زن در میان عربهای عصر جاهلیت وضعیت نامناسبی داشت و با فجیعترین وضع، زندگی میکرد. او مانند کالایی خرید و فروش میشد و از هرگونه حقوق اجتماعی و فردی، محروم بود. آن ها زنان را در زمرۀ حیوانات قرار داده بودند و او را جزء لوازم و اثاث زندگی میشمردند. آنها غالباً از بیم قحطی و یا ترس آلودگی، دختران خود را روز اول تولد سر میبریدند و یا از بالای کوه بلندی به درۀ عمیقی پرتاپ میکردند و گاهی در میان آب غرق میکردند. همچنین، هر زنی که فرزند اولش دختر بود، قدم او را نامبارک میدانستند. خداوند متعال میفرماید: «وَإِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»؛ ترجمه: هنگامی که دختران زنده بهگور شده مورد سؤال (از طرف خداوند متعال) قرار بگیرند که به چه گناهی کشته شدهاند؟» بسا اوقات، کشتن نوزاد دختر به خاطر سفر یا مشغولیتی که پدر داشت، به تأخیر میافتاد و زمانی وی را زنده به خاک میسپرد، که بزرگ شده بود و همه چیز را درک میکرد. از این قبیل موارد، حکایتهای تلخ و گریهآور نقل کردهاند. در ممالک به اصطلاح متمدن آن روز هم، کاری که نسبت به زنان انجام میدادند کمتر از ملتهای وحشی نبود.
وقتی از قیس بن عاصم سؤال شد که تاکنون چند تن از دخترانت را زنده بهگور کردهای؟ پاسخ داد: «دوازده یا سیزده دختر.» به همین منظور آیاتی چند از قرآنکریم در مذمت و نکوهش آنان بیان شده است. خداوند متعال میفرماید: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ»؛ ترجمه: (البته آنانی که فرزندانشان را به سفاهت و نادانی و از روی بیخردی کشتند، زیانکار شدند.)
در جای دیگری میفرماید: «وَكَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَلَوْ شاءَ اللهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَما يَفْتَرُونَ»؛ بدینسان شریکانشان برای بسیاری از مشرکان، کشتن فرزندانشان را آراسته جلوه دادند تا آنان را نابود کنند و تا دینشان را بر آنان مشتبه سازند. اگر خداوند متعال میخواست آن را انجام نمیدادند؛ پس آنان را با افترایی که میبندند، واگذار.»
جریان زن در تاریخ قبل از اسلام، جریانی مملو از مشقت، رنج و تضییع حقوق بوده است. در طول تاریخ، نگاه انسانگرایانهای به جنس مؤنث نبوده و بسا اوقات بهعنوان کالا و متاع یا حداکثر به نام انسانی پست و فرومایه محسوب میشد؛ زنان هیچگاه شانس و توان اخذ حقوق خویش و رجوع به اصل خود را به دست نیاورده بودند. عربهای جاهل، قبل از ظهور اسلام از جنس زن نفرت داشتند و فقر و ننگ را به زن نسبت میدادند؛ هرگاه به مردی خبر میرسید که همسرش فرزند دختر، متولد کرده است، از شدت عصبانیت و خشم، چهرهاش کبود گشته و فوراً آن موجود نگونبخت را زنده زنده در خاک سرد میگذاشت و به گمان غلط خود میپنداشت که با این کار، ننگ و عار را از خود و خانوادهاش، دور کرده است.
خداوند متعال این جهالت اعراب را اینگونه به تصویر میکشد و میفرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ [۵۸] يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ [۵۹]»؛(هنگامی که به یکی از آنان مژدۀ تولد دختر داده میشد، [آنچنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که] صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه میشد، خویشتن را پنهان میکرد (سرگشته و حیران به خود میگفت:) آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگاه دارد و یا او را در زیرخاک زنده به گور سازد؟ هان! چه قضاوت بدی میکردند!)
خداوند متعال در این آیه، نهایت شقاوت و جهالت اعراب جاهلیت را نمایان میسازد که زن در عصر جاهلیت قدیم، آشکارا مورد ظلم و ستم قرارمیگرفت و به طرز وحشیانه و بدون توجه به حقوقشان، با آنها رفتار میشد.
زنان در عصر جاهلیت، از حقوق اجتماعی و حق میراث محروم بودند و در مقابل دستور مرد، حق اعتراض و نافرمانی نداشتند؛ چنانچه اگر کسی به قتل میرسید، قاتل باید دختر خود را به اولیای مقتول تحویل میداد و اولیای مقتول اختیار داشتند که آن دختر را بکشند و یا اینکه برای خویش نگهدارند و هزاران ظلم و ستم دیگری را بر وی تحمیل کنند.
