نقش سكولاريسم در بحرانآفريني
اندیشهی سكولاریسم غربی، در هر دو شاخهی رومانی ماتریالیست و یونانی عقلگرا و ایدآلیست [كه امروزه در دو مكتب الحادی ماتریالیسم دیالكتیک (كمونیسم) و لیبرال دمكراسی سرمایهداری امپریالیست جلوه میكند] رُل اساسی را در دور كردن و بیگانه نمودن جوانان ما با هویت دینی و فرهنگی خود بازی میكنند و تعداد كثیری از آنها گرفتار دام این مكاتب شده و فریب تبلیغات مسموم آنها را خوردهاند و در نتیجه با هویت اصیل خودی [اعم از دینی و ملی] وداع كرده و در گرداب مادیگری و سكولاریسم غرق شدهاند و بدبختانه این بیخودی و هویتگریزی را روشنفكری و مدرننگری قلمداد مینمایند.
از اینرو، تعریف سكولاریسم و تحلیل آن و برجسته نمودن خطرات و تهدیدات آن بر اندیشه و افكار جوانان ما، یكی از ضرورتهای عصر به شمار میرود و بر اهل قلم و نظر لازم است با تمام قدرت به میدان آمده و در این جهاد مبارک سهیم شوند و چنانكه در نیم قرن گذشته با تبیین و نقد اندیشهی الحادی ماركسیستی آن را گور كردند و شاخهی رومانی ماتریالیستی سكولاریسم را خشک نمودند. با همت بیشتر و استدلال عمیقتر شاخهی یونانی عقلگرای آن را نیز گور كنند.
تعريف سكولاريسم
در جهان امروز سخن از سكولاریسم و بحث از سكولاریته كردن روند زندگی و حیات دغدغهی اصلی روشنفكران و تحلیلگران مسائل فكری و اجتماعی شده است تا جایی كه مخالفت با آن معادل و مساوی دشمنی با آزادی، پیشرفت و تكامل و زندگی متمدنانه، و گرفتاری در چنبرهی ارتجاع و محافظهكاری و استبداد تلقی میگردد، نیروهای سكولار خود را پرچمدار آزادی، مساوات، عدالتخواهی و … قلمداد میكنند و مخالفان خود را به دشمنی با همهی ارزشها و خوبیها و نوآوریها متهم میكنند.
از اینرو، بررسی جوانب مختلفهی اندیشهی سكولاریستی و موشكافی آن و برجسته نمودن نكات مثبت و منفی آن یک ضرورت میباشد.
پژوهشگران، تعاریف گوناگونی از سكولاریسم ارائه كردهاند كه تقریباً مشخصهی مشترک همهی آنها «جدایی دین و آموزههای آن از فرایند سیاست و حكومت است». اما این تعریف، جامع و دقیق نیست چون رسالت سكولاریسم به عنوان یک مكتب فكری شامل و فراگیر، خیلی وسیعتر از این است كه در این امر خلاصه گردد. لذا متعرض برخی از تعاریف ارائه شده از آن میشوم.
در دائرةالمعارف انگلستان، مادهی سكولاریسم (Secularism) آمده است:
سكولاریسم یک حركت اجتماعی است كه رسالت آن مصروف نمودن و بازداشتن انسانها از توجه به آخرت و معطوف كردن تمامی همّ و فكر آنها به دنیا و زندگی دنیوی است. به دلیل بیمیلی شدید مردم اروپا در قرون وسطی به دنیا، و توجه بیش از حد به خدا و آخرت، اندیشهی سكولاریستی به عنوان عكسالعملی در مقابل این جریان انحرافی و در راستای گرایش و میل شدید به دنیا پا به عرصهی وجود نهاد، میل به انسان، جای میل به خدا را گرفت و میل به دنیا به جای میل به آخرت نشست. انسانها در عصر نهضت رنسانس علاقه و توجه شدیدی به پیشرفتهای فرهنگی و مادی و انسانی از خود بروز دادند و خواستار تحقق بخشیدن به خواستههای خود در این جهان به جای آخرت شدند. سكولاریسم در تاریخ جدید به عنوان یک حركت متضاد و معاند با دین مسیحیت مراحل تطور و تكامل را پشت سر نهاد.
