نویسنده: م. فراهی توجگی
سیر تطور نیهیلیزم و تقابل آن با دینباوری
بخش ششم
مراحل پیدایش نیهیلیزم
وجود تاریخی غرب با نیهیلیزم کاسموسانتریک آغاز میشود و در مسیر بسط و تطور نیستانگاری تداوم مییابد تا به نیهیلیزم پسامدرنِ امروزی رسیده است. باطن غرب نیهیلیستی است و در ادوار و عوالم مختلف تاریخش صُور متفاوت از آن ظاهر شده است.
تاریخ غرب در یونان باستان (سدۀ هشتم) با نیهیلیزم کاسموسانتریک یونانی-رومی آغاز میشود و در ادوار بعدی در هیئت نیهیلیزم تئوسانتریک غرب قرون وسطا و پس از آن در هیئت نیهیلیزم اومانیستیک، متعلق به غرب مدرن، تداوم مییابد. از اواخر سدۀ نوزدهم و با ورود تاریخ غرب به فاز پسامدرنیتۀ نیهیلیزم خودویرانگر پسامدرن ظاهر و به تدریج حاکم میشود، اما نیهیلیزم در تاریخ غرب با نیستانگاری کاسموسانتریک آغاز میشود که دربارۀ آن در ذیل سخن خواهیم گفت.
نیهیلیزم کاسموسانتریک
یونان باستان مهد ظهور غرب است و تاریخ غرب با یونان آغاز میشود. قوم یونانی را برای غربیها میتوان «قوم مادر» دانست.
اولین صورت نیهیلیزم نیز در یونان باستان ظهور کرده است که همان نیستانگاری کاسموسانتریک است.
تاریخ مضبوط و مشخص یونان به هزارههای سوم و دوم قبل از میلاد در (تمدنهای کرتی و میسنی) میرسد، اما یونان باستان از سدۀ هشتم قبل از میلاد مهد و کانون ظهور و فعلیّتیافتن وجود تاریخی غرب است و تاریخ غرب در یونان باستان به این شکل آغاز میشود. باطن غرب نیستانگاری است و اولین ظهور غرب در هیئت عالمی تاریخی نیز صبغۀ نیستانگارانه داشته است.
ادبیات، تفکر و سلوک روزانۀ مردم در یونان باستان مجاری و بسترهایی است که نیستانگاری کاسموسانتریک از طریق آنها تحقق مییابد و خودنمایی میکند. تفکر در یونان باستان، بهویژه در اولین صورت ظهور آن، با ادبیات منظوم کاملاً در آمیخته است، بهگونهای که ادبیات منظوم هومری – هزیودی و جهانبینی مضمر در آن را میتوان اولین صورت تفکر نیستانگارانۀ کاسموسانتریک یونانی-رومی دانست. متافیزیک نیستانگار در مقام نفس مدبّر غرب در سیر تطور و بسط وجود تاریخی غرب در صُور مختلفی ظهور کرده است. متافیزیک نیستانگار کاسموسانتریک از منظر نظری، در غرب یونانی در گونههای اصلی ذیل ظاهر شده است:
الف: تفکر متافیزیکی نیهیلیزمی هومری – هزیودی؛
ب: تفکر متافیزیکی نیهیلیزمی طبیعتانگار که صبغهای حصولی دارد و زمینهساز ظهور فلسفه در یونان است. تفکر متافیزیکی نیستانگارِ طبیعتانگار در حدود اواخر سدۀ هفتم قبل از میلاد پدیدار شد و به ویژه در سدۀ ششم قبل از میلاد بسط و سیطره یافت. متفکران طبیعتانگار یونانی زنجیرۀ پرشماری را تشکیل میدادند که با تالس آغاز میشود و با دموکریت به پایان میرسد. جز تفکر نیستانگارانۀ سوفسطایی که از اواخر سدۀ ششم آغاز میشود و در نهایت در تفکر حصولی فلسفی مستحيل میشود.
ج: تفكر حصولی فلسفی کاسموسانتریک که در سدۀ چهارم قبل از میلاد به کمال خود میرسد.
برخی مظاهر دیگر نیهیلیزم کاسموسانتریک را در اشعار غیراخلاقی و مستهجن سافو (شاعر یونانی قرن هفتم پیش از میلاد) و بیلی تیس و در مقاطع دیگر در تراژدیهای یونانی مشاهده میکنیم. در واقع تراژدیهای نمایشنامهنویسانی چون آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپید جلوهها و مظاهر مرحلۀ خاصی از بسط نیهیلیزم کاسموسانتریک در انتهای کور یونان کلاسیک و سیر بهسوی کور یونانیمآبی هستند، همانگونه که آثار منظوم هومر و هزیود جلوههایی از ظهور نیستانگاری کاسموسانتریک (منتها در فاز آغازین نیهیلیزم غرب یونانی) بودند.
