نویسنده: عبدالحی لیان

الگوی تربیت الهی در خانوادۀ انبیاء علیهم‌الصلاةو‌السلام

بخش پنجاه‌وششم

سختی‌ها و موهبت‌هایی که بر یوسف علیه‌السلام پس از چاه گذشت
حضرت یوسف علیه‌السلام از لحظه‌ای که برادرانش او را به چاه انداختند تا زمانی که از زندان آزاد شد، با زنجیره‌ای از مِحن و مِنَح (سختی‌ها و موهبت‌ها) روبه‌رو شد. در اینجا، برخی از این وقایع را شرح می‌دهیم تا روشن شود که چگونه خداوند برگزیدگان خود را برای پذیرش و ابلاغ رسالتی که به عهده دارند، آماده می‌سازد.
واقعۀ اول: پیدا شدن یوسف از چاه و فروخته شدن او
نخستین واقعه‌ای که مِحن و مِنَح را با هم ترکیب می‌کند، ماجرای پیدا شدن او از چاه و فروخته شدنش است.
قرآن کریم این واقعه را در آیات زیر بیان می‌کند:«وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ* وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ *وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ *وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ.»[1]؛ ترجمه: کاروانی رسید، و آب‌آور خود را فرستادند. او هم دلو خود را (به چاه) انداخت (و چون یوسف به دلو آویزان شد، آب‌آور یوسف را بیرون کشید و) گفت: ای وای! مژده باد! این غلامی (زیبا و باهوش) است. آنان (کاروانیان، یوسف را از چشم دیگران) کالائی پنهان داشتند، و خداوند به آنچه که انجام می‌دادند آگاه بود. و او را به بهای ناچیزی، چند درهم معدود، فروختند، و در مورد او بی‌رغبت بودند (و نمی‌خواستند او را داشته باشند.) و کسی‌که او را از مصر خریده بود، به همسرش گفت: جایگاه او را گرامی بدارید (و پذیرائی نیکو از وی به عمل آورید). امید است که برای ما سودمند افتد، یا او را به فرزندی بپذیریم. و این چنین، یوسف را در آن سرزمین جای و مقام دادیم (تا در مصر ساکن شود و به فرماندهی رسد) و تا او را از تأویل خواب‌ها بیاموزیم. و خداوند بر کار خود چیره و توانا است، ولیکن بیشتر مردم نمی‌دانند (و از چگونگی چیرگی و توانمندی خدا بر همه چیز بی‌خبرند). و هنگامی که (یوسف به سن کمال رسید و) قوّت و توانایی یافت، به او حکمت و دانش عطا کردیم، و ما نیکوکاران را این‌چنین پاداش می‌دهیم.
این آیات نشان می‌دهند که کاروانی که از نزدیکی چاه می‌گذشت، با تدبیر خداوند، یوسف علیه‌السلام را از چاه بیرون آورد؛ این خود موهبتی بزرگ از سوی پروردگار برای یوسف علیه‌السلام بود. اما دیری نپایید که این موهبت به یک سختی (مِحنت) تبدیل شد؛ زیرا کاروان او را به عزیز مصر فروخت.
با این حال، همین سختی خود، منشأ سلسله‌ای از مِحن و مِنَح دیگر شد.
موهبت‌های برخاسته از این سختی
از جمله موهبت‌های این واقعه عبارتند از:
– احترام و جایگاه شایسته: خریدار او (عزیز مصر) به همسرش توصیه کرد که مقام و منزلت یوسف علیه‌السلام را گرامی بدارد، شاید برای‌شان سودمند باشد یا او را به فرزندی بپذیرند.
– قدرت و تمکّن در سرزمین مصر: خداوند متعال به این شکل، یوسف علیه‌السلام را در سرزمین مصر متمکّن ساخت و جایگاهی برای او فراهم کرد.
