نویسنده: عبدالحی لیان
الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهمالصلاةوالسلام
بخش شصتوششم
آموزۀ ششم: عدالت میان فرزندان، حسادت را از دلهای آنان میبرد
والدین باید در برخورد با فرزندان خود، عدالت و مهربانی را رعایت کنند؛ زیرا عدالت به معنای برابری میان آنان است، و رحمت اقتضا میکند که به فرزندی که نیازمندتر است، عطوفت و توجه بیشتری شود.
علت اصلی رنج و محنت حضرت یوسف علیهالسلام این بود که حضرت یعقوب علیهالسلام او را بیشتر از دیگر پسرانش دوست داشت. این محبت، دلهای برادران یوسف علیهالسلام را پر از حسادت ساخت و آنان را به فکر دور کردن یوسف علیهالسلام انداخت تا شاید محبت پدر به آنان برگردد و آنان نیز از توجه یعقوب بهرهمند شوند. اما آنان در تدبیر امور خود، چند خطای بزرگ کردند:
اول: محبت، یک میل قلبی است که انسان اختیار کامل بر آن ندارد. گاهی انسان بدون قصد و اراده، به کسی محبت پیدا میکند. این امر معنوی است و تنها از نشانههایش فهمیده میشود.
دوم: محبت یعقوب علیهالسلام نسبت به یوسف علیهالسلام، نتیجۀ ویژگیهای مخصوصی بود که یوسف علیهالسلام داشت و برادرانش فاقد آن بودند. پدر این خصوصیات را در او میدید و دلش به او جذب میشد. این محبت بهگونهای عمیق و طبیعی بود که یعقوب علیهالسلام نمیتوانست قلبش را از آن بازدارد. شاید خداوند متعال این محبت شدید را در قلب پدر قرار داده بود تا وقتی امتحان فراق یوسف علیهالسلام پیش میآید، میزان صبر و مقام بندگی یعقوب علیهالسلام آشکار گردد. اگر محبتش معمولی میبود، این امتحان بزرگ رخ نمیداد و مردم نیز این درس مهم را نمیآموختند؛ اینکه نباید در محبت به یکی از فرزندان توجه بیشتر کرد؛ زیرا این کار سبب حسادت و دشمنی میان فرزندان میشود و خانواده را از هم میپاشد.
سوم: دور کردن یوسف از پدرش علیهماالسلام، محبت پدر را به آنان منتقل نمیکرد؛ زیرا یعقوب علیهالسلام یقین داشت که خود برادران، یوسف علیهالسلام را از او دور کردهاند. علاوه بر این، آنان خصوصیات لازم را نداشتند که بتوانند جای یوسف علیهالسلام را در دل پدر پر کنند. این کار آنان باعث شد که پدر از دیدنشان غمگین شود و آنان را سبب محنت و رنج خود بداند. اگر واقعاً گرگ یوسف علیهالسلام را خورده بود، یا اگر کسان دیگری او را برده بودند، و اگر خود برادران صفات نیکو میداشتند، شاید محبت پدر به آنان برمیگشت. اما هیچیک از این شرایط موجود نبود.
بهاینترتیب، آنان مرتکب کار بزرگی شدند؛ از جمله: قطع رحم، نافرمانی پدر، بیرحمی نسبت به کودک بیگناه و آزار پدری سالخورده که احترام و مقام بلند نزد خدا داشت. آنان پدری را از فرزند محبوبش جدا کردند؛ پدری که سالخورده و ضعیف بود، و کودکی که نیازمند محبت و آغوش پدر بود. خداوند آنان را بیامرزد، که کاری بسیار بزرگ و سنگین انجام دادند.[1]
برادران یوسف علیهالسلام پس از این حادثه، همیشه در چشم پدر در جایگاهی بودند که دیدنشان او را میآزرد؛ زیرا یوسف علیهالسلام در میانشان نبود و یاد کار زشتشان ذهن یعقوب علیهالسلام را میآشفت. از اینجا روشن میشود که پدر یا مربی نباید محبت و توجه خود را تنها به یکی از فرزندان یا شاگردان اختصاص دهد و دیگران را بینصیب بگذارد. این کار، دلها را پر از کینه و حسد میکند و زمینه را برای وسوسههای شیطان فراهم میسازد. البته محبت یک میل قلبی است که همیشه در اختیار انسان نیست، اما انسان میتواند به گونهای رفتار کند که همۀ فرزندان طعم محبت او را بچشند و در خانه احساس عدالت کنند؛ تا همگی رابطهای سالم، پر محبت و بدون حسادت داشته باشند.[2]
بنابراین، بر پدران و مادران لازم است که به این مسألۀ تربیتی مهم یعنی «عدالت میان فرزندان» توجه ویژه داشته باشند تا بذر حسادت و کینه در دل آنان کاشته نشود. همچنین باید تمام تلاش خود را برای تقویت محبت میان خواهران و برادران انجام دهند تا زندگیشان سرشار از آرامش و شادی باشد.
