نویسنده: محمد ملازاده
پيشگفتار
چکیدهی این نوشتار در شب 28 رمضان سال 1424 هجری قمری، در جلسهای که به مناسبت ختم قرآن و تفسیر (از سوی جمعی از جوانان متعهد و متدین مهاباد) تشکیل گردیده بود، به صورت سخنرانی ایراد گردید. بعد از تهذیب و تنقیح، و اضافهی تعلیقات و مباحثی، آن را در قالب و شکل رسالهی حاضر، در دو قسمت تنظیم کردم. قسمت اول تحت عنوان: جوانان و بحران هویت، و قسمت دوم تحت عنوان: نقش سکولاریسم در بحرانآفرینی. به امید اینکه مورد استفادهی عموم واقع شود و صاحبان قلم و اهل نظر مندرجات آن را منصفانه و محققانه مورد نقد و بررسی عالمانه قرار دهند و از این بابت نگارنده را رهین منت خویش گردانند.
پیشاپیش اذعان دارم که این نوشتار خالی از عیب و نقص نیست. چون گام نهادن در این میدان حساس و خطیر، هم بضاعت و شایستگی علمی میخواهد، هم دسترسی به منابع و مراجع معتبر، هم زمان كافی برای تحقیق وافی، كه حقیر از همهی آنها بیبهرهام. با این وصف با توكل بر خدای منان قدم در این میدان نهادم. از خداوند منان خواستارم، توفیق را رفیق، و مرا در دنیا و آخرت مشمول رحمت خود قرار دهد. و در روزی كه به:
﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ ٨٩﴾ [الشعراء: 88-89]. «روزی كه مال و فرزندان سودی نمیبخشند بلكه تنها كسی كه با قلبی سالم (و دور از شرک) به پیشگاه خدا آمده باشد». تعریف شده مأجور و مغفور واقع شوم.
و چون ادای حق مطلب در این رسالهی مختصر امكانپذیر نیست امیدوارم دیگر دلسوزان دین و ملیت آن را پیگیری و دنبال كنند و جوانب مختلفهی آن را زیر ذرهبین تحقیق قرار دهند.
جوانان، بحران هويت
یكی از معضلهای اصلی بشر در جهان امروز، معضل «بحران هویت» است. زیرا تهدیدها و خطرهای ناشی از آن بیشتر از هر كس متوجه نسل جوان و نوجوان ممالک جهان سوم (بویژه ممالک مسلماننشین) است. چون پاسخگو نبودن قرائت و تفسیر معمول، متداول و رسمی از نصوص دینی توسط شارحان و متولیان كنونی تبلیغ و تفسیر دین، و اضمحلال پایههای فرهنگ سنتی ملی از یک سو، و گرفتاری در چنبرهی جاذبههای شگفتانگیز علوم و تكنولوژی مدرن دنیای غرب از دیگر سو باعث شده كه جوانان ما گرفتار نوعی خودباختگی و انفعال مأیوسانه شوند. از اینرو تغییر خطاب دینی و ارائهی تفسیری متناسب با نیازهای عصر، و در عین حال نشأت گرفته از عقلانیت اسلامی [از متون دست اول دینی (قرآن و سنت)] ضرورتی است اجتنابناپذیر.
در واقع سنین جوانی سنین دست و پنجه نرم كردن با هنجارها و ناهنجاریهای گوناگون زندگی، و سنین امیدها و آرزوها است. لذا اگر فرد در این سن گرفتار یأس و انفعال شود برای همیشه ناكام و مأیوس باقی خواهد ماند.