– علم تعبیر رؤیا و حکمت: از دیگر موهبت‌ها، آموختن تعبیر خواب و عطا کردن حکمت (داوری به حق بین مردم) و علم (به امور دین و تعبیر رؤیا) از جانب خداوند به او بود. همین موهبتِ علم تعبیر رؤیا بعدها سبب شد که یوسف علیه‌السلام از زندان آزاد شود.
واقعۀ دوم: عشق‌ورزی همسر عزیز مصر به یوسف علیه‌السلام
یوسف علیه‌السلام در خانۀ عزیز مصر بزرگ شد و جوانی‌اش شکفت. هنگامی که به کمال مردانگی رسید، عشق او در قلب همسر عزیز جای گرفت. آن زن پس از آنکه خود را آراست و زینت داد و درها را بر او بست، یوسف علیه‌السلام را به سوی خود فراخواند. اما یوسف علیه‌السلام سر باز زد و با پاکدامنی، از آلوده شدن به گناه خودداری کرد و ردّی قاطع نشان داد.
این امتناع سبب شد تا زن عزیز او را به تجاوز به شرف و آبروی خود متهم کند. هرچند که یوسف علیه‌السلام از این تهمت بی‌گناه بود، این واقعه یک سختی (مِحنت) بزرگ برای او به شمار می‌رفت.
واقعۀ سوم: زندانی شدن یوسف علیه‌السلام
با وجود آن‌که بی‌گناهی یوسف علیه‌السلام از تهمت زن عزیز محرز شده بود، اما حکم به زندانی شدن او دادند. این امر عجیب بود که چگونه پاداش این بزرگوارِ امانت‌دار، که به اربابش اخلاص ورزیده بود، حبس شدن در سیاه‌چال است! او بی‌گناه بود، مرتکب هیچ گناهی نشده بود و نشانه‌های صدقش کاملاً آشکار بود.
اما این نتیجۀ تکبّر دروغین عزیز و همسرش، طغیان و غرور و فکری بیمار بود که در آن، معیارها وارونه می‌شوند؛ به طوری که بی‌گناه، گناهکار و حق، باطل جلوه می‌کند.
بدین سان، پاداش احسان یوسف علیه‌السلام، بدی و ستم بود. او از کاخ به زندان وحشتناک منتقل شد و چند سالی در آنجا ماند. با این حال، زندان رفتن او سرآغاز یک موهبت بود؛ زیرا چه بسا سختی‌هایی که در دل خود موهبت‌ها دارد.
زندان: فرصت دعوت و تعبیر رؤیا
در زندان، دو جوان با یوسف علیه‌السلام هم‌بند شدند. پس از مدتی، هر کدام خوابی دیدند و آن را برای یوسف علیه‌السلام تعریف کردند و گفتند: «نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ.»[2]؛ ترجمه: ما را از تعبیرش با خبر گردان؛ زیرا تو را از نیکوکاران می‌بینیم.
یوسف علیه‌السلام این فرصت را غنیمت شمرد و ابتدا آن‌ها را به توحید خداوند و عبادت یگانۀ او فراخواند. سپس تعبیر رؤیای‌شان را به آن‌ها خبر داد و گفت: یکی از شما آزاد می‌شود و دوباره ساقی شاه خواهد شد، و دیگری محکوم به اعدام خواهد شد و به صلیب کشیده می‌شود و پرندگان از سرش می‌خورند.
سپس یوسف علیه‌السلام به آن زندانی که گمان می‌کرد نجات می‌یابد، گفت: «داستان مرا نزد پادشاه یاد کن» تا از ستمی که بر من رفته، بگوید و شاید پادشاه دوباره تحقیق کند و بی‌گناهی‌ام ثابت شود. اما شیطان باعث شد که آن مرد، داستان یوسف علیه‌السلام را نزد پادشاه فراموش کند، و بدین ترتیب یوسف علیه‌السلام چند سالی در زندان ماند.
ادامه دارد… 
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. یوسف: 22-19.

[2]. یوسف: 36.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version