اشتراک گذاری Facebook Twitter Telegram Email WhatsApp نویسنده: ابوجریر و اما در تاریخ اسلام نبی کریم صلیاللهعلیهوسلم دین الله جلّجلاله را در منطقهای بنیانگذاری نمود که حتی دو امپراطوری بیزانس و فارس که در دو طرف آن واقع بودند، از اشغال این سرزمین عار داشتند؛ ولی با زحماتی که رسول الله صلیاللهعلیهوسلم در راه تغییر جامعه و تأسیس حکومت الهی، متحمل شد، عربها آمادۀ تغییر کلی در تمام امورات زندگی خود شدند، عربها نه تنها خود را با افکار و اعمال اسلامی مزین ساختند؛ بلکه ایشان در صدد این شدند تا مطابق به فرمان الهی جهان را از جهالت و تباهی نجات دهند. با نزول حکم جهاد، حکومت مسلمانان در مدینه به سرعت سرسامآوری تقویه گشته و شروع به وسعت نمود و اینجا بود که قریش در برابر قدرت روزافزون مسلمین شکست خویش را قبول نمود، خصوصاً زمانی که نبی کریم صلیاللهعلیهوسلم ندای حق را به خارج از شبه جزیرۀ عرب فرستاده و با فرستادن نامهها حکام و زمامداران خارج از جزیرۀ عرب از قبیل: کسرا، هرقل، مقوقس، حارث ابن ابی شمیر غثانی، حارث حمیری و نجاشی پادشاه حبشه وغیره را به اسلام فراخواند که در نتیجه تمام حکّام دعوت شده، به اسلام مشرف شدند، به استثنای قیصر روم که وی نیز میخواست مسلمان شود؛ ولی از ترس رومییان این کار را نکرد. مسلمانان که در مکه مظلومترین قشر جامعه بودند، در مدت بسیار کم توانستند که در مدینه حکومتی را تأسیس نمایند که خیلی به سرعت توسعه یافت و از نگاه نظامی قدرت آن روزافزون شده بود؛ چنانچه هنگام فتح مکه، زمانیکه ابوسفیان جهت تجسس از حالت و قدرت لشکر اسلام به مدینه آمده بود؛ ولی خود به اسلام مشرف گردید، درین وقت ابوسفیان با عباس رضیاللهعنه قدم میزدند که لشکر اسلام به صورت فوج فوج نظر به اقوام مختلف از مقابل ایشان گذر مینمود که از دیدن این منظره ابوسفیان به حیرت افتیده بود و از عباس رضیاللهعنه خواست، اقوام را برای وی معرفی نماید، تا بالآخره نوبت به مهاجرین و انصار رسید که در آن پیامبر صلیاللهعلیهوسلم نیز حضور داشتند و این جمعیت را به نام «کتیبه الخضرا» یاد میکردند، از بس که مجاهدین شامل درین جمعیت خود را در آهن و زره پوشانیده بودند، به جز از چشمهای ایشان دیگر هیچ نقطۀ از بدن ایشان نمایان نبود و کثرت و سواد ایشان چشم هر بینندهای را خیره مینمود که جمعاً تعدادشان بیش از 10هزار مرد جنگی بود که در لشکر اسلام آمادۀ نبرد علیۀ باطل بودند. در غزوۀ تبوک با وجود قدرت فراوان، رومیان چون از نیرو، عزم و توان مسلمین باخبر گشتند، صلاح را درین دیدند که از جنگ دست کشیده و خواستند به اوطان خویش بازگشته و خبر اجتماع و اتحاد خود علیه مسلمین را تکذیب نمایند. مسلمین در ظرف مدت اندکی توانستند که یک قدرت عظیمی را جهت رسانیدن دعوت الهی به سائر ممالک که در آن زمان به جهالت به سر میبردند، آماده سازند؛ چنانچه در زمان ولید بن عبدالملک، موسی بن نصیر که یکی از جنرالان و فاتحان لشکر اسلام بود به آفریقا فرستاده شد، وی با قومی به نام «بربر» روبهرو گردید؛ چنانچه این قوم را تا کنون هیچ امپراطوری نتوانسته بود که مهار نماید؛ ولی با کوششهای موسی و با وجود شش بار سرکشی از اوامر اسلام؛ بالآخره ایشان را تابع اسلام ساخته و ایشان را در ترکیب لشکر اسلام به سوی هسپانیه شامل ساخت؛ زیرا این قوم فوقالعاده شجاع و جنگجو بودند. استراتیژی جنگی موسی طوری بود که غلام خود «طارق بن زیاد» را در رأس یک لشکر ابتدا به جنگ میفرستاد، و