مزید بر علت دنیای سرمایهداری غرب و در رأس آن، كشور امپریالیستی امریكا میكوشد از كانال استفاده از فاكتور «نظم نوین جهانی» و فرایند «جهانیسازی» الگوی فرهنگ و اندیشهی خود را به زور بر همهی جهان [بویژه جهان اسلام] تحمیل كند و اگر ملتی از پذیرش بدون قید و شرط خواستههای آنان ابا ورزد و در صدد مقاومت و حفاظت از هویت دینی و ملی خود برآید باید مورد تهاجم نظامی واقع شود و علاوه بر اینكه خود، خوار و ذلیل و زبون گردد و ثروتهای ملیاش به تاراج رود، باعث تنبیه دیگران و تسلیم زبونانهشان نیز بشود. جهان سرمایهداری غربی آشكارا و بیپروا اعلام میدارد كه خواهان تحمیل الگوی فكری، فلسفی «لیبرالیسم» و سیستم حكومتی و نظام سیاسی «دمكراسی» است [اما طبق تفسیری كه خود از دمكراسی دارد و مناسب حال كشورها و ملتهای مختلف میداند] بر همهی جهان است! غرب در صدد است از كانال ازدواج میان فلسفهی لیبرالیسم و سیستم حكومتی دمكراسی، جوامع بشری را به سوی «سكولاریسم» سوق دهد و همهی انسانهای جهان را در طرز تفكر و تعقل و در روش زندگی «سكولار» پرورش دهد و آنها را طوری بار بیاورد كه جز به این جهان و بهتر نمودن زندگی در آن [به عبارت دقیقتر مسابقه در دنبالهروی و تقلید از غرب] به هیچ چیز دیگر فكر نكنند.
لغزش دنیای غرب در دامن سكولاریسم به دلیل فقدان ایمان صحیح برگرفته از وحی، طبیعی است تا بدین وسیله خود را از بحران درونی برهاند. ولی این مقوله بر جوامعی كه از پتانسیل قوی ایمان و معنویت بهرهمند، و در سایهی آن، از اطمینان روحی برخوردارند، صدق نمیكند.
به دلیل اینكه پتانسیلهای مقاومت در برابر اندیشههای مادی غربی بیش از دیگران در میان مسلمانان مشاهده میشود بیش از سایر ملل مورد هجوم استعماری فرهنگ غربی قرار گرفتهاند. غربیها با استفاده از روشهای گوناگون میخواهند این پتانسیل را در نطفه خفه كرده و در درون آنها را بمیرانند و وسایل تخریب اخلاق و عقیده تأثیری فراوان روی به ثمر رسیدن فرایند بیگانه نمودن مسلمانان با هویت خود دارند. جهان غرب به خود حق میدهد [و در این راستا از تمامی ابزارها و وسایل ارتباطات و اطلاعرسانی مدرن چون اینترنت و ماهواره بهره میگیرد] كه جهانیان را با هویت خود بیگانه نماید و ایده و فرهنگ غرب را بر آنها تحمیل كند و اگر این وسایل مؤثر واقع نشد از قوهی قهریه استفاده نماید.
دنیای سرمایهداری برخلاف هیاهو و جار و جنجال تبلیغاتیش، دو هدف اساسی در ورای این تحركات موذیانه دنبال میكند.
-
بیگانه نمودن مردم جهان سوم با بنیانهای فكری و ساختارهای فرهنگی و ارزشهای دینی و ملی، و جایگزین كردن الگوی فرهنگی فكری اخلاقی سكولار غربی.
-
تاراج و غارت منابع طبیعی خدادادی و ثروتهای خام زیرزمینی مسلمانان، اما زیر نام ارمغان دمكراسی و دفاع از حقوق بشر!.
ناگفته نماند در عصر اطلاعرسانی مدرن، و در جهانی كه ماهواره، اینترنت، سیستم پیشرفتهی دیجیتال و تكنولوژی پیشرفته، رُل اساسی در انتقال معلومات و فرهنگ بازی میكنند، تأثیرپذیری جهان عقبمانده از ایده، فرهنگ و اندیشهی جهان پیشرفته و مدرن، طبیعی، بلكه اجتنابناپذیر است.