علامه ابوالحسن ندوی رحمهالله در کتاب «کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط مسلمانان» چنین اظهار میدارد: «زنان در جامعۀ جاهلیت با هرگونه ظلم و ستم مواجه بودند؛ حقوق آنها نادیده گرفته میشد و اموالشان پایمال یا به غیر تعلق میگرفت؛ پس از طلاق یا فوت شوهر نیز حق انتخاب همسر جدید نداشتند و همچنین مانند دیگر مالها و حیوانات، به عنوان میراث به دیگران واگذار میشدند.»
عبدالله بن عباس رضیاللهعنهما میفرماید: «اگر پدر یا برادر کسی از دنیا میرفت، زنش در اختیار او قرار میگرفت؛ دوست داشت آن را نگه دارد تا مهریهاش را به او ببخشد یا همچنان ادامۀ حیات دهد تا اینکه بمیرد و اموالش به او برسد.»
عطاء بن ابیرباح میگوید: «در جاهلیت وقتی کسی میمرد و زنی را بجا میگذاشت، خانوادۀ متوفی زن را به خاطر بچۀ کوچکی که از میت باقی مانده بود، نگه میداشتند.»
سدی رحمهالله میگوید: «در جاهلیت، اگر شوهر زنی وفات میکرد، از وارثان او هر که زودتر روی زن مزبور چادر میانداخت، زن از آن او بود؛ او اختیار داشت به مهریۀ شوهر قبلی با زن ازدواج نماید و یا به عقد دیگری درآورد و مهریهاش را خودش بگیرد؛ اگر زن به نحوی میتوانست خود را به خانوادهاش برساند، کسی بر وی تسلط نداشت. در دوران جاهلیت، حقوق زنان به شدت نادیده گرفته میشد؛ مردان از حقوق مختلفی برخوردار بودند اما زنان این حقوق را نداشتند. مهریهای که به زن داده میشد، دوباره از او گرفته میشد و به دلایل مختلفی نظیر بیمهری و تعدی بر حقوقش، او را نگه میداشتند. از سوی شوهرش نیز مورد بیمهری و اعراض قرار میگرفت و بسا اوقات به صورت معلق نگه داشته میشد. برخی از غذاها و محصولات ویژه فقط برای مردان بود و زنان اجازۀ استفاده از آنها را نداشتند. همچنین، یک مرد در جامعۀ جاهلیت بدون هیچ محدودیتی قادر بود با چندین زن ازدواج کند.»
روایت شده است که عبدالله بن مغفل رضیاللهعنه وقتی نزد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم میرفت، غم و اندوه بر چهرهاش ظاهر میشد. آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم علت این اندوه را پرسید، وی در پاسخ گفت: «در دوران جاهلیت، یک بار به سفر طولانی رفتم، درحالیکه همسرم باردار بود، پس از چند سال بازگشتم، هنگام بازگشتم متوجه شدم که همسرم یک دختر زیبا به دنیا آورده است که در میان بچهها بازی میکند. به مادرش گفتم تا او را آرایش کند. البته او میدانست که من قصد دارم او را به قتل برسانم. مادرش درحالیکه گریه میکرد و ناراحت بود و دخترش را آرایش میکرد، به من گفت: «امانت را ضایع نکن.» سپس من این دختر زیبا را برداشتم که از زیباترین کودکان به حساب میآمد و به یکی از درههای عمیق بردم. در آنجا در جستجوی چاهی بودم که در اطراف آن بود، این چاه یک جرعه آب هم نداشت. بر لبۀ چاه ایستادم و به صورت دخترم نگاه میکردم و به خاطر این که دختر پاکی بود و مرتکب گناهی نشده بود، دلم به رحم آمد. سپس ازدواج و زنای او و عار و ننگی که از او داشتم را به یاد آوردم که در نتیجه، قلبم سخت شد. اینجا بود که میان دو کار متردد بودم و میان دو عاطفه به سر میبردم. وی گفت: بالاخره تصمیم گرفتم و این دختر را با سر وسط این چاه انداختم. لحظهای صبر کردم تا ببینم آیا مرده است و آیا چهره در نقاب خاک کشیده است؟ تا اینکه بعد از لحظهای شنیدم که این جمله را تکرار میکرد: «پدرم! امانت را ضایع کردی.» تا اینکه سرانجام صدایش قطع شد.
ای رسول خدا! به خدا قسم هر وقت این ماجرا را به یاد میآورم، غم و اندوه وجودم را فرا میگیرد و آرزو میکنم ای کاش برای همیشه فراموش میشدم. سپس نگاهی به رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم انداخت که ناگهان اشک بر محاسن آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم سرازیر شد و به او گفت: «ای عبدالله! به خدا قسم اگر حدی را بر مردی که در زمان جاهلیت مرتکب کار زشتی شده بود، اجرا میکردم، قطعاً آن را بر تو اجرا میکردم؛ لیکن، اسلام گناهان گذشته را محو میکند.»
هم اکنون به منظور روشن شدن مطلب، لازم است تا این مظلومیت را ریشهیابی کنیم و ببینیم که عامل اصلی این مظلومیت چه بوده است؟