نویسنده: ابوعائشه
زلزله از دیدگاه اسلام و نقد شبهات معترضین
بخش چهاردهم
پیش درآمد:
کسانیکه بر پایۀ دیدگاههای علمی و تجربی، زلزله را بدون درنظرگرفتن حکمتهای آن، به طبیعت نسبت میدهند و در آن هیچ نقشی غیر از این نمیبینند باید بدانند که در قرآن و احادیث نمونههای زیادی وجود دارد که نشان میدهد این حوادث تنها حوادث و رخدادهای طبیعی نیستند، بلکه گاهی، خداوند این حوادث را برای هشدار دادن و بیدارکردن بندگان میفرستد تا بندگان بدانند که حتماً از آنان کوتاهی صورت گرفته است. در این بخش از تحقیق به خاطر مناسبت سایر حوادث با زلزله، به برخی از آن حوادثی میپردازیم که بعضی از معترضین آن را به طبیعت نسبت میدهند.
پرسشی از کسانیکه حوادث را به طبیعت نسبت میدهند!
بهتر است اینجا از کسانیکه تمام حوادث و رخدادها را به طبیعت نسبت میدهند بپرسیم: پاسخ شما در مورد نمونههایی که خداوند متعال در قرآن کریم در اینباره، ذکر کرده و صراحتاً بیان کرده است که ما به خاطر آگاه ساختن و متوجه نمودن آنان این کار را کردیم، چه است؟ آیا آنان این حوادث را نیز به طبیعت نسبت میدهند و حکمتهای خداوند متعال را در مورد آن اتفاقات به فراموشی میسپارند و نادیده میگیرند و یا اینکه برای این پرسشها، پاسخ دیگری دارند؟!
در ذیل برخی از مثالها را بیان میکنیم که بعضی از کسانیکه نسبت به حکمتهای خداوند متعال بیخبر هستند آنها را حوادث و پدیدههای طبیعی میدانند.
نمونۀ اول
نمونۀ اول اهل قریهای هستند که شبوروز بر آنان، باران میبارید [آب فراوان بود و به سبب فراوانی آب، نعمتها بی حد و اندازه دوروبرشان وجود داشت] و مردم آن دیار برای جلوگیری از هدررفتن آب و نگهداشتن آب باران، سد بزرگی بنا کردند که از آن سد، آبها به طور مستمر و تدریجی و کمکم به سوی کشاورزیهایشان سرازیر میشد و مردم، باغهایشان را که در طرف دست راست و چپ وادی بود آبیاری میکردند؛ باغهایی که میوههایشان چنان عالی، با کیفیت و در سطح بالایی بودند و درختان و میوههایشان چنان زیاد و فراوان بودند که خداوند متعال از آن به دو «جنت»؛ (باغهای خرم و سرسبز) تعبیر کرده است؛ اما با وجود این نعمتهای فراوانی که خداوند متعال به آنان ارزانی کرده بود، نافرمانی و گناه در بین افراد این قریه، زیاد شد. در یکی از روزها ناگهان آبها زیاد شدند، سیلاب کلانی آمد و سد را شکافت و با از بین رفتن سد، تمام شهر، باغها و زمینهای حاصلخیزشان از دست رفت و به جز صخرۀ سنگها چیزی برایشان باقی نماند و اهل قریه همه یا غرق شدند و یا از مناطقشان طرد شده و متفرق گشتند. این بود ماجرای آن قریۀ رؤیایی و زییا؛ قریهای که نمایی از بهشت جاویدان بود و کسی گمان نمیبرد که فرجامش چنین اندوهگین و ناراحتکننده باشد. در یک چشمبههم زدن همه چیز از دست رفت. کجا شدند آن درختان سربهفلک کشیده با برگهای سبز که با قامتهای سروگونۀشان بر زمین سایه افکنده بودند؟ چه شدند آن آبهای زلال و جویبارهایی که چون رشتههای نقره در دل سنگها جاری بودند و به باغهای سرسبز جان میبخشیدند؟ این قریه را چه کسی از بین برد؟ دست طبیعت بود و یا قدرتی فراتر از آن؟
حالا کفار، منافقین و -کسانیکه در این مسیر از آنان دنبالرویی نموده و به حرفهایشان به جان و دل گوش میدهند میگویند- این یک پدیدۀ طبیعی است. سدی که باران بر آن افزایش یافت و در برابر پارهها و شکافهایی که در آن ایجاد شده بود، نتوانست استقامت کند، سدشان شکافته شد و قریه را از بین برد. این افراد چنین میگویند؛ اما توجه داشته باشید و دقت کنید و ببینید که الله متعال چگونه در اینباره به وضوح و برهان به همگان خبر داده است. از آنجایی که باران مخلوقی از مخلوقات خداوند متعال است و خداوند متعال هرگونه که بخواهد آن را تغییر میدهد و هر آنچیزیی که در این دنیا رخ میدهد به علم الله متعال، اراده و تقدیر ربالعالمین است. بدانید که این سیل عظیم و خطرناکی که بر سر مردم آن قریه فرود آمد بیهدف نبود -آنگونه که برخی از جاهلان و نادانها گمان میکنند- بلکه این سیلاب بنیانافکن و ویرانگر موزون و مقدر و از سوی خداوند متعال و به امر ربالعالمین بود و این ماجرا نیز به سبب گناهان و معاصیای است که آنان مرتکب شده و به سب کفرشان به خداوند متعال بود.[1]
الله متعال در کلام پاکش در اینباره میفرماید: “لقد کان لسبأ في مسکنهم آیة جنتان عن یمین وشمال کلوا من رزق ربکم واشکروا له بلدة طیبة ورب غفور فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم وبدلناهم بجنتیهم جنتین ذواتي أکل خمط وأثل وشیء من سدر قلیل ذلک جزیناهم بما کفروا وهل نجازي إلا الکفور”[2] ترجمه: (بیگمان برای [قوم] سبا در مسکنهای آنان مایۀ عبرتی بود. دو باغ از راست و چپ [گفتیم:] از روزیِ پروردگارتان بخورید و برای او شکر گزارید. شهری پاکیزه و پروردگاری آمرزنده [دارید] که روی گرداندند، پس سیلی ویرانگر را بر آنان فرستادیم و برایشان به جای دو باغشان دو باغ [دیگر] با میوههای بدمزه و [دارای] درخت گز و چیزی اندک از درخت کنار جایگزین کردیم. این سزا را به [کیفر] آنکه ناسپاسی کردند، به آنان دادیم و جز به ناسپاس سزا نمیدهیم).
حالا شما در این سخن الله متعال که فرمودند: «فأعرضوا»، «فأرسلنا علیهم» و همچنان «ذلک جزیناهم بما کفروا وهل نجازي إلا الکفور» بیندیشد و ببینید که چه نتیجهای به دست میآورید؟ در این آیه، چه میبینید؟ این گرفت از سوی چه کسی بوده است؟
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. العقیل، عقیل بن عبدالله، شبهات حول الزلازل والبراکین والکوارث، ۱۴۳۱ هـ. ق، ص: ۲۰.
[2]. سورة سبأ، آیۀ ۱۵-۱۷.