شایان ذكر است كه تبادل فرهنگی یک امر مطلوب و پسندیده است و دین اسلام همیشه از آن استقبال كرده و میكند. لیكن آنچه تهدید تلقی میشود و خطرناک جلوه میكند و از آن حذر داریم و دیگران را برحذر میداریم، تحمیل فرهنگ مهاجم مقتدر از سوی صاحبان آن، و پذیرش بدون قید و شرط آن و تقلید از خوب و بد، غض و سمین آن از سوی مردم ممالک عقبمانده است. چرا كه در گذشته نیز مسلمانان از فلسفه و منطق یونان استفاده كرده و آن را به زبان عربی ترجمه كردهاند. اما تحت تأثیر نقاط منفی و شركآلود آن قرار نگرفتهاند بلكه بعد از تنقیح و تهذیب آن و تطبیقش با اصول و موازین توحیدی آن را به خدمت اهداف خود درآوردهاند. به تعبیر دیگر، خود را در مقابل آن نباخته و از هویت دینی و ملی خویش دور نشدهاند. بر ما نیز لازم است اینچنین عمل كنیم و ضمن استفاده از دستآوردهای مثبت تمدن غربی، ارزشهای اصیل خودی را پاس بداریم.
از اینرو تحلیل و بررسی مقولهی «هویت» و مؤلفههای آن هرچه بیشتر لزوم و حتمیت پیدا میكند و بر جوانان [بویژه اهل قلم و اندیشه] لازم است هرچه بیشتر و دقیقتر به تحلیل و كاوش آن همت گمارند. چون این چالش و معضل بیش از دیگران در برابر آنها قرار دارد و خطر بیگانه شدن با هویت، بیشتر متوجه آنها است و در آینده نیز آنها هستند كه باید تاوانش را بپردازند و خدای ناخواسته در صورت عدم اهتمام، یا كم بها دادن به آن نتیجهی خسران ناشی از آن را تحمل كنند كه جبرانناپذیر است.
اینجانب در پی احساس اهمیت مسأله اقدام به نگارش این رساله نمودم. هرچند اذعان دارم كه نمیتوان حق مطلب را نوشتهای همچون این رسالهی مختصر ادا كند. معالوصف امیدوارم باب موضوع را برای نقد و بررسی، خدمت اهل نظر و قلم گشوده باشم. به قول اعراب، «ما لايدرك كله لايترك كله».
پیشاپیش توفیق هدایت و درک حقیقت و بیان آن را از خدواند منان خواستارم. إنه ولي التوفيق وعليه التكلان.
تعريف هويت
كالبدشكافی هویت از این رو ضرورت پیدا میكند كه طرفداران گرایشهای مختلف فكری و سیاسی پیرامون معنی و مفهوم آن اختلافنظر فراوان پیدا كرده و به ارائهی تعاریف گوناگون از آن برخاستهاند. ما مسلمانان به لحاظ اینكه در حوزهی فرهنگ اسلامی میاندیشیم و براساس آن پیرامون اشیاء حكم صادر میكنیم طبیعی است كه تعریف مخصوص خود را از واژگان داشته باشیم.
دكتر محمد عماره میگوید: «هویت هر چیز در فرهنگ و عرف اسلامی مأخوذ از «هوهو»، و عبارت از جوهر و هسته، و حقیقت و لب آن است. هویت انسان یعنی جوهر و هسته و حقیقت و لب انسان و آنچه كه انسان بوسیلهی آن انسان میشود و از بقیهی حیوانات امتیاز پیدا میكند. و این تعریف در مورد فرهنگ و تمدن و سایر اشیاء نیز صادق است».
به تعبیر دیگر، هویت را میتوان به اثر انگشت تشبیه كرد. زیرا چنانكه از كانال اثر انگشت اشخاص را شناسایی میكنیم هویت نیز «موجب شناسایی شخص یا چیزی میشود».
نكتهی قابل توجه اینكه، در هر چیزی «ثوابت» و «متغیرات» وجود دارد و تنها آن دسته از صفات و خصوصیات اشیاء كه ثابت هستند در شناسایی هویت آنها مؤثر واقع میشوند. زیرا صفات مؤثر در هویتآفرینی صفاتی هستند كه زمان و مكان تأثیری بر آنها نمیگذارند. هر وصفی كه تغییرپذیر باشد نقشی در هویتآفرینی ندارد. دكتر محمد عماره میگوید: «هویت، ویژگی ثابت و غیرمتغیری است كه همواره تجدد پیدا میكند بدون اینكه حقیقت و ماهیت آن تغییر كند و باعث تشخیص شیئی از سایر اشیاء میگردد …».