در واقع، در عالم غرب باستان نیهیلیزم کاسموسانتریک از آغاز تاریخ یونان تا پایان غرب باستان بسط و تعمیق مییابد و از سدۀ اول میلادی به تدریج مرحلۀ بحران غرب باستان و نیستانگاری کاسموسانتریک حاکم بر آن آغاز میشود. متافیزیک نیستانگارانۀ کاسمو سانتریک در مقام صورتبندی و نفس مدبّر غرب باستان با اصالت بخشیدن به کاسموس (کیهان)، کاسمو سانتریزم (عالممداری یا دنیامداری) را حجابی برای نسیان ولایت الهی و غفلت از عهد امانت و انکار آن و اصالتدادن به طاغوت و ولايت طاغوت قرار میدهد.
نیهیلیزم کاسموسانتریک غرب باستان صورتی از ولایت طاغوت را اصالت میبخشد؛ صورتی از طاغوتمداری که در آن کاسموسانتریزم به حجاب اصلی حقیقت ولایت الهی بدل گردیده بوده است. در واقع، در غرب باستان نیهیلیزم از طریق کیهان مداری (کاسموسانتریزم) ظاهر شده و قوام و بسط یافته است.
کاسموسانتریزم غرب باستان نوعی طاغوتمداری (زئوسمداری) مشرکانه بوده است؛ طاغوتمداریای که در چارچوب آن کاسموسانتریزم حجاب حقیقت توحیدی میشده است. در غرب یونانی-رومی تصویری که از «عالم» یا همان کاسموس در هیئت کاسموسانتریک در جهانبینی هومری-هزیودی و پس از آن با تفاوتهایی در آرای متافیزیسینهای طبیعتانگار ماقبل فلسفی و نیز در تداوم تفکر نیهیلیزمی کاسموسانتریک در فلسفههای افلاطون، ارسطو رواقیان و نظایر آنها ارائه میشود، موجب غفلت از ولایت الهی و حضور و هدایت قدسی و تعمیق و تشدید آن میگردد، و سیر بسط نیهیلیزم کاسموسانتریک در اکوار «هلنیزم» (یونانیمآبی) و روم باستان نیز تداوم مییابد.
ریشهها و فراتر از آن صورت آغازین و اولیۀ نیستانگاری کاسموسانتریک را در جهانبینی هومری-هزیودی و شرک در آمیخته با برخی ظواهر منسوخ اسطورهای آن میتوان مشاهده کرد. ترنس اروین در تبیین تفکر یونان باستان بر وجه ضددینی تأکید میکند و مینویسد: «فلسفۀ عهد باستان در مراحل مختلفش به معارضه با نگرش دینی برمیخیزد و مستقل از آن رشد میکند…. یونانیان هیچ متن مقدسی مانند کتاب مقدس یا قرآن در اختیار نداشتند. آنان فقط دو منظومه بلند منسوب به هومر، یعنی «ایلیاد» و «اودیسه»، را در اختیار داشتند. این دو کتاب متنی مرجع و موثق، مصون از انتقاد با شرح مفسران صاحبنظر به شمار نمیآمدند و معیار اعتقادی و رسمی هیچ نظام دینیای محسوب نمیشدند. بسیاری از یونانیان، عناصر اصلی و مؤثر تلقیشان از خدایان و رابطۀ خدایان با آدمیان را از آثار هومر بیرون کشیدند… لذا مایۀ شگفتی نیست که فیلسوفان بعدی بهطور منظم از هومر نقل قول میکنند و تلمیحاتی به آثار او دارند.»[1]
جهانبینی هومری اگرچه متأثر از برخی ظواهر و رگههای اسطورهای است، اما نوعاً و ذاتاً اندیشهای غیردینی است و اساس اخلاقیات آن و تعریفش از مفهوم فضیلت و سبک زندگی مدنظرش، ماهیتاً در تقابل با آرمانها، اخلاقیات و سلوک و سبک زندگی دینی قرار دارد. در رویکرد هومری به عالم و آدم میتوان عنصر کوشش برای تبیین قاعدهمند و تا حدودی عقلانی عقلانیت کاسموسانتریک عالم را که بعدها در تفکر متافیزیکی طبیعتانگاران و پس از آن در فلسفۀ یونانی ظاهر شده است، شاهد بود.[2]
در واقع، به نظر میرسد که تمامی مؤلفههایی که در جهاننگری هومری مطرح است، مانند دنیامداری رویکرد سکولاریستی مبتنی بر شهرتطلبی و در مواردی منفعتطلبانه، ارائۀ تصویری مشرکانه و گاهی بشرواره از خدایان در اندیشۀ طبیعتانگارانه است.
البته در سیر تطور و بسط نیهیلیزم کاسموسانتریک در ادوار و مراحل مختلف آن تفاوتهایی میان ظهورات آن وجود دارد که نافی وحدت نوعی آنها در ذیل نیستانگاری کاسموسانتریک نیست.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. اورین، تفکر در عهد باستان، ص: ۲۲.
[2]. همان: ۳۲.