در دائرةالمعارف اسلامی آمده است:
عَلمانیت (سكولاریسم) مصطلحی است كه در مصر و مشرق عربی به كار گرفته میشود از واژهی انگلیسی Secularism مأخوذ، و به معنای دنیایی و واقعی و جهانی كردن است. سكولاریسم یک نزعهی فلسفی فكری و سیاسی و اجتماعی است كه جهان را مستقل و خودمختار میبیند كه اسباب و عوامل ذاتی به ودیعه نهاده شده در آن، آن را اداره میكنند … عالم واقع و دنیا مرجع تدبیر اجتماع انسانی و دولت و زندگی هستند و جامعه و زندگی و دولت به مدبری خارج از این عالم و در ورای این طبیعت نیاز ندارند … انسان نیز خودمختار و مستقل است، شؤون خود را خود اداره میكند، ارزشها و نظام زندگی خود را خود به واسطهی عقل و تجربه میآفریند و نیازی به شریعت آسمانی كه حاكم بر این تدبیر و اراده باشد ندارد.
در فرهنگ سوم بینالملل آمده است:
سكولاریسم اندیشه و مكتب فكری، فلسفی است كه براساس و مبدأ عدم دخالت دین در شؤون زندگی بویژه حكومت و سیاست بوجود آمده است. سكولاریسم برپایه اندیشه و سیاست غیردینی محض پایهگذاری شده و نظامی است اخلاقی و اجتماعی مبتنی بر نفی ارزشهای دینی و توجه به اعتبارات و روابط زندگی معاصر، و متكی بر تضامن و تكافل اجتماعی و عدم توجه به مفاهیم و معیارهای دینی.
دكتر عبدالكریم سروش بعد از ذكر تعاریف گوناگون سكولاریسم میگوید:
پس سكولاریسم عبارت شد از توجه كردن به این عالم ماده و چشم برتافتن از مراتب دیگر وجود، مراتبی كه ورای این حیات تنگ مادی ما قرار دارد.
از تعاریف فوق روشن میشود كه در سكولاریسم، زندگی این جهان و هر چه بیشتر غرق شدن در لذتها و كامجوئیهای آن و چشمپوشی از ثواب و عقاب جهان دیگر كانون توجه دانش و بینش بشری و اندیشهی انسان است. دنیای سكولاریسم یک دنیای مادی، شهوانی و جسمی است و توجهی به روح، نفس و درون و آخرت ندارد. دنیای نفع گرفتن است نه تكلیف ادا كردن، دنیای سود بردن و بهره برگرفتن است نه تحمل رنج و زحمت و عطا كردن، دنیای آسودهطلبی است نه قربانی و فداكاری، دنیای عقل منهای وحی است، دنیای فرار و خروج از تمامی قیدها و محدودیتهای اخلاقی و ایمانی است. در این دنیا، خدا، دین و شرع جایی ندارند. انسان خدای خود و شارع خود است. هیچ احدی بر او حق خدایی و قانونگذاری ندارد. اگر بالفرض خدایی وجود داشته باشد بر عرش خدایی خویش تكیه زده و كاری به كار انسانها ندارد، چون خدای جهان و حاكم آن و قانونگذار آن انسان است نه موجودی غیر از او …
به قول دكتر سروش «در سكولاریسم دانشها و بینشها، اندیشهها و انگیزهها همگی دنیایی و سكولار هستند». یعنی انسان برای دنیا دانش جمع میكند و معلومات كسب میكند. جهانبینی انسان دنیایی میشود و از جهان مادی فراتر نمیرود، همچو انسانی فقط در چهارچوب جهان مادی میاندیشد و انگیزههای كار و تلاش انسانی و جهانی میشوند. انسان برای دنیا میخواند، میخورد، میاندیشد، مینویسد، كار میكند، میگوید، میشنود، میجوید، میسازد و …
اهداف و مقاصد، دنیایی میشوند و از آن فراتر نمیروند. تكلیفی در كار نیست و تكلیفآفرینی وجود ندارد كه انسان در مقابل او مسؤول باشد، همهاش حق است كه میطلبد و میستاند و در برابر هیچ احدی مسؤولیت ندارد و كسی او را بازخواست نمیكند و …
سكولاریسم = عَلمانیت و عِلمانیت
پژوهشگران دنیای عرب و جهان اسلام سكولاریسم را به «علمانیت» تفسیر كردهاند و در قرائت آن اختلاف نمودهاند. برخی آن را به فتح عین «عَلمانیت» خواندهاند كه به معنای عالمی نمودن و دنیایی كردن اندیشهها و انگیزهها و اهداف و مقاصد است. برخی هم آن را به كسر عین «عِلمانیت» قرائت نمودهاند كه به معنای علمی كردن و عقلانی كردن نحوهی زندگی و افكار و اندیشهها است.