اقسام و مؤلفههاي هويت
تحلیلگران و محققان علوم اجتماعی، هویت را به اعتبار وصفی كه در پی آن میآید به اقسام مختلف سیاسی، فرهنگی، ملی، قومی، دینی، مذهبی، اجتماعی و … تقسیم كردهاند كه به عنوان خمیرمایه و عنصر اصلی در آفرینش و بافت همهی آنها نقش اساسی دارد. چرا كه هویت یک فرهنگ یا ملت یا قوم همان عنصر اصلی پدید آورنده و حافظ آن است اما در میان همهی عناصر، دو عنصر «دین» و «ملیت» بیش از سایرین در ساخت هویت یک قوم مؤثر هستند. لهذا در این رساله به تبیین هویت دینی و ملی و بیان مؤلفههای پدیدآورندهی این دو میپردازیم.
هویت دینی
دین در طول تاریخ به عنوان یک عنصر نهضتساز و فرهنگآفرین در میان انسانها مطرح بوده است و سازنده و مولد تمدن اقوام و ملل به شمار میرود. دین پناهگاهی است كه انسان به هنگام قطع امید از تمامی تعلقات، در سایهی آن به ساحل امن و اطمینان میرسد و احساس خوشبختی مینماید.
بنابراین، دین اسلام به عنوان آخرین و كاملترین دین وحیانی جوهر و خمیرمایهی فرهنگ و تمدن مسلمانان به شمار میآید. به قول دكتر محمد ستوده: «اگر منطق حاكم بر رقابت منابع هویتساز را در چهار عرصهی قوت نظری، كشش احساسی، قدرت و پیوند به اعتقاد بدانیم آموزههای اسلامی به دلیل انطباق آن با فطرت انسانها میتوانند منبع هویتساز فراگیر و جهانشمول محسوب شوند».
چنانكه قبلاً اشاره كردیم ما مسلمانان در حوزهی فرهنگ و چهارچوب اندیشهی اسلامی قلمفرسایی میكنیم از اینرو لازم است قبل از هر چیز عناصر مؤلفهی دین را بشناسیم و ممیزههای هویت دینی خود را برشماریم، و از آنها مثل جان خود حفاظت بورزیم حتی حاضر به نثار جان در پای آنها باشیم.
دین و مؤلفههای آن
دین به معناهای گوناگونی بسان اطاعت، جزا، حساب، سلطان و ملک، قضا و حكم و عادت و شأن آمده است. واژهی دین نزد اعراب یعنی رابطه و علاقه میان دو طرف كه یكی از آنها به تعظیم دیگری و انقیاد در برابر او میایستد و آن یكی مالک و حكمران تلقی میشود.
«دین یعنی راه و روشی كه خداوند آن را وضع كرده و انسانها را در اعتقاد به سوی حق و در رفتار و معاملات به سوی خیر رهنمون میشود».
سه عنصر ایمان، اسلام و احسان، مؤلفههای اصلی دین اسلامی به شمار میروند كه ابعاد «عقیده» و «شعیره» و «شریعت» را دربر میگیرند.
این سه عنصر در حدیث رسول خدا ص موسوم به حدیث جبرائیل توضیح داده شدهاند.