چون طارق مناطق را فتح مینمود، موسی با لشکر خود از عقب آمده و منطقۀ مفتوحه را تابع خلافت ساخته و در آن منطقه حاکم تعیین مینمود و از ایشان به خلیفه بیعت میگرفت. بناءً در سلسلۀ فتوحات آفریقا، این بار موسی بن نصیر طارق را به هسپانیه فرستاد. طارق بن زیاد در ظرف کمتر از یک سال قرطبه Cordova، بالقه Melaga و طلیطله Toledo را فتح نمود و چون موسی که درین زمان والی تمام آفریقا بود، از این خبر اطلاع یافت، فوراً با یک لشکری مرکب از عربها و بربرهای آفریقا آهنگ هسپانیه نمود. و این بار موسی از راهی که طارق رفته بود نرفت؛ بلکه از راه دیگری حرکت نموده و در مسیر راهش شهرهای مختلفی از قبیل: مارده و سرقسطه را نیز فتح نمود؛ چنانچه در زمان فتوحات موسی و طارق، تمام قسمتهای بحر مدیترانه در وسط ولایات خلافت اسلامی قرار داشت و این ولایات را با هم وصل مینمود. «رینو» تاریخنویس اروپایی میگوید: «در آن روزها دین مسیح در معرض سختترین مخاطرات قرار داشت و وقتی انسان فکر میکند که اگر در آن وقت میان فاتحین عرب اختلاف بهوجود نمیآمد، اروپا دچار چه سرنوشتی میشد و از شدت وحشت و اضطراب برخود میلرزد.» موسی بن نصیر بعد از فتح هسپانیه در فکر حلیقیه (به انگلیسی گالیشیا Galicia) بود که مرکز آن به نامSaint Jacques یاد میشد؛ ولی درین هنگام مغیث رومی فرستادۀ خلیفه (ولید بن عبدالملک) در رسیده و نامۀ خلیفه را که فرمان خروج موسی از هسپانیه و توقف وی از پیشروی بیشتر بود، به دست موسی داد و موسی ازین دستور نابههنگام خلیفه ناراحت شد؛ زیرا که در آن زمان گالیشیا یگانه شهر هسپانیه بود که تا هنوز فتح نشده بود و تصمیم موسی جهت فتح این شهر کاملاً جدی بود؛ بناءً موسی از مغیث خواست تا به وی مهلت فتح گالیشیا را بدهد و در عوض از غنایم این شهر مستفید شود، مغیث نیز این پیشنهاد را پذیرفت؛ بدین ترتیب، موسی به پیشروی خود ادامه داد تا اینکه به ساحل اقیانوس اطلس رسید و عربها و بربرهای آفریقا درین مناطق مسکن گزین شدند که در نتیجه دامنۀ اسلام در سراسر هسپانیه گسترش یافت. موسی با قاصد دومی که از طرف ولید بن عبدالملک جهت سرزنش وی از تأخیر در دستور خلیفه به نزدش آمده بود، مجبور به ترک گالیشیا شده و پسرش عبدالعزیز بن موسی را در شهر اشبیلیه یا Seville به حیث فرمانروای کٌل هسپانیه برگزیده و خودش و طارق بن زیاد با 30هزار اسیر و جواهرات و غنایم بیحساب نزد خلیفه به دمشق آمد. موسی بن نصیر درین هنگام مشتاق جهاد و فتوحات مناطق دیگر بود و ازاینکه خلیفه وی را ازاین هدف بازداشته است، خیلی متأسف و متأثر بود؛ ولی آرزو داشت که باز فرصتی به وی میسر شود که وی بقیۀ اروپا را نیز فتح نماید. با در نظر داشت تمام موضوعات فوق میتوان چنین نتیجهگیری نمود: اسلام دینی است توأم با سیاست، یعنی اسلام یگانه دینی است که علاوه بر مسایل عبادات، معاملات و اخلاقیات، تمام شئونات زندگی انسانها، از جمله سیاستهای داخلی و خارجی جامعه را مطابق با احکام الهی تنظیم مینماید؛ بناءً اسلام دارای دو نوع سیاست میباشد، یکی سیاست داخلی است که همانا عبارت از ترتیب و تنظیم تمام امورات امت مطابق با احکام خداوندی میباشد و دیگر سیاست خارجی اسلام است که عبارت از جهاد میباشد؛ چنانچه جهاد یگانه وسیله و طریقۀ رسانیدن دعوت به امتهای غیر اسلامی میباشد و همانطور که جهاد یک فریضۀ حتمی بالای تمام مسلمین میباشد، جهاد روح نظام اسلامی را نیز تشکیل میدهد و چون مسلمین جهاد را ترک