نویسنده: عبیدالله نیمروزی
برتری امام ابوحنیفه رحمهالله در اجتهاد
-
از مجموع آنچه گفته شد، میتوان ویژگیهای استنباط فقهی امام ابوحنیفه را در موارد زیر برشمرد:
-
ابوحنیفه و پیروان او مسائل فقهی را در ذاتِ خود، اموری معقول فرض میکردند که در مقامِ تأمین مصالح بندگان باید قانونگذاری شوند.
-
در تشخیصِ درستیِ احادیث، بسیار سخت میگرفت.
-
دایرۀ رأی و قیاس و استحسان را فراخ میانگاشت.
-
کلی نگری در مبانی و جزئی نگری در مسائل؛ ازاینرو است که میبینیم در روایاتِ منقول از امام، افزون بر وقایع اتفاق افتاده و رخدادهایِ نوظهور، بسیاری وقایع فرضی نیز ذکر شده که احتمالِ وقوع آن در آینده وجود دارد و این ویژگی میتواند به گسترش و شمولِ مکانی و زمانیِ فقه، کمک شایانی بکند.
-
نوگرایی؛ عنصرِ نوگرایی یکی از مؤلفههای مهم فقه عراق به طور کلی و فقه ابوحنیفه به طور خاص بود و این ویژگی مهم را باید رمزگشای بسیاری از پیچیدگیهای تطابقِ سنت اسلامی با واقعیات معاصر دانست؛ زیرا رهگذرِ نظرگاههای فقهی ابوحنیفه، فضایی را بر اهل اندیشه گشود که میتوان از آن منظر به بسیاری از چالشهای امروز جهان اسلام پاسخ گفت. ابوحنیفه با پذیرش رأی، مجال را برای ورود اندیشههای تازه فراهم ساخت و در کنار، تقدیسِ خردِ انسانی را در بالاترین مراتب سمع، بهعنوان موهبتی الهی ستود و در جامعهای که میرفت، کمند سمع مطلق را همچنان بر گردۀ خویش داشته باشد، خرد را از بند روایاتی که صحت آنها به ثبوت نرسیده بود، رهانید.
بنده عميقا معتقدم که با رجوع به مبانی درستی که ایشان پرداخت و ارائه کرد، با رهیافتی نوین میتوان به قضایایِ معاصر نگریست و با وضعِ قواعد جدید به مباحث گستردهتری در بستر فقه اسلامی پاسخ گفت.
-
توسعهی قضایای فرضی و تقدیری.
ابوحنیفه و شاگرداناش میدانستند که گستردۀ نفوذ احکام فقهی را میباید پیشتر از مسائلی برد که در زمانِ آنان مطرح بود؛ البته چنین نگرشی پیش از او نیز در مکتب فقهیِ تأثیرپذیرفته از نظرگاههای ابن مسعود رضیاللهعنه كاملاً شناخته شده بود؛ اما از وقتی جایگاه فقهی ابوحنیفه در تمدن اسلامی شناخته شد، شاهد طرح مسائل بسیار فرعیتری در محدودهای گسترده هستیم. در این نظرگاه کاملاً پذیرفته شده بود که با فرض قضایای احتمالی میتوان دانش فقه را از زمانۀ خویش پیشتر برد و نه تنها به مباحث نوظهور بلکه میباید به مباحث مستبعد پرداخت.
از نگاه بنده چنین نگرشی چند اثر داشت: نخست آن که بر عمق و غنای فقه اسلامی افزود و مباحث بیشتری را در قلمروِ این دانش قرار داد و از آن گذشته وقتی چنین نظرگاهی به صورت فرهنگ درآید، میتواند رازگشای بسیاری از مشکلات زمانۀ ما نیز باشد.
-
چنان که بیان شد، ابوحنیفه رأی را میستود؛ اما آن را تقدیس نمیکرد و تقریباً از نخستین کسانی است که منطق انتقادی را وارد عرصۀ فقه کرد، چنان که خود در فتاوای صحابیان با درنگ و گزینش و قرین احتیاط عمل میکرد؛ اما دربارۀ نظرگاههای فقهی تابعان، کاملاً انتقادی برخورد میکرد و راه را در نقد نظریات خود نیز باز میدید، چنان که از او روایت کردهاند که گفته است: «این رأیی است که به آن رسیدهایم و بهترین قولی است که ما توانستهایم به آن دست یابیم. آنگاه اگر کسی دیگر قولی بهتر از این در میان آورد، قطعاً از ما به صواب نزدیکتر خواهد بود». از این روایت به روشنی میتوان به چند نکتۀ مهم دست یافت که به ویژه در روزگار ما باید مورد توجه قرار گیرد:
الف: تعصبی به آرای خود نداشت و ملاک برای او مبنای استدلال بود.
ب: نقد را به صورت اصولی پذیرفته بود.
ج: جایگاه رأی را به عنوان حکمی که بر پایۀ ظن استوار است، به دقت باز میشناساند؛ زیرا عدول از آن به نظرگاه مستدلتر را آشکارا می پذیرفت.
د: راه را برای نقد آیندگان باز میگشود و امروز رواست پیروان مذاهب فقهی مخلصانۀ خود را در معرض این داوری بزرگ قرار دهند.
-
استحسان به عنوان راهکار و نه یک منبع استنباطی؛ تا آنجا که این قلم دربارۀ استحسانِ فقه حنفی پژوهش کردهام، بر این باور هستم که ابوحنیفه رحمهالله برای دو هدف مهم، قیاس را پذیرفته بود، نخست آن که از اعتراضات اهل حدیث تا اندازهای بکاهد و دیگر آنکه در هر صورت قیاس تمرینی برای خرد انسانی به شمار میرفت و میتوانست در رشد رأی مؤثر باشد؛ اما قیاس را مطلق نپذیرفت و با وضع استحسان تا آنجا که میتوانست، امكان إعمال قیاس را محدود ساخت؛ چنانکه جصاص در شرح استحسان میگوید: «استحسان عبارت از ترک قیاس و عمل به حکمی بهتر از آن است».
ادامه دارد…