱. جنگ روانی در نتیجهی پیشرفتهای تکنولوژیک، برد فعالیتهای تبلیغی فعلی را بهشدت افزایش داده و جمعیتهای عظیمی را مورد خطاب قرار میدهد؛
۲. جنگ روانی نوین، همانطوری که اشاره شد، یک فرایند سیستمایتک و برنامهریزی شده است؛
۳. پیشرفت سریع تکنیکهای افکارسنجی و بررسی آرا و عقاید عمومی باعث شده است که تبلیغاتچیها به مراتب شناخت بیشتری از هدف (مردم) پیدا کنند؛
۴. از همه مهمتر، جنگ روانی یکی از عوامل قدرت در کنار سایر عوامل قدرت (نظامی، سیاسی و اقتصادی) و اهرمی در دست دولتها در صحنهی رقابتهای بینالمللی است.
جنگ روانی در سیاست بینالملل
علت اهمیت جنگ روانی و تبلیغات را در سیاست بینالملل در درجهی اول باید در افزایش بیسابقهی مردم در شکلگیری سیاستهای داخل و خارجی کشورها جستوجو کرد. زمانی لویی چهاردهم ادعا میکرد: «دولت، خود من هستم.» اما امروزه به دلیل تخصصی و پیچیدهشدن جامعه و ظهور اقشار قدرتمند از یک سو و توسعهی شدید وسایل ارتباط جمعی و ارتباطات بینالملل از سوی دیگر، کمتر کشوری میتواند بدون در اختیار گرفتن افکار عمومی داخلی و خارجی، هدفهای سیاسی خود را پیش ببرد.
برای درک بهتر از فرایند پیچیده و تأثیرگذار جنگ روانی در سطح بینالمللی، بیجا نیست مدلی را که «هالستی» در کتاب خود (سیاست بینالمللی) ارائه میدهد، ذکر کنیم:
«با همهی تلاشی که بشر امروز برای کاستن از نقش انسان و افزایش نقش ماشین در صحنههای نبرد انجام میدهد، هنوز این انسان است که در پیروزی یا شکست نقش محوری را ایفا میکند. هنوز برای به اسارتدرآوردن و مجبور به تسلیمکردن یک واحد نظامی باید نیروهای انسانی آن را قانع یا وادار به تسلیم کند. هنوز اگر واحدی با پیشرفتهترین سلاحها فاقد روحیهی جنگی باشد کارایی چندانی ندارد.»