الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهمالصلاةوالسلام
بخش پنجاهوهشتم
ملاقات بنیامین با حضرت یوسف علیهالسلام و میل یوسف علیهالسلام به نگه داشتن او
وقتی برادران یوسف علیهالسلام وارد مصر شدند و بر او درآمدند، درحالیکه او را نشناختند، یوسف علیهالسلام از دیدن برادر تنی خود (بنیامین) بسیار خوشحال شد. او بنیامین را به نزد خود برد و او را مورد توجه و محبت فراوان قرار داد. یوسف علیهالسلام در خفا به برادرش گفت:
“وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یوسُفَ آوَى إِلَیهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا یعْمَلُونَ”[1] ترجمه: «(سفارش پدر را پذیرفتند) و هنگامی كه از همان طریق و به همان شیوه (به مصر) وارد شدند كه پدرشان بدیشان دستور داده بود ، چنین ورودی آنان را از آنچه الله خواسته بود به دور نداشت و (حذَر با قدَر برنیامد و در مصر به دزدی متّهم شدند و برادرشان بنیامین به گروگان گرفته شد و غمها و اندوهها یكی پس از دیگری ایشان را در برگرفت) ولیكن حاجتی را برآورده كرد كه در اندرون یعقوب بود (و آن پیدا شدن یوسف و شناسائی او توسّط بنیامین و سرانجام بهم رسیدن پدر و پسر بعد از مدّتها فراق و هجران بود)». بیگمان یعقوب (در پرتو وحی) آگاه از چیزهائی بود كه ما بدو آموخته بودیم. (از جمله میدانست كه یوسف زنده است و عاقبت خواب او تحقّق پیدا میكند) امّا بسیاری از مردم نمیدانند (كه یعقوب چنین آگاهی و اطّلاعی در پرتو وحی داشته است).
سپس یوسف علیهالسلام تمایل خود را برای نگه داشتن بنیامین در مصر، به منظور فراهم کردن مقدمات آوردن پدر و مادرش، آشکار کرد. او برای این کار تدبیری اندیشید: او را به سرقت متهم کرد تا بتواند وی را نزد خود نگه دارد. یوسف علیهالسلام میدانست که طبق شریعت حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهمالسلام، مجازات سارق این بود که در قبال مال دزدیده شده، به عنوان برده تسلیم صاحب مال شود.[2]
به همین دلیل، یوسف علیهالسلام به خدمتکاران خود دستور داد تا پیمانۀ شاه (صُواع المَلِک) را پنهانی در بار برادر تنیاش قرار دهند تا آن را با او بیابند و به حکم سرقت، او را نزد خود نگه دارند. پس از خروج کاروان، منادی فریاد زد:
“ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنُ أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ”[3] ترجمه: «پس (از رهسپار شدن و پیمودن مسافتی) ندادهندهای (از اطرافیان یوسف) فریاد برآورد: ای كاروانیان! شما دزدید، (ایستاد شوید و تكان مخورید).
در این هنگام، برادران یوسف علیهالسلام پرسیدند: “قَالُوا مَاذَا تَفْقِدُونَ”[4] ترجمه: «گفتند : چه چیز گم كردهاید؟».
خدمتکاران جواب دادند: “قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ”[5] ترجمه: گفتند: «پیمانۀ شاه را گم كردهایم و هركس آن را برگرداند، بار شتری در برابر آن میگیرد. (رئیس آنان هم تأكید كرد و گفت:) و من شخصاً این پاداش را تضمین میكنم».
برادران یوسف علیهالسلام با سوگند قاطع گفتند: “تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِینَ”[6] ترجمه:« (برادران یوسف) گفتند: به الله سوگند! شما (از روی رفتار و كردارِ دو سفری كه بدینجا داشتهایم هر آینه) میدانید ما نیامدهایم تا در سرزمین (مصر) فساد و تباهی كنیم و ما هیچگاه دزد نبودهایم».
خدمتکاران یوسف علیهالسلام از برادران پرسیدند: «اگر دروغگو باشید، جزای سارق چیست؟» برادران یوسف علیهالسلام، با اتکا به شریعت خود، پاسخ دادند:
“قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ.”[7]؛ ترجمه: «(برادران یوسف) گفتند: سزای آن (كسیكه دزدی كرده باشد، این است كه) هركس آن پیمانه در بارش یافته شود، خودش (بنده و گروگان به) سزای آن گردد».
یوسف علیهالسلام شروع به تفتیش بارهای آنان کرد: “فَبَدَأَ بِأَوْعِیتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِیهِ”[8]ترجمه: «(یوسف) نخست بارهای دیگران را پیش از بار برادرش (بنیامین) بازرسی كرد، و سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد».
خداوند متعال میفرماید: “كَذَلِكَ كِدْنَا لِیوسُفَ مَا كَانَ لِیأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن یشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ”[9] ترجمه: «ما اینگونه برای یوسف چارهسازی كردیم (و نقشه و طرح انداختیم تا بتواند بنیامین را به گونهای نزد خود نگاه دارد كه دیگر برادران متوجّه نشوند و تسلیم فرمان او گردند). چرا كه یوسف طبق آئین شاه مصر نمیتوانست برادرش را بگیرد، مگر اینكه الله میخواست. (ما هم كه خدائیم خواستیم و یوسف را به زیور دانشی فراخور حال آراستیم و او در پرتو آن توانست راه بازداشت برادر را پیدا كند. بلی ما با اعطای علم) هركس را كه بخواهیم درجاتی بالا میبریم (همانگونه كه درجات یوسف را بالا بردیم. البتّه) بالاتر از هر فرزانهای، فرزانهتری است (و خداهم از همه فرزانهتر است)».
این تدبیر، الهام الهی به یوسف علیهالسلام بود تا به هدفش برای جمع کردن دوبارۀ خانواده و آوردن پدر و مادرش برسد. در واقع، یوسف علیهالسلام طبق قانون پادشاه مصر نمیتوانست برادرش را نگه دارد، مگر با اراده و تدبیر خداوندی که درجاتش را بالا میبرد و بر هر دانایی، دانای دیگری (یعنی خداوند) وجود دارد.