نویسنده: ابورائف

نقش مسلمانان در شکل‌گیری و توسعۀ علوم

بخش هشتادم

در زمینۀ آداب و علوم اجتماعی
یکی از زمینه‌های مهم تاثرپذیری تمدن غربی از تمدن اسلامی، تاثرپذیری در زمینۀ «آداب» و «روابط اجتماعی» است. آداب و روابط اجتماعی، سبب گسترش فرهنگ غرب و تاثرپذیری عمیق آن از تمدن و فرهنگ اسلامی شده است.
اقتباس و تأثر در زمینۀ علوم، فنون و شعر امری محسوس و آشکار است؛ زیرا این تأثّر، مادی و عینی است و می‌توان آن را به‌روشنی و دقت مشاهده و پیگیری کرد.
اما تأثیر اجتماعی و انسانی (یعنی در زمینۀ تربیت و روابط و معاملات) از این وضوح کمتر برخوردار است و هرچه افق زمانی گسترده‌تر شود، تحول اجتماعی آشکارتر می‌گردد. از سوی دیگر، مسائل اجتماعی معمولاً با فرهنگ، فلسفه و دین پیوند دارند و این عرصه‌ها هنوز هم میدان نبرد میان اسلام و غرب هستند.
به همین جهت، در این بخش از ذکر بسیاری از مقایسه‌ها صرف نظر کرده‌ایم؛ زیرا واقعاً دیده‌ایم که بسیاری از اموری که اسلام آن‌ها را تثبیت کرده و به آن‌ها فرمان داده است، هنوز هم تمدن غرب به آن نرسیده است؛ و این به سبب باقی‌ماندن اختلاف در دیدگاه‌ها، تصورات و فلسفه‌ها است.
در این مبحث، جنبه‌هایی از تأثیراتی را بررسی می‌کنیم که تمدن اسلامی بر تمدن غربی بر جای گذاشته است.
«جوليفه گوستاو» در کتاب خود «قانون التاريخ» می‌گوید: «اروپا مدیون هوای سالم و نافع فکری است که در آن دوران از اندیشه‌های عربی بهره‌مند شد، چرا که چهار قرن گذشت و در آن جز تمدن عربی تمدنی وجود نداشت، و دانشمندان آن حاملان پرچم برافراشته‌اش بودند.»[1]
این امری منطقی است که هرگونه تحول در صحنۀ تمدن غرب معاصر نسبت به تمدن رومی، باز می‌گردد به آن عصر میانه، یعنی عصر تمدن اسلامی؛ زیرا این تمدن اسلامی بود که با ظهور خود، همۀ تاریخ غرب را متاثر و اثرپذیر از خود قرار داد.
در باب دوم نمونه‌هایی از این دستاوردها را که تمدن اسلامی در زمینۀ حقوق، آزادی‌ها، تربیت و روابط اجتماعی ارائه کرده بود، آوردیم؛ و در اینجا اثر این دستاوردها را در تمدن غرب رصد می‌کنیم.
در سال ۸۹۰م، هنگامی که «أذفونش (ألفونسو) کبیر» خواست برای پسرش و ولیعهدش آموزگاری برگزیند، دو نفر از مسلمانان قرطبه را فراخواند تا تربیت فرزندش را به آنان بسپارد؛ زیرا در میان نصاری کسی را در حد صلاحیت این کار نیافت.[2]
هنگامی که مسلمانان اندلس را فتح کردند، برخی ترجیح دادند به فرانسه مهاجرت کنند و در زیر سایۀ حکومت اسلامی نمانند.
در این باره «توماس أرنولد»[3] روایت می‌کند از نوع رفتار مسلمانان با مسیحیانی که به زندگی تحت حکومت اسلامی رضایت دادند، و آن را با رفتار نسبت به کسانی‌که مهاجرت کردند مقایسه می‌کند؛ او می‌گوید: «آنان که به سرزمین‌های فرانسه مهاجرت کردند تا زیر حاکمیت مسیحیان زندگی کنند، در حقیقت حال‌شان بهتر از برادران دینی‌شان که در سرزمین اسلامی ماندند نبود.»
وی شرح می‌دهد که چگونه در سال ۸۱۲م. «شارلمان» برای حمایت از تبعیدشدگانی که از اسپانیا گریخته بودند دخالت کرد؛ اما کارگزاران امپراتوری با آنان به سختی و ستم رفتار کردند. پس از سه سال، «لوئیس پرهیزگار» ناچار شد فرمانی برای بهبود وضعیت آنان صادر کند؛ اما این تبعیدشدگان دوباره از ظلم اشراف شکایت کردند که زمین‌های‌شان را غصب کرده بودند.
چندی بعد، علی‌رغم تلاش‌ها برای اصلاح وضع، شکایت‌ها دوباره بالا گرفت، و فرمان‌ها و احکام سلطنتی هم سودی نبخشید.
در قرون بعد نیز، جامعۀ اسپانیایی که از حکومت اسلامی گریخته بود، به طبقه‌ای پست و خوار تبدیل شد و زیر سلطۀ هم‌کیشان مسیحی خود درآمد. یعنی آنانی‌که تحت سلطۀ حکومت اسلامی مانده بودند، وضع بهتری داشتند.[4]