«عَنْ اَبِي حَفْصَةَ عُمَرَ بْنِ الْخَطّابِ t، اَنَّهُ قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ r ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ شَدِيدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لاَ يُرَى عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلاَ يَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ r فَأَسْنَدَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ وَوَضَعَ كَفَّيْهِ عَلَى فَخِذَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِسْلاَمِ قَالَ: «أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَتُقِيمَ الصَّلاَةَ وَتُؤْتِىَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلاً». قَالَ: صَدَقْتَ. فَعَجِبْنَا إِلَيْهِ يَسْأَلُهُ وَيُصَدِّقُهُ ثُمَّ قَالَ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِيمَانِ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْقَدَرِ كُلِّهِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ». قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ فَأَخْبِرْنِى عَنِ الإِحْسَانِ قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ…»». (رواه مسلم). «از ابوحفصه عمر بن خطاب س روایت شده كه فرمود: در حالی كه روزی در خدمت رسول خدا ص نشسته بودیم ناگهان مردی بر ما وارد شد كه لباسی بس سفید به تن داشت و موهایش به شدت سیاه بود، و هیچیک از ما او را نشناختیم و اثری از مسافر بودن بر وی پیدا نبود. در كنار رسول خدا نشست و زانوی خود را به زانوی رسول خدا چسبانید و دو دست خود را بر رانهای او گذاشت و گفت:
ای محمد، به من بگو كه اسلام چیست؟ رسول خدا ص فرمود: اسلام این است كه شهادتین (أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله) بر زبان آوری، و نمازها را بر پا بداری و زكات (مال) را اخراج كنی و روزهی رمضان را بگیری، و در صورت استطاعت و توان، فریضهی حج را انجام دهی.
گفت: راست گفتی؟ تعجب كردیم از اینكه از او سؤال كرد و او را تصدیق نمود.
گفت: مرا از ایمان خبر بده؟ گفت: این است كه به خدا و ملائكه و كتابها و پیغمبران خدا و روز قیامت ایمان داشته باشی و به قضا و قدر اعم از خیر و شر ایمان داشته باشی. گفت: راست گفتی، حال به من بگو احسان چیست؟ گفت: خداوند را چنان عبادت كنی انگار او را میبینی اگر تو او را نمیبینی او تو را خواهد دید…».
بنابراین تعریف، دین یک ایدئولوژی شامل و فراگیر است كه همهی ابعاد زندگی را در حوزهی خود جای میدهد. و مأموریت آن تنظیم رابطهی انسان با خدا، و با هستی و با انسان و با نفس خودش است.
لذا هویت دینی مسلمان بسی گستردهتر از این است كه در ایجاد رابطه میان انسان و خدا خلاصه شود بلكه همهی جوانب زندگی را دربر میگیرد. دین به عنوان یک قانون فراگیر، فرهنگ و تمدن میآفریند. در دین اسلام علاوه بر احترام برای سنتهای اصیل و ثابت كه در اصطلاح اهل اصول از آنها به «وحی» تعبیر میشود با استفاده از فرایند اجتهاد، نصوص پویایی خود را حفظ میكنند و اهل نظر در هر زمان و مكانی احكام جزئی متناسب با شرایط و اوضاع را از كلیات نصوص استخراج مینمایند.
با این وصف وقتی سخن از هویت دینی مسلمانان به میان میآوریم در واقع فرهنگ و تمدن اسلامی و جایگاه وحی در اسلام و اصول اجتهاد را بررسی میكنیم، و در پرتو این بررسی و تحقیق مؤلفههای هویت دینی خود را بیان مینمائیم كه امری است بس خطیر. نكتهی قابل توجه دیگر اینكه كسان بسیاری، وقتی وارد حوزهی دینپژوهی میشوند میان دین و فكر دینی تفاوت نمیگذارند كه این پدیده باعث در خطا افتادن آنها میشود و لطمات جبرانناپذیری به دین میرساند و به گمانم باعث دینگریزی و دینستیزی افراد فراوانی میشود.
دین و فكر دینی
در یک كلام مختصر، دین بر هر آنچه كه خداوند فرو فرستاده و حضرت محمدص آن را تبیین فرموده اطلاق میشود كه وحی و معصوم و ثابت است، اما فكر دینی عبارت از تلقی انسانها از دین و نحوهی فهم و قرائت آنها از نصوص وحیانی است كه معصوم و ثابت نیست. دین واحد است ولی فكر دینی متعدد. دین خدائی است لیكن فكر دینی بشری.
در اینجا كه از هویت دینی سخن میرانیم نباید از این نكته غافل بمانیم كه هویت دینی برگرفته از نصوص، با هویت دینی برگرفته از فهم آنها فرق میكند. آنچه مورد اهتمام اینجانب است هویت دینی برگرفته از فكر دینی است. یعنی فرهنگ و تمدن اسلامی را در روشنایی نصوص وحیانی و با استفاده از ابزار اجتهاد مورد تحقیق قرار دادهایم.
