نویسنده: محمدعاصم اسماعیلزهی
سپاس بیقیاس از آنِ خدایی است که دلهای اولیائش را با نور محبتِ خود نورانی کرد و ارواح ایشان را با راهنمایی شوق به جانب دیدار خود متوجه گردانید و دیدهها و عقول ایشان را به ملاحظهی جمالِ حضرت خود مستغرق نمود تا اینکه از نسیم باد وصالش رشد و نمو پیدا کنند و سرزنده شوند؛ پس دلهایشان از مشاهدهی انوار جلال رب العالمین شیدا و حیران گردیده و در کونین به چیزی غیر او توجه نکردند و جز او را یاد نفرمودند.
درود و سلام بیپایان بر پیغمبر اولوالعزم که خاتمالأنبيا و فخر جميع اکوان و پایهگذار و زمینهساز نسبت خلق الى الخالق است و بر اولاد و اصحاب او که ضامن و متحمل ارتباط بنی آدم با خالق کایناتاند.
آدمی بعد از تدبر و تأمل در ذاتِ خود به این واقعیت پی میبرد که وجودش به تنهایی ناقص و برای رسیدن به کمال وجودی، محتاج دیگری است؛ این امر آشکار است که آدمی وقتی که در وجود خود احساس نیاز کند، ناگزیر در دل او انگیزهی حرکت و میل بهسوی کمال بهوجود میآید که در نتیجه، خواهان و جویندهی وسایط و وسایل کمال خود میگردد، در اینصورت به تلاش و کوشش جهت کسب واسطهها نیاز پیدا میکند که همین حرکت را اهل تصوف «سیر و سلوک» و طریقت مینامند.
و کمالات بشر از دو حال خارج نیستند: یا علمیاند یا عملی؛ که سلوک ضامن و در بر گیرندهی هر دو نوع کمال است؛ بنابراین، لازمهی کمال وجود آدمی، گام نهادن در طریق سلوک است. دیگر ظرافتها و نکتههای پیرامون چنین بحثهایی را باید در درونها جست.
دردم از يار است و درمان نيز هم دل فدای او شد و جان نيز هم
مفسر و محدث كبير، عالم و صوفی واقعی، خلیفهی خاص، حكيمالأمت تهانوى، مفتی اعظم مولانا محمدشفیع عثمانی دیوبندی، در مقدمهی رسالهی « قصد السبیل» گفته است: آن دسته از تعلیمات دین که تحت عنوان «تصوف و عرفان» از آنها بحث میشود، در واقع بخش مهمی از شریعت اسلام را تشکیل میدهند که بدون آنها دین و ایمان شخصِ مؤمن کامل نمیگردد؛ در واقع عمل کردن بر تمام احکام شریعت همان چیزی است که از آنها به «تصوف و عرفان» تعبیر میشود.
ولی مدتهاست که بر اثر غفلت و نادانی عِدّهای و همچنین بر اثر تبلیغات منفی یک عِدّهی افراد فرصتطلب که عادت به خلط مبحث دارند، این حقیقت چنان مبهم و پیچیده گردیده است که باعث شده مردم «تصوف و عرفان» را چیزی غیر از اصل آن بدانند، به عنوان مثال: بعضی افراد، رسوم و عادت بزرگان را «تصوف و عرفان» پنداشتند، بعضی دیگر بهدست آوردن «حالت وجد و کیفیّات خاص درونی» را تزکیه و اصلاح دانستهاند، عدهای بر کشف و کرامات، نام «تصوف و عرفان» نهادند و برخی دیگر نیز به اشتباه، بدعتهایی را با مفاهیم «عرفانی و اصلاح» درآمیختند، و آن را تزکیه و عرفان قلمداد کردند. در چنین اوضاع و شرایطی مقصود اصلی تصوف و عرفان از نظرها پنهان ماند و بر اثر درآمیختن مفاهیم غیرعرفانی با مفاهیم عرفانی، ضررها و زیانهای زیادی بهوجود آمد.
به عنوان مثال: کسانیکه (از حقیقت تصوف و عرفان چیزی نمیدانند و خود را صوفی قلمداد میکنند) حصول کیفیتهای درونی و غیراختیاری و یا کشف و کرامات را تزکیه و اصلاح میپندارند، به این حقیقت پی نبردهاند که چنین چیزها برای تزکیه و اصلاح لازم نیست و نه برای هر کس به وجود میآید؛ همچنان از بهدست نیامدن آنها نیز در کمالات دینی انسان نقصی به وجود نخواهد آمد و مفاهیم تصوف و عرفان نیز دچار نقصان نخواهد شد. ازاینرو، آن دسته از سالکان طریقت که چنین برداشتهایی از تصوف داشتند و بعد از مجاهده و ریاضت به این کیفیّات و حالات درونی دست نیافتند، دچار نااميدى شده و فکر کردند که به مقصود واقعی نرسیدند؛ اما برعکس، برخی از افراد فاسقالعمل و يا ناقصالعقل وقتی بر اثر انجام دادن یک سری اوراد و اذکار، حالات و کیفیتهایی به دست آوردند، فکر کردند که به مقصود نهایی تزکیه و اصلاح دست یافتند؛ لذا دچار غرور شده و تصور کردند که به کمال تصوف و عرفان رسیدند، در صورتی که بدون پیروی کامل از احکام شریعت و سنتهای رسولالله صلیاللهعلیهوسلم هیچکس به مقصود نهایی تصوف و عرفان نمیرسد.
این چنان حقیقت روشنی است که تمام امامان و بزرگان تصوف به آن تصریح کردهاند.
حكيمالأمت، مجدد قرن چهارده، عارف کبیر، شیخالاسلام، علامه، مولانا محمد اشرفعلی تهانوی، گفته است: «تصوف و طریقت درحقیقت، نام دوم عمل بر شریعت است، اما مدت زمان زیادی است که عدهای از مردم نا آگاه دچار ابهام شده و به اشتباه تصور کردهاند که حقیقت تصوف، عبارت است از عادات و رسوم بزرگان و کیفیّات غیراختیاری و حالات وجد و جذب؛ این تعریفِ «خود ساخته از تصوف» باعث شده که برخی از مردم به خاطر عدم تفکیک و تشخیص صحیح مفاهیم عرفانی از مفاهیم غیرعرفانی، دچار ناامیدی شده و تصوف را یک امر دشوار و غیر قابل عمل تصور نمایند. از طرف دیگر، برخی از مردم بعد از وارد شدن در این میدان، با وجود ارتکاب امور خلاف شرع و با اخلاق و عادات غیرشرعی، تنها با بهدست آمدن یکسری کیفیّات درونی و دیدن خوابهای خوب، از اصلاح نفس و توجه به اعمال دین، غفلت ورزیدهاند، درحالیکه حقیقت سلوک و طریقت که در عُرف آن را «تصوف و عرفان» مینامند، عبارت است از این که یک فرد مسلمان «ظاهر و باطن» خویش را با اعمال صالح مزین نماید و از اعمال بد اجتناب ورزد».
ادامه دارد…