(اوضاع تمدن‌ها مقارن ظهور دین اسلام)

نویسنده: ابورضوان

۱-۴. اشرافی‌گری؛

به‌طور مثال، پوشیدن پارچه‌های ابریشمی مختص خاندان سلطنتی بود و پوشیدنش برای رعیت، جرم انگاشته می‌شد، درواقع عرف چنان شده بود که اجناس خوب، کالاهای مرغوب و بهترین اشیای زینتی فقط به اشراف زیبنده بود و عموم رعیت یا با صراحت یا بنابر عرف از پوشش و بهره‌گیری از آن منع می‌شدند.

۱-۵. تبعیض جنسیتی؛

زن من حیث یک انسان کامل نبوده و از تمامی حقوق انسانی چون مردان برخوردار نبود، بلکه همواره همانند برده با او برخورد می‌شد و هیچ ارزش انسانی در جامعة آن زمان نداشت. این پایان آپاردی سخیف و تبعیض جنسیتی متعصبانه روم‌ها نبود، بلکه در مواردی زن را در ردیف حیوانات شمار می‌کردند و در بسیاری موارد کثیفش می‌دانستند.

۱.۶. نبود آزادی سیاسی؛

غیر از خاندان سلطنتی، هیچ‌کسی حق سلطنت و به قدرت رسیدن را نداشت و بلکه حکومت شاه مطلقه بود. تو گویی شاه و امپراتور از جانب خداوند تعیین و حمایت می‌شدند و به همین خاطر گاهی رعیت به اجبار به رکوع و تعظیم امپراتور وادار می‌گشتند که خود نوعی استبداد و استکبار محسوب می‌شود و به تعبیر روز، دیکتاتوریِ مطلق، جامعه را در خود بلعیده بود.

۱-۷. بنای اقتصادی؛

بنای اقتصادی بر سود و احتکار استوار بود. مالیات‌های هنگفت مقرر می‌شد. تنها هدف روم، غلبه بر فارس‌ها بود؛ لذا از زراعت، عمران و حتی آبادانی غافل مانده بودند که فقر عمومی یا اجتماعی را می‌توان از عمده‌ترین پیامدهای این عمل‌کردِ صرفاً قدرت‌طلبی تلقی کرد.

۱.۸. نظام طبقاتی؛

خاندان سلطنتی در رفاه و آسایش زندگی می‌کردند و رعیت از کم‌ترین حقوق سالم برخوردار نبودند در ضمن آنکه نظام برده‌داری نیز بر بغرنج‌های حاکم بر جامعه نقش اساسی داشت و این تبعیض‌ها تا جایی ریشه دوانده بود که حتی از دهقان‌ها نیز سودجویی کرده و از آنان نیز در مواقعی به عنوان برده کارکشی می‌کردند.

به تبع معرفی اوضاع تمدن روم، اگر به معرفی تمدن فارس مجال بدهیم، به وضوح دیده می‌شود که ارزش‌های معنوی و مادی فارس‌ها نیز بهتر از تمدن رومی‌ها نبوده است و صرفاً در زشتی‌ها و پلشتی‌ها می‌توان بین‌شان درجه‌بندی کرد نه در خوب و بد بودن که در آن‌ها حتی نامی از آن یافت نمی‌شد.

۲. اوضاع تمدن فارس‌ها؛

وسعت جغرافیایی فارس دلیلی بر شکوه نسبی تمدن فارس حداقل در طول چندین سال است و دور از انصاف است با چشم‌پوشی از فرهمندی تمدن فارس، عوامل و علت‌های ضعف و سقوط آن را در طبق تحلیل و واکاوی بگذاریم.

تأسیس دانشگاه جندی شاپور در قرن چهارم یا پنجم که بزرگترین مرکز فرهنگی آن زمان به شمار می‌رفت دلیل قوی بر این ادعا است و پذیرش «مسیحیان نسطوری» در این دانشگاه نیز از دلایل دیگر شکوه تمدن فارس است گرچه این نوافلاطونیان با تمرکز فلسفی روی آثار «فلوطین» و با کشت بذر صوفیگری در جامعه و همچنین با خلط تصوف و طب هندی براساس دیدگاه‌های خود نوعی شکوفایی رقم زدند اما دیده می‌شود که بعدها بین جامعه و نیروی انسانی فاصله گذاشته و شکوه تمدن فارس را رو به افول سوق دادند و وبای زمان خویش شناخته شدند.