لازم به یادآوری است كه تبیین و فهم انسان معصوم و خالی از اشكال نیست و تنها حكایت فهمی است كه صاحب آن با استفاده از گردش در محصولات اندیشهی مسلمانان و دقت در نصوص در حوزهی دینشناسی بدان رسیده است. در مبحث مؤلفهی عصری شدن این مبحث را بیشتر پی میگیریم.
مؤلفههای هویت دینی
آنچه در این نوشتار مورد نظر میباشد هویت دینی برگرفته از نصوص دین (قرآن و سنت) و اندیشهی دینی (تلقی و فهم انسانها از دین) است كه از تحقیق پیرامون نصوص و نتایج تعقل و خردورزی مسلمانان بدست آمده است و باعث شده مسلمانان فرهنگ و تمدنی جدا و ممتاز از سایر جوامع داشته باشند. مؤلفههای تشكیلدهنده و سازندهی هویت دینی در امور زیر خلاصه میشوند:
فرهنگ
فرهنگی در اینجا مورد توجه و نظر ما است كه دین پایهگذار و آورندهی آن است و محققان مسلمان از نظر كاركرد و معنیبخشی آن را چنین تعریف كردهاند:
«راهكار و برنامهای كه دین اسلام برای پرورش روح، جسم و عقل انسان و نحوهی روابط متقابل میان اقشار و گروههای مختلف جامعه تنظیم كرده است».
ذكر این نكته خالی از فایده نیست كه برخی از اندیشمندان تحت تأثیر فرهنگ غرب معتقد هستند كه دین در هر جامعهای ساخته و پرداختهی فرهنگ افراد آن جامعه است. حتی برخی تحت تأثیر مكاتب فكری غربی وحی اسلامی را معلول فرهنگ اعراب زمان ظهور اسلام، و مولود افكار و اندیشهی حضرت محمد ص میدانند. از اینرو، عقیده دارند دین اسلام در حوزهی اندیشه و تفكرات اعراب بوجود آمده و رشد كرده است و قرآن بازتاب خیالات و افكار محمد ص است! این عده تحت تأثیر اندیشههای ماتریالیستی منكر توانائی دین بر فرهنگ و تمدنسازی هستند و پایهگذاری قویترین فرهنگ بشری را توسط اسلام مردود میدانند. تفصیل این موضوع از حوصلهی این نوشتار خارج است.
لازم به ذكر است كه هیچ واژهای به اندازهی فرهنگ دستخوش تحریف و تبدیل و تحمیل معانی مختلف نگردیده است و هر قوم و ملتی و پیروان هر دینی معنی خاصی از آن ارائه كردهاند. ضمن اینكه هر محقق و پژوهشگری آن را در معنای خاص مورد نظر خود به كار گرفته و میگیرد. لذا ارائهی یک تعریف جامع و همهپذیر از آن محال و غیرممكن است. آنچه در این نوشتار مد نظر میباشد بیان این نكته است كه فرهنگ نشأت گرفته از دین اولین مؤلفهی هویت دینی هر قوم و ملتی به شمار میرود.
-
مدنیت
مدنیت عبارت از ساختارهای اقتصادی و راهكارهای رشد تكنولوژی، مكانیزمهای توسعه و پیشرفت مادی یک مملكت یا ملت، در ابعاد مختلف زندگی است.
براساس این تعریف، جامعهای كه از نظر مادی و صنعتی پیشرفته، خلاق و توسعهیافته باشد یک «جامعهی مدنی» است هرچند در اصطلاح سیاسی متعارف امروزی معنی و مفهوم جامعهی مدنی بسی گستردهتر از این است. و شامل توسعه در ابعاد سیاسی، فرهنگی، فكری و حقوقی زندگی یک ملت میشود.
علی ای حال؛ مدنیت مؤلفهی دوم هویت است. جامعهشناسان و محققان عقیده دارند «تمدن» از تركیب «فرهنگ و مدنیت» بوجود میآید و تمدن اسلامی محصول فرهنگ و مدنیت اسلامی است. در یک عبارت تمدن هر قوم و ملتی محصول ساختار فرهنگی و چگونگی شرایط مادی آن قوم و ملت است.
