حضرت على (رضیاللهعنه) بعد از اینكه به كوفه تشریف آورد، آمادگىهاى لازم را براى حمله به شام اتخاذ نمود. ایشان در كوفه ابو مسعود عقبه ابن عامر انصارى را جانشین خود قرار داده، خودش به منطقه نخیله تشریف برد. آنجا به آماده ساختن لشكر مشغول شد، عبداللّه بن عباس نیز به لشكر بصره در همین نقطه با حضرت على (رضیاللهعنه)ملحق شد.
حضرت على كرّماللّهوجهه یك لشكر هشت هزار نفرى به فرماندهى زیاد بن نضر حارثى به عنوان مقدمة الجیش روانه كرد. سپس یك لشكر چهار هزار نفرى تحت فرماندهى شریح بن هانى پشت سر لشكر قبلى حركت داد، آنگاه خودش از نخیله به مدائن تشریف برد، در مدائن سعد بن مسعود ثقفى عموى مختار بن ابى عبید را عامل آنجا تعیین نمود و معقل بن قیس را با سه هزار نفر رزمنده دستور حركت داد و خودش از مدائن به «رقه» تشریف برد. در نزدیكى «رقه» از رودخانه فرات عبور كرد در اینجا زیاد، شریح، معقل و بقیه سرداران لشكر اجتماع كردند. از آن طرف وقتى حضرت معاویه مطلع شد كه حضرت على كرّماللّهوجهه با لشكر بسیار بزرگى به قصد شام حركت كرده است، ابوالاعور عمرو بن سفیان سلمى را با یك دسته نظامى به عنوان مقدمه الجیش روانه كرد.
حضرت على بعد از عبور نمودن از فرات، زیاد و شریح را بهطور مقدمه الجیش فرستاد. زیاد و شریح پریشان شدند و گزارش جریان را براى حضرت على فرستادند. حضرت على فوراً مالك اشتر را فرمانده قرار داد و به سوى آنان گسیل داشت و دستور داد كه زودتر به آنها بپیوندد و فرماندهى لشكر را به دست بگیرد و شریح و زیاد را در میمنه و میسره قرار دهد.
سپس فرمود: قبل از هر چیز آنان را به اطاعت و بیعت دعوت دهید و اگر قبول نكردند، شما آغازگر حمله نباشید. لشكر ابوالأعور سلمى و مالك اشتر در مقابل یكدیگر در مكان «سور روم» مستقر شدند، هنگام بعد از ظهر ابوالاعور آغاز به حمله كرد! بعد از درگیرى مختصرى طرفین از یكدیگر جدا شدند. روز دوم ابوالاعور به میدان آمد، از آن طرف هاشم بن عتبه برخاست؛ هر دو با هم به مقابله پرداختند، وقتى خواستند جدا شوند، اشتر با لشكر خود حمله كرد. لشكر ابوالاعور نیز به مقابله پرداخت، تا غروب آفتاب درگیرى و خونریزى ادامه داشت. بالاخره تاریكى شب در میان طرفین حایل گشت هر دو گروه به خیمههاى خود برگشتند. روز بعد اوایل ذىحجه حضرت على رضىاللهعنه نیز تشریف آورد.
در اینجا معلوم شد كه حضرت امیر معاویه نیز در همین محدوده در منطقه «صفین» وارد شده است، حضرت على كرّماللّهوجهه دستور داد كه از حملات مجدد خوددارى شود، ضمناً به مالك اشتر فرمود: هر چه زودتر خود را به ساحل دجله رسانده آب را بهتصرف خود در آورد. اشتر وقتى نزدیك فرات رسید، دید كه امیر معاویه رضىاللهعنه ابوالاعور سلمى را آنجا فرستاده و آب را به تصرف خود در آورده است.
حضرت على رضىاللهعنه هنگامیكه از این جریان مطلع شد، صعصعه بن صوحان را با پیام خود نزد امیر معاویه رضىاللهعنه فرستاد. صعصعه از طرف حضرت امیرالمؤمنین على ابن ابىطالب رضىاللهعنه گفت: ما تصمیم داشتیم تا زمانیكه عذرها و دلایل شما را گوش نكردهایم و بر شما اتمام حجت ننمودهایم تا آن وقت با شما وارد جنگ نشویم؛ امّا طرفداران شما قبل از آن درگیرى را آغاز نمودند، اكنون لازم مىدانیم نخست شما را به راه حق دعوت كنیم؛ و تا زمانیكه اتمام حجت نكردهایم جنگ را مجدداً شروع نكنیم. ولى متأسفانه شما آب فرات را بر روى ما مسدود كردهاید. مردم از تشنگى سخت در مضیقه هستند، بنابراین شما به افراد خود دستور دهید كه جلوى آب را نگیرند، تا اینكه مسایل متنازعفیه را حل نماییم. اگر شما قصد دارید كه ما براى هدفى كه به اینجا آمدهایم آن را فراموش كرده بر سر آب جنگ و دعوا كنیم تا هر كسى كه غالب شود فقط همان كس از آب استفاده كند، ما براى این امر نیز آمادگى داریم.
