در این فصل پیشرو إنشاءاللهتعالی فضیلت قتال با خوارج و برخی از احکام فقهی ذکر خواهد شد، تا شبههای برای کسی نماند، مثلاً چرا حکومت اسلامی با کسانیکه «شهادتین» میخوانند و اهل نماز، روزه، عبادت و… هستند قتال و پیکار میکنند؟ آیا از لحاظ شرعی قتال با این قوم جایز است یا خیر؟ در رابطه با قتل مسلمان در نصوص شرعی وعید سخت آمده است، آیا روش دیگری برای اصلاحشان نیست؟ و صدها شبهه و پرسش دیگر پیرامون این قوم سوء و اهل بغی که إنشاءالله جواب این سوالات و شبهات در پرتوی قرآن، حدیث، سیرت پیامبر، صحابه و اقوال علمای سلف و خلف مذاهب اربعهی اهل سنّت و جماعت پاسخ داده خواهد شد.
در ابتداء قبل از ارایهی دلایل، دربارهی اهل بغی بگویم که بغاوت مطلق است، و شامل هر فرد با هر نوع عقایدی که باشد، میشود. باغی کسی را گفته میشود که سعی برای نشر فساد در جامعه و خروج از طاعت امام نماید؛ چنانیکه تعریفش خواهد آمد. این تعریف خوارج را نیز شامل میشود، البته بهصورت تقیید؛ زیرا خوارج هم از اطاعت امامِ حق، خروج نموده و دست به فساد میزنند؛ لیکن خوارج دارای تفکرات متفاوت و مذاهبی است که شامل فرقههای مختلف میشود، پس در نتیجه خاص شدند. و در شریعت و کتب فقه، جزای خصوصی برای خوارج و اهل بغی تعیین شده است که در نصوص ذیل بیان خواهد شد. خوارجی که ساکن باشند میتوانند مانند زمان حضرت علی رضیاللهعنه که در فصلهای گذشته در تاریخچهی بخش مناظرهی حضرت علی با خوارج ذکر شد، مثل بقیه از حقوق خود برخوردار باشند؛ لیکن اگر متحرک باشند و تحرکاتی انجام بدهند که دارای منعت و شوکت باشند، دراینصورت با آنها مطابق نصوص معامله میشود، یعنی قلع و قمع میشوند که این تحرکشان همان بغی و تجاوز است.
تعریف بغی
البغي لغة: من بغى على الناس بغيا أي ظلم واعتدى فهو باغ والجمع بغاة ويعني سعى بالفساد… وقال النووي في التحرير: هو الظلم والعدول عن الحق. [انظر المصباح المنير: ١/٢٢٤، ردالمحتار: ٦/٤١٠]؛ (هرکسکه بر مردم ستم کند، بغی یعنی ظلم و تجاوز، پس وی باغی است و جمعش بغات (تجاوزکنندگان) میباشد و کمک به سعی در فساد میکنند؛ امام نووی میگوید: [بغی]، ظلم و روی گردانیدن از حق [است.])
واصطلاحاً: عرّفه الحنفية بأنه: الخارج عن طاعة إمام الحق. عرّفه الشافعية: بأنه البغاة هم مخالفوا الإمام بخروجهم عليه وترك الإنقياد له. [انظر فتح القدير: 99/6 ، نهاية المحتاج: ٤٠٢/٧ ، حاشية الدسوقي: ٢٩٨/٤]؛ (و در اصطلاح: احناف تعریف میکنند بهاینکه آنها خارج شدند از طاعت امام بر حق. شافعیه به این میشناسندکه آنها: البغاة (تجاوزگران) مخالفت امام را کردند با خروج برعلیه آن و ترک فرمانبرداری برایش).
تعاریف بالا بهصورت مطلق بیان شد، اما دربارهی خوارج، صاحب رد المحتار به صورت خاص اجماع فقهاء مبنی بر اهل بغی بودنشان را اثبات میکند و نیز قول حضرت علی رضیاللهعنه تا جای هیچ شک و شبههای نباشد و همچنین آنها را در باب البغاة ذکر میکند تا در باغی بودن این قومِ فتنهجو پرسشی نماند.