اگر پدر یا مادر به یکی از فرزندان بیشتر محبت دارند، باید مراقب باشند که در رفتارهای ظاهری، او را بر دیگران ترجیح ندهند؛ زیرا ترجیح آشکار یک فرزند، حسادت و کینه را شعلهور میسازد و راه را برای فتنههای شیطان باز میکند، و در نتیجه حادثههایی رخ میدهد که پایان خوشی ندارد.
آموزۀ هفتم: دروغ گفتن به پدر و مادر، جرمی بزرگ و نوعی عقوق است
در سخن برادران یوسف علیهالسلام که به پدرشان گفتند: “قَالُواْ یا أَبَانَا مَا لَكَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى یوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ * أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً یرْتَعْ وَیلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ”[3] ترجمه: (پس از اتّفاق آنان بر دور داشتن یوسف، به پدرشان) گفتند: پدرجان! چرا نسبت به یوسف به ما اطمینان نمیكنی؟ در حالیكه ما خیرخواه او میباشیم (و جز محبّت و خلوص از ما ندیده است و راهنما و دلسوز وی بوده و هستیم). فردا او را با ما بفرست (تا در میان چمنزارها و گلزارها) بخورد و بازی كند و ما مراقب و نگهبان وی خواهیم بود.
این همه در حالی بود که آنها در دل قصد داشتند او را از بین ببرند و برایش نقشۀ شوم میکشیدند. ازاینرو، این سخنشان یک دروغ آشکار بر پدرشان بود.
دروغ در شرع ممنوع است و خداوند عزّوجل دروغگویان را به سیاهرویی در روز قیامت تهدید کرده است. چنانکه میفرماید:
“وَیوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَیسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِینَ”[4] ترجمه: كسانیكه بر خدا دروغ میبندند، روز قیامت آنان را خواهی دید كه (بر اثر غم و اندوه و ذلّت و خواری) روهایشان سیاه است. مگر جایگاه متكبّران دوزخ نیست؟.
و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمود: «نشانۀ منافق سه چیز است: چون سخن بگوید دروغ میگوید… .»[5]
همچنین تصمیم برادران یوسف علیهالسلام برای دور کردن او از پدرشان نوعی عقوق و نافرمانی نسبت به پدر بود؛ زیرا آنان به پدرشان دروغ گفتند، حقیقت را از او پنهان کردند، و او را فریب دادند تا سخنشان را باور کند. این نوع فریب دادن یکی از بدترین شکلهای عقوق است. و عقوق (آزار و نافرمانی پدر و مادر) در اسلام از بزرگترین گناهان کبیره به شمار میرود.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. عماد الدین ابی الفداء إسماعیل، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۷۰.
[2]. محمد السید، الوکیل، نظرات فی أحسن القصص، ج۱، ص۲۱۱.
[3]. یوسف: ۱۲-۱۱.
[4]. الزمر: ۶۰.
[5]. أخرجه البخاري، كتاب الإيمان، شمارۀ حديث: ۳۳؛ مسلم، كتاب الإيمان شمارۀ حديث: ۲۰۸؛ الترمذي، كتاب الإيمان شمارۀ حديث: ٢٦٣١.


