نویسنده: م. فراهی توجگی

تاریخچه‌ی جنگ روانی

کشورهای درگیر در جنگ جهانی اول با واژه‌‌ی جنگ روانی آشنا نبودند. رواج اصطلاح جنگ ‏روانی معلول عوامل مختلفی است. شماری از آنها را می‌توان نتیجه‌ی توسعه‌ی سریع فعالیت روانشناسان ‏و دیگر دانشمندان علوم انسانی در آلمان، آمریکا و دیگر کشورهای غربی و تلاش آنان در جهت نشان‌دادن ‏مهارت‌شان در دفاع ملی دانست.
در ادامه به کاربرد جنگ روانی در سه کشور آلمان، انگلستان و امریکا می‌پردازیم: ‏

آلمان

‏گوبلز با آگاهی از خطرها و پیامدهای عظیم جنگی و مدت طولانی آن، ماشین تبلیغاتی رایش سوم را ‏در مسیر رهبری جنگ هیتلر در دو بعد داخلی و خارجی به کار برد. در بعد داخلی استماع برنامه‌های فرستنده‌ی خارجیان را برای همه‌ ممنوع کرد و تخلف از این امر ‏مستوجب عقوبت و جریمه شناخته شد. برای پرکردن خلأ ناشی از حذف اخبار و اطلاعات دستور داد انواع دستپخت‌های آشپزخانه‌ی تبلیغات سوسیالیستی را به‌عنوان رپرتاژ و تفسیر و خبر به ‏خورد مردم بدهند. جهت‌گیری مجموع این خوراکی‌های تبلیغاتی علیه رهبران نظامی و کشورهای ‏قدرتمند دشمن بود. در بعد خارجی چنان برنامه‌ریزی شده بود که ذهن مردم سرزمین‌های اشغال‌شده از قبل و به تدریج از ‏طریق فرستنده‌های رادیویی آمریکا برای اشغال کشورشان آماده شود. طرز کار به این شکل بود که در ‏درجه‌ی اول باید حال‌وهوای دوستانه‌ای خلق و آلمان همسایه‌ی خوبی معرفی می‌شد. در مرحله‌ی دوم ‏ضمن اینکه به دوستی پابرجای دو ملت ارج نهاده می‌شد، باید رژیم آن مملکت نیز با یک روند فزاینده ‏و به تدریج مورد انتقاد قرار می‌گیرد و سرانجام در مرحله‌ی سوم بود که باید تهدید به اشغال و تسخیر نظامی ‏با تمام قدرت انجام می‌شد و به‌صورت خشن، پیامدهای ناگوار عدم اطاعت گوشزد و بر این نکته تأکید ‏می‌شد که اگر یک ملت خوب برای سرنگونی یک حکومت ناصالح قیام نکند، آنگاه چاره‌ای جز آن نیست ‏که ارتش آلمان این امر را به انجام برساند. البته گردان‌های ارتش آلمان به‌جای استفاده از توپ و تفنگ، ‏با موزیک و گل وارد می‌شدند. در مرحله‌ی آخر باید هر صدای مخالف و آشوبگر خاموش می‌شد. سپس ‏رادیو و سایر منابع حیاتی و سازمان‌های حکومتی به تصرف درمی‌آمد و از همه‌ی امکانات برای برقراری نظم و ‏آرامش بهره‌گیری می‌شد. ‏

بریتانیا (انگلستان)

جنگ روانی بریتانیایی‌ها (جبهه‌ی مخالف آلمان) از سه طریق اجرا می‌شد: اول از طریق کمیته‌ی اجرایی ‏جنگ سیاسی که یک سازمان مخفی برای تبلیغات در کشورهای اشغال‌شده توسط دشمن بود. دوم از ‏طریق وزارت اطلاعات عملی می‌شد که با عامه‌ی مردم انگلیس و متحدان آن و نیز کشورهای بی‌طرف در ارتباط بود. ‏سوم از طریق بخش ماورایی «بی. بی. سی» اجرا می‌شد که با دریافت راهنمایی از دو طریق فوق‌الذکر اقدام به ‏ارسال خبر به تمام کشورها می‌کرد. نزد بریتانیایی‌ها جنگ روانی به‌عنوان یک وسیله‌ی نظامی ‏شناخته و پذیرفته شده بود که از لحاظ اعتبار، قدرت و مسئولیت‌ها با بخش‌های نظامی، اقتصادی و ‏دیپلماتیک جنگ مدرن شریک است. ‏