خوارج وهم قوم لهم منعة خرجوا عليه بتأويل يرون أنه على باطل كفر أو معصية توجب قتاله بتأويلهم، ويستحلون دماءنا وأموالنا ويسبون نساءنا، ويكفرون أصحاب نبينا، وحكمهم حكم البغاة بإجماع الفقهاء. [ردالمحتار: ٦/٤١٢، باب البغاة] (خوارج و آنها قومی هستند که برایشان شوکت [نیرویی که توانایی جنگیدن دارد] باشد و خارج شدن بر علیه [حضرت علی رضیاللهعنه] با تأویل اینکه وی را بر باطل، کفر یا گناهی که مستوجبش قتال است میدانستند بنابر تأویل خودشان، و حلال میدانستند خونها و مالهایمان را، اسیر میکردند زنان ما را و تکفیر میکردند اصحاب پیامبر ما را و حکمشان حکم بغاوت کنندگان است به اجماع فقهاء.)
«كُنتُ عندَ عليٍّ، فسُئِلَ عن أهلِ النَّهرِ أهُم مُشرِكون؟ قال: مِن الشِّركِ فَرُّوا، قيل: فمُنافِقون هم؟ قال: إنَّ المُنافِقينَ لايَذكُرون اللهَ إلّا قليلًا، قيل له: فما هم؟ قال: قَومٌ بَغَوْا علينا». [الراوی: طارق بن شهاب، شعيب الأرنؤوط، تخريج العواصم والقواصم: ٣/ ٢٨٨، [اسناده] صحیح علی شرط مسلم، أخرجه ابن أبي شيبة (٣٩٠٩٧) واللفظ له، ومحمد بن نصر المروزي في [تعظيم قدر الصلاة] ٥٩١]، (طارق بن شهاب میگوید: نزد حضرت علی بودم که پرسیده شد از اهل نهروان، آیا آنها مشرک هستند؟ گفت: آنها از شرک فرار میکنند، پس گفته شد آیا آنها منافقیناند؟ گفت: همانا منافقین الله را ذکر نمیکنند مگر کمی، گفته شد به وی پس آنها چه کسانی هستند؟ گفت: قومی هستند که بغاوت [تجاوز و خروج] کردند بر ما.)
حدیث اول: إِذا حَدَّثْتُكُمْ عن رَسولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوسلم، فَلَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّماءِ أَحَبُّ إلَيَّ مِن أَنْ أَكْذِبَ عليه، وإذا حَدَّثْتُكُمْ فِيما بَيْنِي وبيْنَكُمْ، فإنَّ الحَرْبَ خَدْعَةٌ، سَمِعْتُ رَسولَ اللَّهِ صلیاللهعلیهوسلم يقولُ: يَأْتي في آخِرِ الزَّمانِ قَوْمٌ، حُدَثاءُ الأسْنانِ، سُفَهاءُ الأحْلامِ، يقولونَ مِن خَيْرِ قَوْلِ البَرِيَّةِ، يَمْرُقُونَ مِنَ الإسْلامِ كما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، لا يُجاوِزُ إيمانُهُمْ حَناجِرَهُمْ، فأيْنَما لَقِيتُمُوهُمْ فاقْتُلُوهُمْ، فإنَّ قَتْلَهُمْ أَجْرٌ لِمَن قَتَلَهُمْ يَومَ القِيامَةِ. [الراوي: علي بن أبي طالب، البخاري، صحيح البخاري، الصفحة أو الرقم: 6930 ، خلاصة حكم المحدث: [صحيح]، التخريج: أخرجه البخاري: 6930، ومسلم: 1066، كتاب الزكاة، باب التحريض علي قتل الخوارج] (از حضرت علی بن ابیطالب رضیاللهعنه روایت است که فرمود: اگر از آسمان به زمین پرت شوم برای من گواراتر و آسانتر از آن است که به هنگام نقل روایت از پیغمبر صلیاللهعلیهوسلم چیزی را به دروغ به پیغمبر نسبت دهم، هرگاه دربارهی آنچه مربوط به من و شما است سخنی بگویم، باید بدانید جنگ حیله و تاكتيك است [در جنگ لازم است مصلحت عامه رعایت شود] شنیدم پیغمبر صلیاللهعلیهوسلم میگفت: در آخر زمان قومی خواهد آمد، کمسن و کمفکر، از بهترین سخن دم میزنند [یعنی قرآن میخوانند] و از اسلام به سرعت خارج می شوند؛ همانگونه که تیر به سرعت از بدن شکار خارج میشود. ایمانشان از حلقومشان تجاوز نمیکند، تنها با زبان مسلمان میباشند نه با قلب، هر جا به آنان رسیدید ایشان را بکشید، کشتن آنان در روز قیامت اجر و پاداشی است برای کسیکه آنان را به قتل میرساند.)
