نویسنده: عبدالحی لیان
نیازسنجی دینی انسان در پرتو تعالیم اسلام
بخش هفتم
مبحث سوم: سازندۀ جهان
تفکر و تأمل در این جهان عظیم با موجوداتش، حرکت هماهنگ و سازگاری اجزای آن، برای هر متفکری اثبات میکند که اینها نتیجۀ تصادف نیست و حتماً در پشت آن خالق و مدبری وجود دارد.
هنگامی که ناظر، در احوالات جهان میبیند که هر چیزی در آن ساخته شده و تمام موجودات در آن آفریده شدهاند، و تفاوت در شکلها، کارکردها و تواناییهای آنها را مشاهده و درک میکند که همۀ اینها پس از نیستی به وجود آمدهاند و درک میکند که پیشرفت در مسیر جهان، نشان میدهد که حرکت و زندگی در آن با نیستی قبلی همراه بوده است.
بنابراین، حرکت جهان و موجوداتش باید از یک محرک باشد و زندگی که با نیستیِ قبلی همراه بوده، نمیتواند از خود این موجودات سرچشمه بگیرد؛ بلکه باید از غیر آنها باشد؛ زیرا همۀ اینها حادث هستند و حادث نمیتواند خود را به وجود آورد. به وجود آوردن، کار کسی است که خود آفریده نشده است، چرا که موجود ممکن، وجودش از خودش نیست. اگر وجودش از خودش بود، وجودش واجب بود و اگر وجودش واجب بود، نیستی را نمیپذیرفت، در حالیکه نیستی را پذیرفته، پس وجودش از خودش نیست.
پس هر موجودی یا در وجودش به غیر خود نیازمند است، یا نه؛ اگر در وجودش به غیر خود نیازمند باشد، وجودش از خودش نیست، بلکه به آن غیر که به آن نیازمند است، یا به خود و آن غیر وابسته است. در هر دو حالت، وجودش از خودش نیست.[1]
عقل انسان در جهان، شواهد و دلایلی را میبیند تا از طریق آنها درک میکند که حتماً باید خالق و مدبری برای آن وجود داشته باشد و این حماقت است که وجود او را به این بهانه انکار کنیم که نمیتوان با یکی از حواس او را درک کرد؛ زیرا آنچه انسان از علم درک میکند، محدود به عملکرد حواسش که عبارتند از شنوایی، بینایی، لامسه، بویایی و چشایی نیست. چه بسیار علوم قطعی که انسان نمیتواند آنها را مستقیماً با یکی از حواسش درک کند؛ بلکه از طریق استنتاج عقلش با واسطۀ همین حواس به آنها میرسد، از جمله درک وجود روحش از طریق آثاری که از آن مشاهده میکند. به همین ترتیب، وجود مخلوق حادث، دلیل قاطعی بر وجود خالق به وجود آورنده است.
از اعرابیای پرسیده شد: دلیل اینکه جهان سازندهای دارد چیست؟
پاسخ داد: فضلۀ شتر بر وجود شتر دلالت میکند و جای پا بر وجود رهگذر. آیا این آسمان بلند با این لطافت و این زمین پست با این کثافت، بر سازندۀ آگاه دلالت نمیکنند؟[2]
استدلال از اثر بر مؤثر، یک روش عقلی شناخته شده است. وجود یک اثر، دلالت بر وجود مؤثری پیش از آن دارد و اینکه هر حادثی به یک به وجود آورنده نیاز دارد، یک علم فطری و ضروری است که خداوند بندگانش را بر آن سرشته است، و عقل صریح نیز میگوید که حادث بدون به وجود آورنده، به وجود نمیآید.
و اینکه حادثی بدون به وجود آورندهای به وجود آید، بطلان آن با ضرورت عقل مشخص است. این مسئله در فطرت انسانها نهادینه شده است؛ حتی یک کودک، اگر ضربهای بخورد و بپرسد: چه کسی مرا زد؟ و به او گفته شود: هیچکس تو را نزد، عقلش قبول نمیکند که ضربه بدون فاعل به وجود آمده است.
به همین دلیل، اگر کسی بگوید که یک نوشته، یک ساختمان، یک درخت یا مانند آن بدون به وجود آورنده به وجود آمده است، از نظر افراد عاقل یا دیوانه است یا سفسطهگرا، مانند کسیکه علوم بدیهی و معارف ضروری را انکار میکند.
همانطور که مشخص است، حادث نمیتواند خود را به وجود آورد. اگر قبل از وجودش معدوم بوده، پس چیزی نبوده است، پس چگونه میتواند غیر خود را به وجود آورد، چه رسد به اینکه خود را به وجود آورد؟[3]
در قرآن آمده است:
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیرِ شَیءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا یوقِنُونَ.»[4]؛ ترجمه: آیا ایشان (همینطور از عدم سر بر آوردهاند و) بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا اینكه (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟ یا اینكه آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلكه ایشان طالب یقین نیستند.
این یک تقسیمبندی جامع است؛ میگوید: آیا آنها بدون خالقی که خلقشان کند، آفریده شدهاند؟ این در آغاز عقول ممتنع است. یا خودشان را آفریدهاند؟ این شدیدتر و ممتنعتر است. پس معلوم میشود که خالقی دارند که آنها را خلق کرده است.
این قضیه، فطری و بدیهی است و هیچکس نمیتواند آن را انکار کند؛ هیچکس با فطرت سالم نمیتواند ادعا کند که حادثی بدون به وجود آورنده به وجود آمده است، و نمیتواند بگوید که خود را به وجود آورده است.[5]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. احمد بن عبدالحلیم، شیخ الإسلام تقی الدین، شرح العقیده الأصفهانیه، بیروت: المکتبه العصریه، ۱۴۲۵ق، ص۴۷-۵۰.
[2]. احمد بن محمد بن ابراهیم، الثعلبی، الکشف والبیان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۳۲؛ جمال الدین عبدالرحمن بن علی بن محمد، ابن الجوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۳۶۲.
[3]. احمد بن عبدالحلیم، شیخ الإسلام تقی الدین، الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح، ج۳، ص۲۰۲-۲۰۴.
[4]. الطور:۳۶-۳۵.
[5]. احمد بن عبدالحلیم، شیخ الإسلام تقی الدین، الرد علی المنطقیین، بیروت: دار المعرفه، بیتا، ص۲۵۳.