دكتر عبدالكریم سروش میگوید:
«سكولاریسم چیزی نیست جز علمی و عقلی شدن تدبیر اجتماع … عقلانیت به معنای علمی بودن یا علمی شدن را باید دقیقترین ترجمهی سكولاریسم دانست. البته همانطوری كه قبلاً اشاره شد در سكولاریسم لادینی یا بیاعتنایی به دین نهفته است …».
ولی آنچه از واقعیت جهان سكولاریستی و تاریخ سكولاریسم و تعاریف آن استفاده و استنباط میشود این كه ترجمهی سكولاریسم به علمانیت به معنای دنیایی و لادینی كردن جامعه و عدم دخالت دین در روابط اجتماعی دقیقتر است. استاد محمد قطب میگوید:
«اینچنین روشن میگردد كه عَلمانیت [از نظر ریشهی لغوی] هیچ علاقه و ربطی به علم ندارد بلكه علاقه و رابطهاش با دین است. آن هم یک رابطهی منفی و سلبی. یعنی دین و ارزشهای دینی را از جامعه نفی میكند و صرفنظر از ادعای سكولاریستهای غربی كه مدعی هستند «سكولاریسم دشمن دین نیست» دقیقترین ترجمهی آن، این است كه آن را به لادینی ترجمه كنیم».
اروپا خاستگاه سكولاريسم
سكولاریسم به عنوان یک مكتب فكری فلسفی [همچو بقیهی مكاتب فكری و سیاسی غربی] بعد از رنسانس در اروپا سر برافراشت، و پیدایش آن در واقع معلول طبیعی و مولود نارسائیها و نواقصات متعددهی آیین مسیحیت بود. زیرا بررسیهای تاریخی و شواهد قرآنی نشان میدهد كه خداوند متعال حضرت عیسی را زمانی در میان یهودیان مبعوث كرد كه آنها تورات را تحریف و دستكاری كرده، و در روابط و اخلاقیات از تعالیم تورات رویگردان شده بودند. با این وصف كلیات آیین موسوی در زمینهی تشریع و حكومت هنوز میان آنها حكمرانی میكرد؛ این بود كه حضرت عیسی ÷ تعالیم خود را متوجه تربیت درون و تزكیهی نفس و تهذیب روح نمود تا یهودیان را در این زمینه [كه منحرف شده بودند] به تعالیم حضرت موسی و تورات بازگرداند. او در زمینهی حكومت و روابط سیاسی تعالیمی نیاورد و به تعالیم تورات اكتفا نمود. این بود كه از ابتدای ظهور آیین مسیح به جدایی میان دین و حكومت در آن اعتراف ضمنی شد.
بعد از حضرت عیسی حواریون او تحت تعقیب شدید قرار گرفتند و یهودیان هر جا آنها را مییافتند مجازات میكردند. این امر سبب شد نتوانند تعالیم حضرت مسیح را آشكارا و بیپرده به مردم تعلیم دهند و در اثر تحت تعقیب بودن به اطراف پراكنده شدند و این پراكندگی باعث عدم توفیق آنها در جمعآوری انجیل و تدوین آن گردید. بعدها چهار انجیل مختلف توسط شاگردان، تدوین و تنظیم گردید كه همگی با هم اختلاف و تضاد داشتند و این پدیده باعث شد انجیل اصیل در دسترس نبوده و انجیلهای تحریفی جای آن را پر كنند و آیین مسیحیت از توحید به تثلیث گرفتار شود.
مشهور است كه یک روحانی یهودی به نام بولس [كه به دروغ به آیین مسیحیت درآمده بود] نقش اساسی در تحریف آیین مسیحیت داشته است.
بعدها آیین مسیحیت بصورت تحریف شده از مرزهای خاورمیانه عبور، و در اروپا نفوذ كرد و امپراطور روم آن را پذیرفت، اما دین جدید كاری به كار امپراطور نداشت چون در تعالیم انجیل آمده بود «كار قیصر را به قیصر واگذار كنید و كار كلیسا را به كلیسا». بدین ترتیب به صورت رسمی میان دین و حكومت جدایی بوجود آمد.
امپراطور در تعالیم دینی پیرو كلیسا گردید، اما روش حكومتداری خود را كماكان حفظ كرد و این دوگانگی در حكومت و دینداری ثمرات بسیار تلخی به بار آورد كه دوران تاریک «قرون وسطی» بخشی از آن است.