حدیث دوم: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَسَلَّمَ فِيهِمْ: «أَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فَإِنَّ فِي قَتْلِهِمْ أَجْرًا عِنْدَ اللَّهِ لِمَنْ قَتَلَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» وَقَالَ: «لَئِنْ أَدْرَكْتهمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ» [الراوي: سويد بن غفلة، أحمد شاكر، تخريج المسند لشاكر: ٢/٤٥ ، إسناده صحيح، صحيح مسلم: ١٠٦٤، كتاب الزكاة، باب التحريض علي قتل الخوارج]؛ (نبی صلیاللهعلیهوسلم میفرماید: هرکجا ایشان را مشاهده کردید، پس بکشید آنها را، همانا در قتلشان پاداشی هست در نزد الله برای کسیکه قتلشان میکنند در روز قیامت. و میفرماید: اگر آنها را در آن زمان درک کنم، قطعاً به مانند قوم عاد قتل میکنم.)
حدیث سوم: «يخرجُ من أمتي قومٌ يسيؤون الأعمالَ ويقرأون القرآنَ لايجاوزُ حناجرَهم قال يزيدُ لا أعلمُه إلا قال يحقرُ أحدُكم عملَه معَ عملِهم يقتلون أهلَ الإسلامِ فإذا خرجوا فاقتلوهم ثم إذا خرجوا فاقتلوهم ثم إذا خرجوا فاقتلوهم، فطوبى لِمن قتلهم وطوبى لمن قتلوه كلما طلع منهم قرنٌ قطعه اللهُ عزَّوجلَّ فردَّد ذلك رسولُ اللهِ صلیاللهعلیهوسلم عشرينَ مرةً أو أكثرَ وأنا أسمعُ». [الراوي: عبدالله بن عمر، أحمد شاكر، تخريج المسند لشاكر: ٧/٢٦٨ ، أخرجه ابن ماجه: ١٧٤ مختصراً، وابن عساكر في [تاريخ دمشق] ١/١٦١ مطولاً]؛ (از عبدالله بن عمر رضياللهعنهما روايت است، وی گفته است: از رسول الله صلیاللهعلیهوسلم شنیدم، میفرمودند: از امتم مردمی خواهند آمد که اعمال زشتی انجام میدهند، قرآن را تلاوت میکنند؛ ولی از حلقشان پایین تجاوز نمیکند. یزید گفت نمیدانم جز اینکه گفته است: ناچیز میداند یکی از شما عمل خود را به نسبت عمل ایشان، اهل اسلام را میکشند، وقتیکه این قوم بروز کرد، بکشید آنان را، خوشحالی باد برای کسیکه آنان را کشت و خوشا به کسیکه توسط آنان کشته شد. هرگاه که شاخ شوکت و قدرت اینها تبارز کرد، الله متعال آن را فروپاشد، رسول الله صلیاللهعلیهوسلم این جمله را بیشتر از بیست بار تکرار نمود و من میشنیدم.)
