نویسنده: عبدالحی لیان

الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهم‌الصلاةو‌السلام

بخش پنجاه‌وپنجم

توطئه و نقشۀ برادران
پسران یعقوب علیه‌السلام، محبّت و توجه ویژه‌ای را که پدرشان به یوسف علیه‌السلام و برادر تنی‌اش (بنیامین) داشت، مشاهده کردند، که نصیب هیچ‌یک از آنان نشده بود. این امر باعث رنجش آن‌ها شد و کینۀ یوسف را به دل گرفتند. آن‌ها پنهانی مشورت کردند تا از یوسف خلاص شوند و محبت پدر را به‌طور کامل و بدون هیچ رقیبی، از آن خود سازند. سپس تصمیم گرفتند که پس از انجام این کار، توبه کنند و از جمله صالحان شوند تا خداوند توبه و پدرشان عذرخواهی آن‌ها را بپذیرد.
پس از مشورت‌ها و بحث و گفتگوهای فراوان، در نهایت به این نتیجه رسیدند که یوسف را به درون چاهی بیاندازند تا کاروانی از آنجا عبور کند و او را بردارد و با خود ببرد. به این ترتیب، بدون ارتکاب قتل و ریختن خون بی‌گناهی، از دست او رها می‌شدند و بر این تصمیم توافق کردند.
فریب دادن پدر و اجرای توطئه
برای اجرای نقشه، از پدرشان خواستند که یوسف علیه‌السلام را هنگام بیرون رفتن برای چوپانی و بازی با خودشان بفرستد تا بگردد و تفریح کند و اطمینان دادند که کاملاً از او محافظت خواهند کرد. پدر، که یوسف علیه‌السلام را بسیار دوست می‌داشت و نگران بود که او نتواند سختی کار و آب و هوای مرتع‌ها و بیابان‌ها را مانند برادران بزرگ‌تر تحمل کند، در پاسخ به درخواست آن‌ها گفت: إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِهِ”[1] ترجمه: «من از اینکه او را ببرید واقعاً ناراحت می‌شوم».
یعقوب علیه‌السلام در ادامه نگرانی خود را این‌گونه بیان کرد: «می‌ترسم او را تنها بگذارید و گرگ او را بخورد، در حالی‌که شما از او غافل هستید.» این سخن پدر، ناخواسته بهانه‌ای به دست برادران داد که خود به دنبال آن بودند (یا کینه چشمان‌شان را کور کرده بود و به فکر پاسخ نبودند) و به نوعی پاسخ‌شان را از زبان پدر شنیدند. برادران که به در چاه انداختن یوسف علیه‌السلام به نتیجه رسیده بودند، در پاسخ گفتند: لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ”[2] ترجمه: «اگر با وجود اینکه ما گروهی قوی هستیم، گرگ او را بخورد، در آن صورت ما حتماً زیانکار خواهیم بود».
پدر با وجود نگرانی و اکراه شدید، با درخواست آن‌ها موافقت کرد تا خواست و تقدیر الهی محقق شود.
انداختن یوسف علیه‌السلام در چاه و وحی الهی
برادران، سرشار از کینه، حسادت و قساوت قلب، بدون هیچ رحمی، برادر کوچک خود را بردند و به درون چاه انداختند. آن‌ها او را تنها و بدون یاور رها کردند؛ اما خداوند متعال او را تنها نگذاشت. خداوند در آن تنهایی، با وحی به یوسف علیه‌السلام آرامش بخشید و او را دلداری داد که غمگین نباشد؛ زیرا خداوند گشایشی برای او فراهم خواهد کرد و او را زنده نگه می‌دارد تا روزی در آینده، در حالی‌که برادرانش او را نمی‌شناسند، ماجرای این کار زشت‌شان را به آن‌ها خبر دهد.
بازگشت دروغین و پیراهن آغشته به خون دروغ
در ادامۀ توطئه، برادران هنگام شب، گریان و با حالت تصنعی نزد پدر بازگشتند و عذرخواهی کردند که یوسف علیه‌السلام را گرگ خورده است و نتوانسته‌اند او را نجات دهند. برای تکمیل دروغ بزرگ خود، پیراهن یوسف علیه‌السلام را آغشته به خونی ساختگی آوردند تا پدر را متقاعد کنند که یوسف علیه‌السلام توسط گرگ دریده شده است؛ اما شدت کینه و عجله در دروغ‌گویی، باعث شد نتوانند داستان خود را درست سرهم کنند.
اگر آرام‌تر بودند، این دروغ در اولین فرصتی که یعقوب علیه‌السلام به آن‌ها داد، فاش نمی‌شد. عجلۀ آن‌ها برای فرار از عواقب کار، و ترس از اینکه فرصت دیگری دست ندهد، باعث شد داستان گرگ را، که پدر از آن هشدار داده بود، با عجله انتخاب کنند. این شتاب‌زدگی به حدی بود که پیراهن را با خونی آغشته کرده بودند که نشانه‌ای از دروغ بود.
برادران که خود از دروغ‌شان مطمئن بودند و فکر می‌کردند همه حرف‌شان را باور نخواهند کرد، به پدر گفتند وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ”[3] ترجمه: «و تو هرگز سخن ما را باور نخواهی کرد».
در این لحظه، یعقوب علیه‌السلام با نشانه‌های موجود و ندای قلبش دریافت که یوسف علیه‌السلام را گرگ نخورده است و آن‌ها نقشه‌ای کشیده‌اند و داستانی دروغین را برای او می‌بافند.
او در مقابل آن‌ها ایستاد و فرمود: بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ”[4] ترجمه: «(چنین نیست) بلکه نفس‌های شما کاری را برای‌تان آراسته (و زیبا جلوه داده) است. پس (کار من) صبر جمیل است. (صبری که جزع و فزع، زیبایی آن را نیالاید، و ناشکری و ناسپاسی اجر آن را نزداید و به گناه تبدیل ننماید). و تنها الله است که باید از او یاری خواست در برابر یاوه‌گویی و دروغی که می‌گویید».
یعقوب علیه‌السلام اعلام کرد که صبر او صبری زیبا و بدون بی‌تابی و شکایت خواهد بود و برای تحمل این سختی‌ها، تنها از خداوند کمک می‌گیرد.[5]
ادامه دارد…

بخش قبلی | بخش بعدی


[1]. یوسف: ۱۳.

[2]. یوسف: ۱۴.

[3]. یوسف: ۱۷.

4. یوسف: ۱۸.

5. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۱۹۷۶-۱۹۷۹.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version