نموده و شروع به رسانیدن اسلام به کفار از طریق تبلیغ، نصیحت و سایر طرق تبشیری نمودند و با این عمل ایشان از یک طرف فریضۀ خداوندی را ترک نموده و از طرف دیگر سیاست خارجی اسلام (جهاد) را که روح حکومت اسلامی بود، کنار گذاشتند که در نتیجه خداوند متعال حالت ایشان را کاملاً تغیر داد، یعنی خداوند جلجلاله عزت مسلمین را که همانا عبارت از خلافت اسلامی بود از ایشان گرفته و در عوض کفار را بالای مسلمین مسلط ساخت. چنانچه الله سبحانه در قرآن مجید چنین میفرماید: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» مسلمانان مادامی که سیاست خارجی و داخلی خود را در زیر چتر یک خلافت واحد، کاملاً مطابق با احکام اسلام به پیش میبردند، با قدرتهای بزرگ جهان رقابت مینمودند و در حدود 12 قرن در سطح جهان به حیث دولت اول حکومت مینمودند و علاوه بر نیروی نظامی و سیاستهای قوی، مسلمانان در تمام عرصههای علمی، ادبی، تخنیکی، فنی و اقتصادی در سطح جهان پیشقدم بودند که حتی این پیشقدمی مسلمانان بعد از تقریباً 8 قرن اروپا را از خواب غفلت بیدار ساخت. و به صورت عموم میتوان گفت، آن عده ممالکی که در سطح بین المللی سیاست بازی میکنند و با سایر ممالک به رقابتها مشغولاند، همیشه نظر به ممالکی که بیطرف بوده و سیاست محدود به خود دارند، به مراتب پیشقدمتراند؛ زیرا این ممالک همیشه در تلاش کشف وسایل تخنیکی پیشرفتهتر، مسایل علمی جدید بوده و همیشه میکوشند که از رقبای خود پیشی جویند که میتوان درین جا به صورت عموم از آمریکا و اروپا نام برد، طوریکه امروز این مناطق در جهان از همه در عرصۀ علم و تکنالوژی پیشتازاند؛ زیرا اینها همان هیزمکشان جنگهای دوگانۀ جهانی بودند و در آسیا نیز همان ممالکی که در جنگهای جهانی سهیم بودند، فعلاً نسبت به سایر ممالک پیشرفتهتر و مترقیتر میباشند. نتیجهگیری بناءً بیجا نخواهد بود تا ادعا نمود که اساس ترقی ممالک پیشرفته امروزی از جنگهای جهانی و رقابتهای مختلف به وجود آمده است. رسول الله صلیاللهعلیهوسلم بعد از سیزده سال مبارزه فکری و سیاسی در مکه معظمه، در نهایت توانست در مدینه منوره دولت اسلامی را بنا نموده و قانونی بهنام میثاق مدنیه را ساخت و در داخل، نظام شریعت را تطبیق نمود و بیرون از نظام نیز شریعت را تطبیق نمود که همانا پیشکش نمودن سه گزینه برای کفار بود: گزینه اول: مسلمان شدن تا همه چیزتان سالم بماند؛ گزینه دوم: اگر مسلمان نمیشوید باید قدرت را به اسلام تسلیم کنید؛ زیرا در جهان تنها حق حاکمیت از آنِ دین الله است و بس. گزینه سوم: قتال تا محو کننده فتنه از جهان و بلند شدن کلمه الله و یا ظاهر و غالب نمودن دین الله بر تمام ادیان، که هدف اصلی بعثت پیامبرمان صلیاللهعلیهوسلم نیز همین بود. این قتال جریان داشت که آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم در ده سال زندگی خود بنابر قول مشهور بیستوهفت غزوه داشت و سیوهشت سریه فرستاده بود. رسول الله صلیاللهعلیهوسلم مدینه را مرکز تمدن نساخت بلکه مدینه منوره را مرکز تفکر فتح تمدنها ساخت که در حیات طیبه وی صلیاللهعلیهوسلم جزیرة العرب را فتح نمود و این منهج جریان داشت تا در زمان خلیفه راشد عمر فاروق رضیاللهعنه دو ابر قدرت و سرزمینهای تمدن فتح گردید که آنها در آن زمان مراکز تمدن جهان بودند و این طریقه پیشبرد اسلام توسط حاکمان مسلمان جاری بود تا نور و سلامتی اسلام جهان را فرا گرفت و عالَم در امن و امان زندگی میکردند.
۱ دیدگاه
عالی بود.