حدیث چهارم: وفي رواية الطبراني في الكبير [8034] أنه قال «كلاب النار، كلاب النار – ثلاثا – شر قتلى قتلت تحت السماء – ثلاثا يقولها – خير قتلى مـن قتله هـؤلاء – ثلاثا يقولها – طوبى لمن قتلهم وقتلوه – ثلاثا يقولها -». [الراوي: أبوأمامة الباهلي، الذهبي، المهذب في اختصار السنن: ٦/٣٣٠٤]؛ (و در روایت طبرانی در الکبیر از ابوامامه میآید که گفت: «سگان آتش، سگان آتش -سه مرتبه- بدترین کشته شده که کشته میشود زیر آسمان – سه مرتبه تکرار کرد – بهترین کشته شده کسی است که آنها میکشند – تا سه مرتبه – خوشا بهحال کسیکه آنها را میکشد و کشته میشود – تا سه مرتبه.)
حدیث پنجم: روى الإمام أحمد في مسندها [2/22151 مسند احمد] عن سيار، وجاء أبوأمامة قال: «شر قتلى تحت ظل السماء، ثلاثا، وخير قتلى تحت ظل السماء من قتلوه و قال: كلاب النار»؛ (سیار از ابوامامه روایت میکند که میگفت: «بدترین کشته شده زیر سایهی آسمان، تا سه مرتبه، (یعنی خوارج) و بهترین کشته شده زیر سایهی آسمان کسی است که آنها بکشند (مقتول بهدست خوارج) و گفت: آنها سگان آتش هستند.)
قال القـاري في المرقـاة: «فأينمـا لقيتمـوهم فاقتلوهم فإن في قتلهم أجرا» أي عظيما «لمن قتلهم يوم القيامة» [المرقاة: 6/2311]؛ (علامه ملا علی قاری در «المرقاة» در شرح این حدیث میگوید: پس هر کجا آنها را یافتید، بکشید ایشان را همانا در قتلشان پاداش است، یعنی [پاداش بسیار] بزرگ روز قیامت برای کسیکه میکشد ایشان را.)
قال العيـني في عمـدة القـاري: «وإنمـا كـان الأجـر في قتلهم لأنهـم يشغلون عن الجهاد ويسعون بالفساد لافتراق كلمة المسلمين». [عمدة القاری: 16/144]، (علامه عینی در عمدة القاري میگوید: و همانا در قتلشان اجر است برای اینکه آنها از جهاد [با درگیریهای خود با مسلمین] ایشان را مشغول میکنند و سعی در فساد برای تفرقه در میان مسلمین میکنند.)
بعد از بیان حکم قتالشان و فضیلت شهادت در راه سد و مهار خوارج، اینک به اقوال سلف و خلف میپردازیم تا اتمام حجت و فهمی شود که شبههی مردم عوام و خیرخواه را بزداید، تا دلسوزی برای این قوم فاسق نداشته باشند؛ چنانیکه پیامبر عظیم الشأن دربارۀشان که در بالا ذکر شد، فرمود: «اگر آنها را بیابم بهمثل قوم عاد نابودشان میکنم» و نیز اجماع صحابه بر قتل، قلع و قمعشان شده است. تا ما نیز با چنگ زدن به سیرت نبوی و صحابهی کرام آنها را حد الامکان ترصد کنیم و بهمحض تحرکاتشان با نیروهای حکومت اسلامی کمک کنیم تا از بین بروند و ریشۀشان خشک شود؛ تا امت از این فرزند ناخلف راحت شود و همهجا آباد و امن بماند.
و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «… فعلیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین، تمسکوا بها وعضوا علیها بالنواجذ، وایاکم و محدثات الأمور فان کل محدثة بدعه، وکل بدعة ضلالة». [أخرجه الحاكم: ٢ /٤٧٦ وقال: «صحيح الإسناد»]؛ (… پس بر شما باد به پیروی از طریقهی من، و طریقهی خلفای راشدین که آنها هدایتکنندگاناند، بر آن با دندانهای کرسی خویش گزیده و آن را محکم گیرید، و بر شما باد که از امور بدعت [نوپیدا] دوری کنید؛ زیرا هر امر نوپیدایی، گمراهی در پی دارد.)