وقتى صعصعه پیام مذكور حضرت على رضىاللهعنه را به امیر معاویه رضىاللهعنه ابلاغ كرد. ایشان همانوقت مشاوران خود را طلبید، و از آنان نظر خواهى كرد. عبداللّه بن سعد استاندار اسبق مصر و ولید بن عقبه گفتند: ما نباید آب را بر روى آنها باز بگذاریم بلكه باید در همین حال با آنها بجنگیم، زیرا آنان آب را بر روى حضرت عثمان بسته بودند و او را در حالیكه تشنه بود بهشهادت رساندند. حضرت عمرو بن عاص با این رأى مخالفت كرد. او گفت: ما نباید لشكر حضرت على رضىاللهعنه را مبتلاى تشنگى كنیم، این كار اصلاً درست نیست كه ما سیراب و آنان تشنه لب باشند؛ و حضرت معاویه خاموش بود چیزى ایراد نمىكرد. صعصعه به وى گفت: جواب شما چیست؟ حضرت معاویه جواب داد: بعدا جواب من به نزد شما خواهد رسید، صعصعه از آنجا ناراضى شده برخاست و نزد حضرت على آمد و گفت: آنها به ما اجازه استفاده از آب را نمىدهند، حضرت على رضىاللهعنه به اشعث بن قیس مأموریت داد كه با گروهى از سواران، به محل آب برود و آن را به تصرف خود در آورد. از آن طرف ابوالاعور سلمى به مقابله برخاست، جنگ درگرفت و تعدادى از طرفین زخمى و كشته شدند؛ هنوز درگیرى به پایان نرسیده بود كه عمرو بن عاص رضىاللهعنه نزد حضرت امیر معاویه رفت و به او چنین گفت: اگر شما آب را بر روى لشكر حضرت على كرّماللّهوجهه باز نگذارید و آنها از تشنگى ناراحت بشوند، در این صورت بسیارى از نفرات خود شما به دلیل حس ترحم از شما جدا شده به لشكر حضرت على خواهند پیوست و شما را به قساوت قلب و ظلم متهم نموده از طرف حضرت على با شما خواهند جنگید، حضرت امیرمعاویه فوراً دستور داد كه ممنوعیت را لغو نمایند و آب را بر روى مخالفین باز بگذارند. بدین طریق این درگیری فروكش كرد. از آن به بعد افراد هر دو لشكر بر سر آب آمده و هیچكدام مزاحم دیگرى نمىشدند و با هم جنگ نمىكردند. بعد از آن تا دو روز هیچگونه حادثه ناگوارى رخ نداد.
تعداد نیروهاى حضرت على رضىاللهعنه حدود نود هزار نفر بود؛ در این لشكر مردم حجاز و یمن و بعضى از استانهاى ایران شركت داشتند، تعداد نیروهاى حضرت امیر معاویه حدود هشتاد هزار نفر بود.
«حضرت على كرّماللّهوجهه مسئولیتهاى ارتش خود را اینگونه تقسیم كرد كه اشتر را سردار سواران كوفه قرار داد. مسئولیت سواران بصره را به سهل بن حنیف سپرد؛ سردار پیاده نظام كوفه حضرت عمار بن یاسر، و سردار پیاده نظام بصره قیس بن سعد بود، پرچم جنگ به هاشم بن عتبه بن ابىوقاص واگذار شد».
بقیه قبایل نیز هر كدام از آنها داراى سردار و پرچم مستقل بود. در لشكر حضرت امیر معاویه، ریاست قسمت میمنه بهعهده ذوالكلاع حمیرى و میسره بهعهده حبیب بن مسلمه فهرى و مقدمه الجیش بهعهده ابوالاعور سلمى بود. عمرو بن عاص مسئول سواره نظام و مسلم بن عقبه سردار پیاده نظام بودند، عبدالرحمن بن خالد و عبیداللّه بن عمر، بشیر بن مالك كندى نیز بر قسمتهایى از لشكر مسئولیت داشتند.
بعد از اینكه دو روز در سكوت و آرامش سپرى شد. روز سوّم یعنى یكم ذى الحجه سال سیوشش هجرى حضرت على كرّماللّهوجهه یك هیأت سه نفرى كه اعضاء آن عبارت بودند از: بشیر بن عمرو بن محصن انصارى، سعید بن قیس همدانى و شَبَث بن ربعى تمیمى نزد حضرت معاویه فرستاد تا او را به اطاعت فرا خوانند، وقتى هیأت نزد حضرت معاویه رسید، نخست بشیر بن عمرو شروع به سخن كرد. او گفت: اى معاویة! شما میان مسلمانان تفرقه نیندازید، موجبات خونریزى را فراهم نكنید، حضرت امیر معاویه گفت: شما دوست خود حضرت على را نیز به این چیزها توصیه كردهاید یا خیر؟ بشیر گفت: او سابق الاسلام است و با توجّه به قرابت رسولاكرم صلىاللهعلیهوسلم بیش از هر كس دیگر شایسته خلافت و حكومت است، شما باید با وى بیعت نمایید.
حضرت امیر معاویه پاسخ داد: «براى ما ممكن نیست كه از خونخواهى حضرت عثمان دست برداریم و از این خواسته خود چشم بپوشیم» آنگاه شبث بن ربعى گفت: اى معاویه! ما بهخوبى مىدانیم كه هدف شما از این خواسته چیست؟ در واقع شما به همین دلیل در كمك كردن به عثمان (رضیاللهعنه) از تأخیر و مماطلت كار گرفتید تا او شهید شود و شما به بهانه خونخواهى وى ادعاى خلافت و حكومت نمایید. اى معاویه! از این فكر خود دست بردار، و از جنگیدن با حضرت على خوددارى كن. حضرت معاویه با خشونت به وى پاسخ داد. شبث بن ربعى نیز پاسخ به مثل داد. بدین طریق این هیأت بدون گرفتن نتیجه برگشت و از همان وقت جنگ آغاز شد.