نویسنده: عبدالحی لیان
نیازسنجی دینی انسان در پرتو تعالیم اسلام
بخش هجدهم
به ادامۀ مطالب قبلی پیرامون حقیقت سرای آخرت و بهشت، باید گفت که:
اگر زندگی آخرت تنها خوردن و نوشیدن و لذت بدنی بود، بر دنیا برتری نداشت؛ بلکه برتری آن به کمال زندگی روحی و جسمی آن است؛ کمالی که در دنیا دستیافتنی نیست. ازهمینرو انسان خردمند زندگی ناچیز دنیوی خود را برای دستیابی به آن میبازد. الله متعال میفرماید:
“إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ”[1] ترجمه: «بیگمان خدا از مؤمنان جانها و اموالشان را به بهای بهشت خریده است».
دنیا دلها را سرگرم و بدنها را به بازی میگیرد؛ اما زینتها و لذتهایش زودگذر است و سرانجام جز پشیمانی و حسرت چیزی برای دوستدارانش باقی نمیگذارد؛ اما آخرت، سرای «حَیَوان» است؛ یعنی زندگی کامل، که در آن بدنها و نیروها برای بقا و لذت آفریده شدهاند و همۀ اسباب کمال روح و جسم فراهم است.[2]
و اگر گفته شود که نفی مرگ هم دربارۀ اهل بهشت صادق است و هم اهل دوزخ، پاسخ آن است که نفی مرگ نشانگر دوام زندگی است؛ اما زندگی اهل بهشت، کمالی برای نعمت جاودانه است، و زندگی اهل دوزخ، کمالی برای عذاب جاودانه؛ و بدینسان روشن میشود که نعمت و عذاب آخرت تنها جسمانی نیست، بلکه روح انسان نیز همانگونه متنعم یا معذب میگردد. انسان اگر در دنیا چند روزی گرسنه بماند یا به بخشی از عذابها گرفتار شود، عقلش پریشان میشود و بسیاری از ادعاهایش فرو میریزد؛ پس هیچ آفریدهای توان تحمل عذاب خالق را ندارد و از رحمت او بینیاز نیست.
مبحث سوم: هدایت وحیانی؛ وسیلۀ تحقق غایت وجود انسان
عقلِ صرفِ بشری، بهتنهایی ناتوان از یافتن راهی است که انسان را به تحقق غایتِ وجودش برساند. عقل، همانند یک ابزار است که برای کارکرد صحیح، نیازمند اجتماعِ دو نیرو است: نیروی درونی و نیروی بیرونی. عقل مانند چشم بیناست؛ اگر نورِ درونیِ آن خاموش شود، هرچند نور بیرونی قوی باشد، چیزی را نخواهد دید؛ و اگر نور بیرونی نباشد، با وجود سلامت چشم، باز هم دیدن ممکن نیست.
نیروی بیرونیِ عقل، نورِ وحی الهی است که خداوند متعال آن را بهوسیلۀ پیامبران علیهمالصلاةوالسلام بر بندگانش نازل کرده است. بدون وحی، انسانها در تاریکیهای جهل سرگردان میمانند، و هرگاه نور وحی در میان قومی کمرنگ شود، جهل و گمگشتگی بر آنان چیره میگردد؛ در نتیجه، بیهیچ تشخیصی میان کارِ شایسته و ناشایست، دنبالهروِ شهوتها و خواهشهای نفسانی میشوند.
در این حالت، انسان دچار سقوطی تدریجی میگردد که او را تا حدّ پرستش سنگ و درخت فرو میکشد؛ و از مقام والایی که بهسبب آن بر دیگر موجودات برتری یافته بود، جدا میشود و به خواری و پستی میافتد؛ پس از «برگزیده بودن» به «فرودست بودن» دگرگون میگردد.
خداوند متعال در کتاب خود خبر داده است که سبب گمراهیِ گمراهان آن است که برای آنان نوری قرار نداده تا با آن راه را بیابند؛ بلکه آنان را در همان تاریکیای که در آن پدید آمده بودند، رها کرده و به نور هدایت منتقل نساخته است.
خداوند، ولیّ و سرپرستِ مؤمنان است؛ آنان را از تاریکیها به سوی نور بیرون میآورد. هرکس را که خدا هدایت بخواهد، برای او نوری وجودی قرار میدهد که قلب و روحش را زنده میسازد، همانگونه که بدن با روح زنده میشود. پس انسان دارای دو نوع حیات است: حیاتِ بدن به روح، و حیاتِ روح و قلب به نور.
ازهمینرو، خداوند وحی را «روح» نامیده است؛ زیرا حیاتِ حقیقی به آن وابسته است، چنانکه فرموده است:
“يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ”[3] ترجمه: «ملائکه را به فرمان خود، همراه با روح (وحی) بر هر یک از بندگانش که بخواهد نازل میکند».
و نیز میفرماید: “وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا”[4] ترجمه: «و اینگونه ما به سوی تو وحی کردیم، روحی از فرمان خویش؛ تو پیش از آن نه کتاب را میشناختی و نه ایمان را، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیلۀ آن هر کس از بندگانمان را که بخواهیم هدایت میکنم».
پس وحی، هم «روح» است و هم «نور». کسیکه به این روح زنده نشده، مرده است؛ و کسیکه از این نور بهرهمند نگردیده، در تاریکیهاست و هیچ نوری ندارد. ازهمینرو خداوند میفرماید:
“أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا”[5] ترجمه: «آیا کسیکه مرده بود و ما او را زنده ساختیم، و برایش نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه میرود، همانند کسی است که در تاریکیها فرو رفته و هرگز از آن بیرونشدنی نیست؟»
انسانی که چنین زنده شده است، در امور خویش بصیر و آگاه است؛ راه خود را میشناسد، خیر را میداند و آن را برمیگزیند و برای تحقق آن میکوشد؛ شر را میشناسد، از آن بیزار است و در ترک و دفع آن از خود و دیگران تلاش میکند.
آیا این با کسیکه در تاریکیهای جهل، گمراهی، کفر و گناه فرو رفته، راهها بر او مشتبه شده و در اندوه، اضطراب و بدبختی بهسر میبرد، برابر است؟ هرگز؛ همانگونه که شب و روز، نور و تاریکی، و زنده و مرده برابر نیستند.
اما چرا برخی با وجود این تفاوت آشکار، تاریکی را برمیگزینند؟ اینان در واقع کارهایشان برایشان آراسته شده است؛ زیرا، شیطان همواره اعمال آنان را در نظرشان زیبا جلوه داده تا آن را حق پنداشتهاند و این باور بهصورت صفتی راسخ در دلهایشان نشسته است؛ ازاینرو به همان باطل و زشتیها رضایت دادهاند و در گمراهی سرگردان ماندهاند.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. التوبه: ۱۱۱.
[2]. عبدالرحمن بن ناصر، السعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، ص۶۳۵.
[3]. النحل: ۲.
[4]. الشوری: ۵۲.
[5]. الانعام: ۱۲۲.