فارس آن زمان در صنعت‌های طلا، پارچه‌های زربفت، قالیبافی و ساخت حباب‌ها و نصب آن‌ها در جاهای خاص دست بلندی داشت.

۲-۱. نبود عناصر معنوی و سالم؛

مردم فارس پیرو زردشت بودند و از آموزه‌های کتاب «اَوستا» پیروی می‌کردند، اما این کتاب ملت را به سه دسته تقسیم کرده بود؛

أ. روحانیان؛

ب. نظامیان؛

ج. کشاورزان.

روحانیان مقدس، نظامیان قشر برتر جامعه و مردان نبرد بوده و قشر کشاورز، مالیه‌پردازان و تمویل‌کنندگان دو قشر اول بودند و حتی در صورت لزوم، تمام هست و بود کشاورزان صرف هزینه‌های دولت می‌شد. بدین معنی که زردشت با شعار «گفتار نیک، کردار نیک و رفتار نیک» نتوانسته بود جامعه را در یک محور متحد و جمع کند، بلکه باعث تفرقه و طبقه‌بندی ملت شده بود.

این درحالی است که تمدن سالم، به تمدنی گفته می‌شود که قادر باشد جامعه را توحید کند و گرایش‌ها و تفاوت‌ها و اختلافات را کنار بگذارد و جامعه‌اش را به یکسویی و یک‌رنگی و یک‌پارچگی دعوت کند و دعوتش ثمره‌بخش و نتیجه‌دار باشد نه مهمل و ناکام و تفرقه‌انداز.

۲-۲. پیروان زردشت به کتاب اوستا و آموزه‌های او پایبند نمانده بودند و آتش‌پرستی، ستاره‌پرستی و حتی شخصیت‌پرستی معضلاتی بود که جامعة فارس را در مخاطره انداخته بود. شاید یکی از دلایل این دین‌گریزی، «یزگرد دوم  امپراتور ساسانی [بود که] در سال 440م پیروان سایر ادیان» را مجبور می‌کرد تا از آیین زردشت پیروی کنند و در صورت مخالفت همواره آنان را مورد پیگرد قانونی قرار می‌داد.

3-2. در فارس آن زمان اقتصاد در احتکار زورمندان بود و از وضع مالیات‌های گزاف و سنگین و همچنین سودگیری تا خیانت جمع کنندگان مالیات همة عوامل جامعه را رو به قهقرا سوق داده و اوضاع اقتصادی جامعه را بسیار اسف‌بار ساخته بود.

۲-۴. عدالت اجتماعی در جامعة فارس رنگ‌ورخی نداشت و جامعه از منظر حقوقی یکسان‌سازی نشده بود که هیچ، طبقه‌بندی یک موضوع عادی و صحت آن تلقین شده بود.

۲-۵. در تبعیض جنسیتی، نبود آزادی سیاسی، بنای غلط و ظالمانة اقتصادی و نظام طبقاتی، تفاوت جدی بین رومی‌ها و فارس‌ها نبود و در اکثر اصول و جزئیات باهم مشترک بودند.

۲-۶. فارس‌ها در اشرافی‌گری چند قدم و بلکه چند فرسنگ از رومی‌ها پیش بودند و افراطی‌تر؛ تا جایی که گاهی سیاست‌مداران و خاندان سلطنتی خود را مقدس دانسته و ملت را بندة خود می‌پنداشتند، ژرفای این خودبینی در حدی عمیق بود که گاه پادشاه باید پرستش می‌شد و فراتر از تعظیم و تکریم بود و هیچ آزادی بیان، به رسمیت‌شناسی حقوق زنان در جامعه به نظر نمی‌رسید جز حکومت کسرایی یا شاهی مطلقه که هرآنچه او می‌خواست آن می‌کرد.

به‌طور خلاصه می‌توان گفت که این انحطاط و پس‌ماندگی، باعث فروپاشی باطنی و ظاهری این دو تمدن یا امپراتوری بزرگ شد، درحالی‌که در صنعت، تجارت، سیاست و… نیز فعالیت داشتند، اما مشکلاتی که تذکر رفت، مقدم بر صنایع ملی، اقتصاد ملی و سیاست دولت‌داری و هواداری از ملت و خصوصا ارزش‌دهی به حقایق فکری و توجه به اوضاع اجتماعی بود که سرانجام، سقوط این دولت‌ها را جایگزین ثبوت‌شان نموده و نابودی بر بودی‌شان ترجیح یافت.

ادامه دارد…

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version