آمریکا

آمریکا کشوری است که بیش از همه در شکل‌گیری جنگ روانی نوین سهم داشته است. آمریکا در جنگ ‏جهانی دوم به‌طور عمده از طریق اداره‌ی اطلاعات جنگی و بخش جنگ روانی در ستاد عالی و هیئت‌های ‏اعزامی متفقین درگیر برنامه‌ی گسترده‌ی جنگ روانی شده بود. با ورود به سال 1950 و مهم و حیاتی جلوه‌گرشدن خطر کمونیسم و در رأس آن شوروی برای غرب، تخصیص ‌‏121 میلیون دلار برای اجرای «مبارزه‌ی حقیقت» در برابر کمونیزم به «ترومن» پیشنهاد شد.
جنگ روانی در آمریکا به عملیات روانی «‏PSY.OP.S‏» تغییر نام داد. عملیات روانی شامل طراحی و ‏هدایت اقدام‌های سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک علیه دشمن متخاصم، بی‌طرف و دوست شد.
در ژوئن 1951 «شورای استراتژی روانی» شکل گرفت که مأموریت آن طراحی راه‌حل‌های ‏روانی درازمدت برای مسائل مردم و کمک به تأثیرگذاری بر عقاید، مواضع و رفتارها در خارج از کشور برای حمایت از هدف‌های ملی بود.
در 1953 به دستور «آیزنهاور» کمیته‌ای به سرپرستی «جکسون» تشکیل شد و اعلام کرد که شورای ‏استراتژی روانی موجود پاسخگوی نیاز حقیقی نیست و باید منحل شود. بعدها آژانس اطلاعاتی آمریکا ‌‏(‏USIA‏) تشکیل شد که رسالت اصلی آن چنین تعیین شد: «باید با استفاده از روش‌های ارتباطی ‏گواهی‌ها و شواهدی از ملت‌های دیگر به دست بیاوریم مبنی بر اینکه هدف‌ها و سیاست‌های آمریکا همانند آرزوی ‏قانونی آنان در مورد آزادی یا ترقی و صلح می‌باشد و این آرزوها را رشد می‌دهد.»
همزمان با این اقدامات شورای روانی منحل شد و جای آن را شورای هماهنگی عملیات «‏OCB‏» گرفت که کار آن ضمن درنظر‌گرفتن عوامل روانی، هماهنگ‌کردن سیاست خارجی آمریکا در تمام جنبه‌های سیاسی_اقتصادی بود.
برداشت امریکایی‌ها از جنگ روانی باعث شد که این واژه در کشورهای ‏متفق پذیرفته شود.
به‌طور خلاصه در بخش جمع‌بندی آنچه تاکنون تحت عنوان کاربردهای معاصر آمد، ویژگی‌های زیر، جنگ روانی نوین را از فعالیت‌های تبلیغاتی گذشته متمایز می‌کند:
‏۱. جنگ روانی در نتیجه‌ی پیشرفت‌های تکنولوژیک، برد فعالیت‌های تبلیغی فعلی را به‌شدت افزایش داده و ‏جمعیت‌های عظیمی را مورد خطاب قرار می‌دهد؛
‏۲. جنگ روانی نوین، همان‌طوری که اشاره شد، یک فرایند سیستمایتک و برنامه‌ریزی شده است؛
‏۳. پیشرفت سریع تکنیک‌های افکارسنجی و بررسی آرا و عقاید عمومی باعث شده است که تبلیغاتچی‌ها به مراتب شناخت بیشتری از هدف (مردم) پیدا کنند؛
‏۴. از همه مهم‌تر، جنگ روانی یکی از عوامل قدرت در کنار سایر عوامل قدرت (نظامی، سیاسی و ‏اقتصادی) و اهرمی در دست دولت‌ها در صحنه‌ی رقابت‌های بین‌المللی است. ‏

جنگ روانی در سیاست بین‌الملل

علت اهمیت‌ جنگ روانی و تبلیغات را در سیاست بین‌الملل در درجه‌ی اول باید در افزایش بی‌‏سابقه‌ی مردم در شکل‌گیری سیاست‌های داخل و خارجی کشورها جست‌وجو کرد. زمانی لویی چهاردهم ‏ادعا می‌کرد: «دولت، خود من هستم.» اما امروزه به دلیل تخصصی و پیچیده‌شدن جامعه و ظهور ‏اقشار قدرتمند از یک سو و توسعه‌ی شدید وسایل ارتباط جمعی و ارتباطات بین‌الملل از سوی دیگر، کمتر ‏کشوری می‌تواند بدون در اختیار گرفتن افکار عمومی داخلی و خارجی، هدف‌های سیاسی خود را پیش ‏ببرد.
برای درک بهتر از فرایند پیچیده‌ و تأثیرگذار جنگ روانی در سطح بین‌المللی، بی‌جا نیست مدلی را که ‌‏«هالستی» در کتاب خود (سیاست بین‌المللی) ارائه می‌دهد، ذکر کنیم:
‏«با همه‌ی تلاشی که بشر امروز برای کاستن از نقش انسان و افزایش نقش ماشین در صحنه‌های نبرد ‏انجام می‌دهد، هنوز این انسان است که در پیروزی یا شکست نقش محوری را ایفا می‌کند. هنوز ‏برای به اسارت‌درآوردن و مجبور به تسلیم‌کردن یک واحد نظامی باید نیروهای انسانی آن را قانع یا ‏وادار به تسلیم کند. هنوز اگر واحدی با پیشرفته‌ترین سلاح‌ها فاقد روحیه‌ی جنگی باشد کارایی ‏چندانی ندارد.»
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version