
نویسنده: عبدالحی لیان
الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهمالصلاةوالسلام
بخش پنجاهونُهم
شانه خالی کردن برادران از مسئولیت
وقتی برادران دیدند پیمانه از بار بنیامین خارج شد، خجالت کشیدند و با یک عذرتراشی زشت، خود را تبرئه کردند و برادرشان را به یوسف علیهالسلام تشبیه کرده و گفتند: «اگر او دزدی کرده، برادرش (یوسف) نیز قبلاً دزدی کرده بود!» این سخن ناشی از کینه و بغض درونیشان بود.
یوسف علیهالسلام این تهمت را در دل خود پنهان کرد و برای سرزنش آنها فرمود:
“قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ”[1] ترجمه: «(امّا در دل) گفت: شما مقام و منزلت بدی (در پیشگاه خدا) دارید (چرا كه برادر خود را از پدر دزدیدید و او را به چاه انداختید و از پدرتان نافرمانی كردید و بدو دروغ گفتید و هنوز كه هنوز است كینۀ او را به دل دارید و اینك هم وی را دزد مینامید) و خدا (از هركسی) آگاهتر از چیزی است كه بیان میدارید (و به من نسبت میدهید)».
التماس برادران و پافشاری یوسف علیهالسلام
برادران که میخواستند به عهدی که با پدر بسته بودند وفا کنند، با التماس از عزیز مصر خواستند تا برادرشان را آزاد کند و یکی از آنها را به جای او بگیرد.
“قَالُوا یا أَیهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیخًا كَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ* قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِمُونَ”[2] ترجمه: «گفتند: ای عزیز (مصر!)، او پدر پیر بزرگواری دارد، یكی از ما را به جای او بگیر (و به بندگی بپذیر، و بدین وسیله نیكی خود را در حق ما به اتمام برسان) كه ما تو را از نیكوكاران میبینیم. گفت: پناه بر الله كه ما (این كار را بكنیم و) غیر از آن كس را بگیریم كه كالای خود را نزد او یافتهایم. ما (اگر چنین كنیم) در آن صورت (بیگناه را به جای گناهكار گرفته و) از زمرۀ ستمكاران خواهیم بود».
تصمیم برادر بزرگتر برای ماندن
وقتی برادران از متقاعد کردن یوسف علیهالسلام ناامید شدند، برای مشورت به کناری رفتند. برادر بزرگترشان به آنها یادآوری کرد:
“أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیكُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یحْكُمَ اللَّهُ لِی وَهُوَ خَیرُ الْحَاكِمِینَ”[3] ترجمه: «مگر نمیدانید كه پدرتان از شما پیمان مؤكّد با سوگند به خدا گرفته است (كه برادرتان را سالم بدو برگردانید؟) و (به یاد ندارید كه) پیش از این دربارۀ یوسف كوتاهی كردهاید؟ پس (به چه رویی اكنون به سوی او برگردیم؟!). من از سرزمین (مصر) حركت نمیكنم تا پدرم به من اجازۀ (خروج از آن و برگشت به كنعان را) ندهد، یا خدا در حق من داوری نكند و فرمان نراند (و با مرگ من یا آزادی بنیامین، كار را یكسره نسازد) و او بهترین داور و فرمانده است (و جز به حق فرمان نراند و جز به عدل داوری نكند)».
سپس به آنها توصیه کرد:
“ارْجِعُوا إِلَى أَبِیكُمْ فَقُولُوا یا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَیبِ حَافِظِینَ* وَاسْأَلِ الْقَرْیةَ الَّتِی كُنَّا فِیهَا وَالْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ”[4] ترجمه: «شما به پیش پدرتان برگردید و بگوئید: ای پدر! پسرت دزدی كرده است (و در برابر آن بنده گشته است و به اسارت رفته است) و گواهی نمیدهیم مگر به آنچه (از دزدی بنیامین با چشم خود دیدهایم و بر آن) مطلع شدهایم و ما (در آن هنگام كه با تو پیمان بستهایم نمیدانستیم كه او دزدی میكند. چرا كه) از غیب خبر نداشتهایم (و راز نهان در پشت پردۀ غیب جهان را جز یزدان نمیداند). و از (اهالی) شهری كه ما در آن بودهایم (كه مصر است) و از كاروانی كه با آن (به كنعان) برگشتهایم بپرس (تا بیگناهی ما برای تو ثابت شود) و ما تأكید میكنیم كه راستگوئیم (و جز حقیقت نمیگوئیم)».
پاسخ حضرت یعقوب علیهالسلام به سخن فرزندانش و دستور به جستوجو
وقتی حضرت یعقوب علیهالسلام سخنان پسرانش را دربارۀ برادرشان (بنیامین) و عذرخواهی و تبرئۀ آنان از سرقت شنید، به دلیل سابقۀ دروغگویی آنها در مورد یوسف علیهالسلام، سخنشان را باور نکرد و به آنها گفت:
“بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ”[5] ترجمه: «(بقیۀ برادران به كنعان برگشتند و پدرشان را از ماجرا باخبر كردند و او) گفت: بلكه نفس (امّاره) كار زشتی را در نظرتان آراسته است (و شما را دچار آن كرده است. این كار شما، و امّا كار من،) صبر جمیل است، (صبری كه جزع و فزع، زیبائی آن را نیالاید، و ناشكری و ناسپاسی، اجر آن را نزداید و به گناه تبدیل ننماید)».
از آنجا که در دل او یقین وجود داشت که یوسف علیهالسلام هنوز زنده است، با تمام وجود به پروردگارش روی آورد و با امید و اشتیاق دعا کرد:
“عَسَى اللَّهُ أَن یأْتِینِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ”[6] ترجمه: «امید است كه خداوند همۀ آنان را به من باز گرداند. بیگمان او كاملاً آگاه (از حال من و حال ایشان بوده و) دارای حكمت بالغه است (و كارهایش از روی حساب و فلسفه است)».
در این نقطه، شدت بحران و اندوه حضرت یعقوب علیهالسلام به اوج خود رسید.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