براساس این تعریف یک ملت فرهنگی را در صورتی كه از حیث شرایط مادی عقب مانده باشد نمیتوان متمدن نامید. همچنین یک ملت پیشرفته و مدنی اگر از حیث فرهنگی عقبمانده باشد متمدن نیست.
اما محققان مادیگرا، تمدن را مرادف توسعهی شرایط مادی میدانند و براساس آن جوامع غربی توسعهیافته را متمدن میخوانند و تنها توسعهی اقتصادی و رشد تكنولوژی را عامل متمدن بودن میدانند.
گروهی دیگر درست در نقطهی مقابل قرار گرفته و میگویند: تمدن معلول و مولود شرایط فرهنگی است و ربطی به تكنولوژی و توسعهی اقتصادی ندارد. در واقع این دو تعریف هر دو ناكامل و غیرصحیح هستند. زیرا فرهنگ و مدنیت به مثابهی دو بال تمدن هستند و در صورت فقدان یكی از این دو، امكان متمدن بودن یک ملت وجود ندارد.
خلاصه: آنچه در تعاریف كلاسیک غربی آمده؛ كه واژهی جوامع متمدن را برای كشورهای پیشرفته و توسعهیافتهی سرمایهداری [و تا چند سال پیش سوسیالیستی] اطلاق میكردند و میكنند تعریف صحیح و جامع «تمدن» نیست بلكه زادهی اندیشه و فرهنگ مادی غربی است.
سؤال: چگونه مدنیت بعنوان یكی از شاخصهای معرف هویت دینی (اسلامی) تلقی میشود؟
ج: اگر نگاهی به گذشتهی تاریخ پر فراز و نشیب امت اسلامی بیندازیم درمییابیم كه مسلمانان در دوران مجد و عظمت و اقتدار خویش [در تمامی حوزههای زندگی] پایههای مدنیت بشری را بر این كرهی خاكی بنا نهادند و در پرتو بهرهگیری از تعالیم وحی تحولی بس شگرف و عظیم در نحوهی زندگی بشریت بوجود آوردند. دنیای جدیدی ساختند كه از هر حیث با دنیای كهن قبل از ظهور دین اسلام و دنیای بعد از افول تمدن اسلامی فرق دارد. دنیایی كه در آن، میان دین و دنیا، عقل و وحی، مادیات و معنویات، تعادل و تفاهم بوجود آمده بود، از اینرو است كه مدنیت را یكی از شاخصهای هویت دینی به حساب میآوریم.
سنّتهای اصیل
سومین مؤلفهی هویت دینی آن دسته از اصول و مبانی فكری و عقیدتی هستند كه در وحی (قرآن و سنت) تجلّی پیدا میكنند. حفاظت از اصول، احترام برای آنها ویژهی پیروان آیین اسلام نیست بلكه در هر دینی (وحیانی یا عقلانی) اصول و مبانی وجود دارد كه حفاظت از آنها و احترام و تقدیس آنها بر پیروان آن دین، و التزام به مبادی آنها بر اتباع آن لازم و ضروری است.
در دین اسلام اصولی (اعتقادی، عبادی، معاملاتی، اجرای حدود و …) وجود دارد كه دستكاری و تغییر آنها به هیچ وجه [برای مسلمانان] جایز نیست و هر چه زمان بگذرد و شرایط تغییر كند باز هم این اصول ثابت خواهند ماند. البته در همهی ادیان و مكاتب فكری و اعتقادی و فلسفی، اصول ثابت و غیرمتغیری وجود دارد كه عامل زمان و مكان تغییری در آنها بوجود نمیآورد.
وحی جوهر دین و مهمترین ركن آن است و با گذشت زمان تغییر نمیكند اما نحوهی تفسیر و استنباط احكام جزئی از قواعد كلی آن، همیشه در تغییر است و دانشمندان از كانال «اجتهاد» همواره احكام جدید از نصوص وحی استخراج، و فكر دینی را امروزی میكنند.
-
عصری شدن