از شواهد دیگر آن است که «توماس أرنولد» می‌گوید: «رفتار مسلمانان با مسیحیان، خود موجب تهذیب و نرمی اخلاق مسیحیان شد.»
او روایت می‌کند که «أزيدور» (تاریخ‌نگار اندلسی) هرچند بر فتح مسلمانان به‌شدت اعتراض داشت،
اما هنگامی که از ازدواج «عبدالعزيز بن موسى بن نصير» با بیوۀ پادشاه «لذريق» سخن گفت، حتی یک کلمه در نکوهش آن ننوشت.
آرنولد می‌افزاید: بسیاری از مسیحیان نام‌های عربی بر خود نهادند، و برخی از آداب دینی مسلمانان را اقتباس کردند؛ بسیاری از آنان ختنه کردند، و در خورد و نوش نیز از رسوم مسلمانان پیروی نمودند.[5]
صلیبیانی که در جنگ‌های صلیبی سرزمین شام را اشغال کردند، نمونه‌ای از تعصّب دینی بودند. «مونتگمری وات[6]» می‌گوید: «از شگفتی‌هاست که جنگجویان صلیبی باور داشتند دین‌شان، دینِ صلح است!»[7] اما پس از تعامل و همراهی آنان با مسلمانان، حال‌شان دگرگون شد.
«ول ديورانت» در «قصة الحضارة» می‌نویسد: «اروپاییانی که در دوران جنگ‌های صلیبی در سوریه و فلسطین ساکن شدند، با مسلمانانِ ساکن در همان پادشاهی‌ها ارتباط یافتند، و دشمنی میان دو ملت کاسته شد؛ تاجران مسلمان آزادانه به شهرهای مسیحیان می‌آمدند و کالاهای‌شان را می‌فروختند؛ بیماران مسیحی، داکتران مسلمان و یهودی را بر پزشکان خود ترجیح می‌دادند؛ کشیشان مسیحی اجازه می‌دادند مسلمانان در مساجد عبادت کنند. حتی مسلمانان فرزندان خود را در مدارس اسلامیِ شهرهای مسیحی مانند انطاکیه و طرابلس قرآن می‌آموختند.»[8]
این گذشت و هم‌زیستی البته از سرِ سماحت فطری نبود؛ زیرا این که همان صلیبیان در اسپانیا با فرقه‌های مخالف خود و دیگر ادیان چگونه رفتار کردند (پنج قرن بعد از آن)  بر همگان روشن است.
اما رفتار حضرت «صلاح‌الدین ایوبی رحمه‌الله» با صلیبیان پس از آزادسازی بیت‌المقدس، در غرب با ستایش و اعتراف خاصی روبه‌رو شد.
«مكسيم رودنسون[9]» می‌گوید: «دشمن بزرگِ غرب، صلاح‌الدین، تحسین گسترده‌ای برانگیخت؛ او جنگ را با انسانیت و جوان‌مردی پیش برد، با این‌که کمتر کسی از دشمنانش همانند او رفتار کرد، جز شاید «ریچارد قلبِ شیر».»[10]
«توماس أرنولد» می‌گوید: «اخلاق و زندگیِ سراسر قهرمانی صلاح‌الدین چنان تأثیری جادویی در ذهن مسیحیان زمان خود گذاشت که گروهی از شوالیه‌های مسیحی به سبب شیفتگی به او، دین و ملت خود را ترک گفتند و به مسلمانان پیوستند.»[11]
«ول ديورانت» نیز از شگفتی مورخان مسیحی نسبت به بزرگی صلاح‌الدین رحمه‌الله می‌نویسد: «صلاح‌الدین در دین‌داری به‌غایت استوار بود، و هرچند با فرسان معبد و بیمارستان سخت گرفت، در بیشتر موارد بر ناتوانان مهربان و بر مغلوبان رحیم بود، و در وفای به عهد چنان بر دشمنان خود برتری داشت که مورخان مسیحی در شگفت شدند چگونه دینی که آن را باطل می‌پنداشتند، می‌تواند مردی چنین بزرگ بیافریند.»[12]
پس از گذشت سیزده قرن از شعار اسلام که گفته بود: «أَنتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ، وَأَنَّهُ لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى أَعْجَمِيٍّ، وَلَا أَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ، وَلَا أَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ إِلَّا بِالتَّقْوَى»[13]؛ «شما همه فرزندان آدمید و آدم از خاک آفریده شد؛ هیچ عربی را بر عجم، و هیچ سیاه‌پوستی را بر سرخ‌پوست، و هیچ سرخ‌پوستی را بر سیاه‌پوست برتری نیست، مگر به تقوا.»
«ابراهام لینکلن» در نیمۀ قرن نوزدهم و در شرایطی سخت و با مخالفت شدیدِ سودبران از برده‌داری، فرمان آزادسازی بردگان را صادر کرد، درحالی‌که خود او هم به برابری نژادها ایمان نداشت.[14]