ثمرهی جدایی دین از حكومت در اروپا، این بود كه همواره دو مركز تصمیمگیری و دو نوع حكومت وجود داشته باشند. حكومت پاپ و كلیسا از طرفی و حكومت امپراطور و نمایندگانش از طرف دیگر، بعضی اوقات امپراطور و كلیسا همدست و همنظر میشدند و بعضی اوقات اختلاف و تضاد میان آنها بروز میكرد. تاریخ تضادها و تفاهمها، جنگها و همدستیها میان این دو دستگاه تصمیمگیری در غرب خود بحث مفصلی دارد.
بعد از گسترش فتوحات اسلامی در اروپا و آشنایی آنها با علوم و تمدن اسلامی اولین جرقههای علم زده شد. اما كلیسا با تمام قوا در مقابل حركت علمی موضع گرفت و طرفداران علم و نوآوری را متهم به ارتداد نمود و كسان بسیاری در محكمههای تفتیش عقاید محكوم به مرگ شده و زنده زنده در آتش سوزانده شدند.
این موضع خصمانه از سوی كلیسا باعث شد طرف دیگر، هرچه را از سوی كلیسا، و به نام دین عنوان شود جهل و خرافات و ارتجاع تلقی كنند و هرچه عنوان دینی داشته باشد ضد علم قلمداد نماید. سرانجام كلیسا مغلوب عقلانیت و علم واقع شد و مجبور به عقبنشینی گردید. در یک عبارت كوتاه، جهان اروپا به تمام معنی سكولار و دنیایی شد و جایی برای دین در آن نماند.
سرانجام اندیشهی سكولاریستی فارغ از دین، بر درون و مشاعر اروپائیان حاكم گردید و شیوهی زندگی را به كلی عوض كرد، سكولاریسم به تبعیت از مبدأ و خاستگاه اصلیش به دو شاخهی متضاد و متفاوت تقسیم گردید.
این شاخه از سكولاریسم تقلید از فرهنگ مادی رومانی و احیای آن را الگوی خود قرار داد. ماتریالیسم و مادیگری و توجه هرچه بیشتر به مادیات مبدأ فكری و عقیدتی پیروان این شاخه قرار گرفت و مكاتب فكری چون ماتریالیسم، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم و فرویدیسم خود را به عنوان نماینده و مبلغ اندیشهی ماتریالیستی رومانی مطرح كردند و نظام سوسیالیستی شكست خورده و كمونیستی در نطفه خفه شده معلول این شاخهی سكولاریسم غربی هستند.
این شاخه از سكولاریسم احیای تمدن یونانی و تقلید از فلسفه و منطق ارسطو و افلاطون و سقراط و … را الگوی خود قرار داده و فلسفههای ایدآلیستی و رئالیستی و لیبرالیستی و كلام و الهیات جدید مسیحی و غربی محصول این شاخهی سكولاریسم هستند.
نظام سرمایهداری غربی و سیستم حكومتی لیبرال دمكراسی ثمرهی این شاخه از سكولاریسم میباشند كه هماكنون بعد از سقوط كمونیسم و به دلیل برخورداری از تكنولوژی نوین، خود را خدای روی زمین و حاكم جهان میدانند و هماكنون بعد از یكهتازی در جهان، فاكتور «جهانیسازی» را دستآویز نیل به اهداف خود قرار داده است.
هیچكدام از شاخههای سكولاریسم با دین سر سازگاری ندارند و از ابراز دشمنی با آن ابا نمیورزند، منتهی با این تفاوت كه شاخهی اول علناً و آشكارا دین را افیون تودهها، حافظ منافع سرمایهداران و ساخته و پرداختهی جهل بشری میداند، ولی شاخهی دوم از باب نفاق وارد میشود و آشكارا با دین اعلان جنگ نمیكند، بلكه نسبت به آن بیتفاوتی نشان میدهد و بیدینی را ترویج میكند و از اسباب رشد بیدینی دفاع مینماید، اما به هیچ وجه از دین و اسباب رشد آن دفاع نمیكند. اما امروزه طرفداران این شاخه نیز از تلاش در راستای زدودن تمامی آثار دینی و ابراز دشمنی با آن ابا ندارند و به قول یكی از بزرگان علم و اندیشه «اگر سكولاریسم تا دیروز منادی جدائی دین از سیاست بود، امروزه زدودن آثار دین از اجتماع را شعار خود قرار داده است». اگر كسی به عنوان یک امر شخصی دین را برگزیند مانعی ندارد اما هرگز نگرش به دین را به عنوان یک ایدئولوژی شامل و فراگیر قبول ندارند چون مأموریت دین در اندیشهی سكولاریستی سامان بخشیدن به امور آخرت و ایجاد رابطه میان انسان و خداست و سامان بخشیدن به امور دنیا و ادارهی آن كار عقل است و دین حق دخالت در آن را ندارد.