«چرا بندهای قانون اساسی در کشور شما اندک است؟ گفتند: چون حق را حتی علیه خودمان اجرا میکنیم و شاهان ما عادلاند. کسی پرسید: کدام برتر است؛ عدالت یا قدرت؟ گفتند: اگر عدالت اجرا شود، نیازی به {اِعمال} قدرت نیست». ([1])
هرزمان نام «عدالت» به میان میآید، ویژگیها، آثار و ارزشهای بلند وبالای آن در اذهان تداعی میشود.عدالت سرچشمهی همهی خوبیهاست. واژهای که حقِّ مسلَّم آحاد ملت است. ازهمینرو، هیچگاه به کام حاکمان و شاهان مستبد خوش ننشسته و همواره آن را پاشنهی آشیل حکومتهای جائرانهٔ خود تلقی کردهاند.
درواقع، امنیت ملی، ثبات اقتصادی، اخوت، وحدت، برابری و شکوه و عظمت دولتها و ملتها در بوستان عدالت شکوفه میدهد و بهبار مینشیند. بههمینسبب، آن را پایه و اساس مملکت گفتهاند.
بنابراهمیت موضوع امام ماوردی رحمهالله، عدالت را جزو پایههای اساسی بقای دولتها برشمردهاست. چنانکه در ص۱۵۳، از کتاب (أدب الدنیا والدین) مینویسد: «القاعدة الثالثة: «عَدْلٌ شَامِلٌ يَدْعُو إلَى الْأُلْفَةِ، وَيَبْعَثُ عَلَى الطَّاعَةِ، وَتَتَعَمَّرُ بِهِ الْبِلَادُ، وَتَنْمُو بِهِ الْأَمْوَالُ، وَيَكْثُرُ مَعَهُ النَّسْلُ، وَيَأْمَنُ بِهِ السُّلْطَانُ»؛ اصل سوم: عدل فراگیریست که به اُنس و الفت فرامیخواند و بر فرمانبرداری وامیدارد و با آن شهرها آباد میشود واقتصاد رشد میکند و برکت مییابد. با عدالت نسل زیاد میگردد و حاکم درامان میماند.
اجرای عدالت، محبت و برادری و الفت را درمیان حاکمان و رعیتها به ارمغان میآورد. جامعهٔ عدالتمحور همتها را برای آبادانی و توسعهیافتگی کشور میشوراند؛ زیرا کار و سازندگی در سایهٔ امنیت جان میگیرد وامنیت مولود عدالت است. وقتی یکشهروند ببیند که به او ستم نمیشود و حق و حقوق شهروندیاش عادلانه پرداخت میشود، برای توسعهٔ کشورش جانانه تلاش میکند و به مهاجرت و پناهندگی فکر نمیکند. بیشترین فرار مغزها در کشورهایی اتفاق میافتد که حاکمانشان عدالت را در طاق نسیان گذاشتهاند.
از برجستهترین محاسن اجرای عدالت در یککشور این است که شهروندان همواره به بودنشان در آن کشور افتخار میکنند و هرجا نام آن را با غرور بر زبان میآورند. کشوری که سود ذخایر آن فقط به جیب چندنفر میرود و سهم تودهٔ مردم از سرمایههای آن چیزی جز حسرت و آه نیست، کشوری عدالتپیشه نیست و روی آبادانی نمیبیند و خیلی زود به تلی خاک تبدیل میشود.
علامه ابنعبد رَبّه در کتاب «العقد الفرید» به نقل از عمروبن عاص مینویسد: «لا سُلْطانَ إلا بِالرِّجال، وَلا رِجال إلا بِمالٍ، وَلا مالَ إلا بِعمارَة، وَلا عِمارَة إلا بِعَدْل»؛ حکومت جز با مردانِ {کاربلد} نمیماند و بقای مردان در گروِ اقتصاد پویاست و اقتصاد با آبادانی و آبادانی با عدالت تحقق مییابد.
کشوری که تریبونهای دانشگاهها و مساجد و همایشهایش از منتقدانِ دلسوز و خیرخواه و دردمند گرفته شود و در انحصار افراد متعصب و واعظان افراطی و سینهچاک قرار بگیرد تا دل بدهند و قلوه بگیرند، کشور عدالتمحوری نخواهد بود و خیلی زود ازهم میپاشد. حکیمی گفتهاست: «نبض حکومتها با عدالت و انصاف میتپد».
دادگرى شرط جهاندارىست/ دولت، باقى ز كمآزارىست
عاقبتى نيکسرانجام يافت/ هركه دَرِ عدل زد او نام يافت.