هنوز هم تبعیض نژادی در رفتارها در اروپا وجود دارد، به‌ویژه در کشورهایی مانند فرانسه و آلمان.
«گوستاو لوبون» می‌گوید: «عرب‌ها مطابق نظام سیاسی‌شان روح برابری مطلق دارند، و اصل مساوات که در اروپا تنها به گفتار اعلام شد، در شرع اسلامی ریشه‌ای استوار دارد؛ و مسلمانان هیچ‌گاه با آن طبقات اجتماعی که در غرب مایۀ خشن‌ترین انقلاب‌ها شد، آشنا نبوده‌اند.»[15]
پس از چهارده قرن از شعار اسلام دربارۀ رفتار با اسیران: «فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً»؛ «پس (دربارۀ اسیران) یا بر آنان منّت نهید (و آزادشان کنید)، یا در برابر فدیه‌ای رهای‌شان سازید»[16] و سفارش پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در مورد زنان که فرموده بود: «اسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَيْرًا[17]»؛ «دربارۀ زنان، نیکی و خیرخواهی کنید.»، در سال ۱۹۴۹م. «کنوانسیون ژنو» دربارۀ رفتار با اسیران صادر شد، با این حال هنوز هم به سطح حقوق اسیران در اسلام نرسیده است.
 نیز همان وضع در کنوانسیون ژنو مربوط به رفتار با غیرنظامیان در زمان جنگ که در ۱۲ اوت ۱۹۴۹م. تصویب شد، دیده می‌شود که این کنوانسیون آن‌ها چهارده قرن پس از فرمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «اغْزُوا وَلَا تَغْدِرُوا وَلَا تَغُلُّوا وَلَا تُمَثِّلُوا وَلَا تَقْتُلُوا وَلِيدًا[18]»؛ «جهاد کنید، اما خیانت نکنید، غلول نکنید (سهمی از غنیمت پنهان نسازید)، مُثله نکنید (جسد دشمن را مثله نکنید)، و کودکی را نکشید.» صادر شده است.
گفتار ابوبکر صدیق رضی‌الله‌عنه در مورد آداب و معاهده‌های جنگی بسیار پربار و آموزنده است، به‌گونه‌ای که ایشان در مورد می‌فرمایند: «لا تعصوا، ولا تغلوا، ولا تجبنوا، ولا تهدموا بيعة، ولا تعزقوا نخلاً، ولا تحرقوا زرعًا، ولا تجشروا بهيمة، ولا تقطعوا شجرة مثمرة، ولا تقتلوا شيخًا كبيرًا، ولا صبيًّا صغيرًا، وستجدون أقوامًا قد حبسوا أنفسهم للذي حبسوها له، فذروهم وما حبسوا أنفسهم له[19].»؛ «گناه نکنید، خیانت نورزید، بزدلی نکنید، عبادت‌گاه‌ها را ویران نسازید، نخل‌ها را قطع نکنید، کشتزارها را نسوزانید، حیوانی را بی‌سبب نیازارید، درخت بارور را نبرید، پیرمردی سالخورده و کودکی خردسال را نکشید، و مردمانی را خواهید یافت که خود را برای عبادت منزوی کرده‌اند، آنان را به حال خود واگذارید.»
همین‌گونه در موضوع طلاق؛ اسلام از چهارده قرن پیش آن را تشریع کرده بود، ولی قوانین مدنی اروپا تازه در قرن بیستم به آن رسیدند، چنان‌که قانون مدنی بریتانیا در سال ۱۹۶۹م. اجازۀ طلاق را صادر کرد.
به‌روشنی می‌توان دید که «اعلامیۀ جهانی رفع تبعیض علیه زنان» (۱۹۶۷م.) به‌وضوح از شریعت اسلامی تأثیر پذیرفته است؛ و عبارات مربوط به حق مالکیت، ارث و اهلیت قانونی زنان تقریباً همان چیزی است که در فقه اسلامی آمده است.
این در حالی است که غرب تا زمان‌های متأخر صحنۀ رویدادهایی عجیب دربارۀ زن بوده است؛ از جمله زنی که کلیسا از تأمین هزینه‌هایش خسته شد و او را در سال ۱۷۹۰م. به بهای دو شیلینگ فروخت!
 تا اوایل قرن نوزدهم (۱۸۰۵م.)، شوهر در انگلستان حق داشت همسرش را بفروشد، با قیمتی معین (شش سنت!) و هنگامی که مردی در سال ۱۹۳۱م. همسرش را فروخت، وکیلش از قوانین پیش از ۱۸۰۵م. برای دفاع از او بهره گرفت، ولی محکمه او را به ده ماه زندان محکوم کرد.
زن تا اواخر قرن نوزدهم (۱۸۸۲م.) در بریتانیا حق مالکیت ملک نیافت، و در فرانسه تا سال ۱۹۳۸م.، در کنار دیوانگان و کودکان، زن نیز «قاصر» محسوب می‌شد.[20]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. علی، محمد کرد، الإسلام والحضارة العربیة، ص: ۷۹۶، موسسة هنداوی.

[2]. همان منبع، ص: ۷۹۹.

[3].  توماس آرنولد (۱۸۶۴-۱۹۳۰) مورخ انگلیسی است که یکی از بزرگ‌ترین خاورشناسان بریتانیایی حساب می‌شود. 

[4]. آرنولد، توماس، الدعوة إلی الإسلام، ص: ۱۵۸، مکتبة النهضة المصریة، قاهره، مصر.

[5]. همان منبع، ص: ۱۶۰.

[6]. مونتگمری وات، مستشرق انگلیسی است که متخصص در پژوهش‌های اسلامی بود و تالیفات بی‌شماری در علوم و آموزه‌های اسلامی دارد.

[7]. وات، مونتگمری، فضل الإسلام علی الحضارة الغربیة، ص: ۱۰۲، ترجمۀ حسین احمد امین، چاپ اول، ۱۴۰۳، دارالشروق، بیروت، لبنان.

[8]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۷۱۸.

[9]. مستشرق فرانسوی که جزو مهم‌ترین متخصصین در تاریخ ادیان است. کتب مختلفی در مورد اسلام و اقتصاد نوشته است.

[10].ماذا قدم المسلمون للعالم، ص: ۷۱۹.

[11] . الدعوة الإسلام، ص: ۱۱۰.

[12]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۷۱۹.

[13]. صحیح بخاری، ۱۷۸۷.

[14]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۷۲۰.

[15]. حضارة العرب، ص: ۳۹۱.

[16]. محمد: ۴.

[17]. متفق علیه.

[18]. احمد، ۲۷۳۸.

[19]. ماذا قدم المسلمون للعالم، به نقل از تاریخ دمشق از ابن عساکر، ص: ۷۲۱.

[20]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۷۲۱.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version