نویسنده: مهاجر عزیزی
تحلیل و نقد مدرنیزم (نوگرایی) در پرتو اسلام
بخش بیستوهشتم
۴. تأثیرپذیری مدرنیستها از نظریۀ داروین
بعضی از پیراوان جریان مدرنیزم از نظریۀ داروین نیز تأثیر پذیرفتهاند و قایل بر تکامل جهان و حیواناتاند.
نظریۀ داروین که به نظریۀ تکامل مشهور است، نخستین بار توسط چارلز داروین (۱۸۰۹-۱۸۸۲) دانشمند انگلیسی در کتاب معروفش «منشأ انواع» مطرح شد.
چارلز داروین در این کتاب خود معتقد شده است که هیچ یک از زندهجانها به شکل امروزیشان وجود نداشتند؛ بلکه به تدریج و با تغییر در نسلها به این شکل در آمدهاند. او باور داشت که بر اثر تغییرات در زندهجانهای تکسلولی و تکامل آنها نوع انسان به وجود آمده است و چگونگی پیدایش و آغاز خلقت را تصادفی و خودبهخودی میداند.
نظریۀ داروین, بهدرستی یا نادرستی، ادعا میکند که انسان از نسل میمون بهوجود آمده و با گذر زمان و تغییرات طبیعی به شکل امروزی رسیده است. پس از آن، ملحدان (به شمول برخی از اهل تجدد) این دیدگاه را دستاویز قرار دادند و با سخنان فریبنده کوشیدند شأن و منزلت واقعی انسان را خدشهدار بکنند؛ انسانی که خداوند او را گرامی داشت، عقل و خرد در وجودش نهاد و با تکالیف الهی به او شرافت بخشید. آنان تلاش کردند انسان را در حد حیوانی تکاملیافته از میمون پایین آورند و میان او و دیگر مخلوقات تفاوتی نگذارند، تا زمینهای برای تحقیر انسان و سلطهپذیری او فراهم شود. در این میان، یهودیان افراطی نیز بر اساس باورهای تلمودی خویش، همۀ غیر یهودیان (جُوییم) را حیواناتی میدانند که تنها در ظاهر مشابه انسان آفریده شدهاند تا خدمتگزار قوم یهود باشند؛ همان قومی که خود را «ملت برگزیدۀ خدا» میدانند. با این حال، محققان اشاره میکنند که داروین هرچند ریشۀ انسان را به میمون بازگرداند، اما او را به «مادۀ بیجان» وابسته نکرد، چنانکه بعدها برخی ملحدان چنین کردند. در نگاه داروین، انسان جایگاهی بالا داشت نسبت به دیدگاهی که ملحدان مارکسیست ترسیم نمودند. او بحث دربارۀ انسان و دیگر موجودات زنده را در چارچوب «زیستشناسی» قرار میداد؛ دانشی که تفاوت آشکاری با «علم ماده» دارد.[1]
نظریۀ داروین دربارۀ خلقت جهان و جانوران از راه تکامل و تدریجی کاملاً بر خلاف نصوص صریح قرآن و سنت است، حتی با عقل و منطق سالم نیز پذیرفته نمیشود. در ادامه با نقد این نظریه، جواب قناعتبخش بر رد آن ارایه خواهیم نمود:
۱. در قرآنکریم واضح و روشن بیان شده است که خداوند متعال انسان را بدون واسطه و بطور مستقیم از خاک آفریده است نه اینکه انسان از راه تکامل و بهشکل تدریجی از حیوانات دیگر آفریده شده باشد؛ چنانکه خداوند متعال دربارۀ خلقت نخستین انسان اشاره نموده است: «إنی خالق بشرا من طین»؛[2] «بیگمان من آفرینندۀ بشری از گِل هستم» و نیز در آیۀ دیگر فرموده است: «ولقد کرمنا بنی آدم»؛[3] «و بهراستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم.»
از این آیات برمیآید که انسان دارای خلقت مستقل بوده و دارای کرامت خاص است و این اوصاف او را از سایر مخلوقات تمایز بخشیده است.
۲. داروین و پیروان او پیدایش جانوران را تصادفی و انتخاب طبیعی میدانند، در حالیکه اسلام عزیز همه چیز و اشیاء را محصول اراده و حکمت خداوند معرفی کرده است؛ چنانکه فرموده است: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ»؛[4] «بیگمان ما هر چیزی را به اندازه و حساب آفریدهایم.» ازاینرو، خلقت انسان و جهان هستی بدون حساب و تصادفی نبوده، بلکه براساس اندازه و برنامۀ دقیق پروردگار عالمیان صورت گرفته است.
۳. اسلام انسان را موجودی ممتاز میداند که خداوند در او عقل، اختیار و روح الهی دمیده است: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»؛[5] «پس چون او را کامل ساختم و از روح خویش در او دمیدم، برای او به سجده بیفتید.»
این جایگاه والا با نظریهای که انسان را فقط حیوانی تکاملیافته از میمون میشمارد، هیچ سازگاری ندارد.
۴. و دیگر اینکه نظریۀ داروین، حتی از دیدگاه علمی نیز قطعی نبوده و در آن ابهامات و نقضهای زیادی وجود دارد، فسیلهای کشفشده هیچ حلقۀ میانی روشن و قطعی بین انسان و میمون نشان ندادهاند. داروینیزم بیشتر یک فرضیه است که بعدها برخی ملحدان آن را دستاویزی برای انکار خدا و تحقیر مقام انسان ساختند.
۵. پروردگار عالم انسان را با ذکر نام او و مشخصاً در قرآن خلیفۀ خود در زمین معرفی کرده است؛ «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»؛[6] «همانا من در زمین جانشینی قرار خواهم داد.»
بنابراین، انسان تنها حیوانی برآمده از تصادف طبیعی نیست؛ بلکه مخلوقی است دارای رسالت، مسئولیت و کرامت خاص.
از طرفی دیگر انسان بعض ویژگیهای منحصر بهفردی که دارد، خود از نظر علم و عقل این را ثابت میکند که او یک موجودی متمایز و خاص است و از هیچ چیزی تکامل نیافته است:
۱. انسان موجودی اندیشمند است؛ وصفی که در هیچ حیوان دیگری دیده نمیشود.
۲. انسان توانایی سخن گفتن دارد و میتواند آنچه در دل دارد، آشکار و روان بیان کند؛ این توانایی مخصوص انسان است.
۳. انسان دارای سنتها، عادتها و ارزشهایی است؛ مانند شیوههای معاشرت، کرم و بخشندگی، شجاعت، ایثار، اندوه و شادی، که در میان حیوانات یافت نمیشود.
۴. انسان آفریننده و خلق کننده است؛ میسازد و ویران میکند، کشاورزی مینماید، صنعت و هنر پدید میآورد و همۀ اینها را با فکر و انتخاب خود انجام میدهد.
۵. انسان رشد میکند و از تجربههایش درس میگیرد؛ او میتواند اشتباهات گذشته را تکرار نکند و میان مسائل گوناگون مقایسه و سنجش داشته باشد.
۶. انسان بر همۀ حیوانات زمین برتری دارد؛ آنها را به خدمت گرفته، از آنها بهره برده و رام ساخته است، و این نشانۀ جایگاه خاص و شگفتانگیز اوست. پس فروکاستن انسان به اصل میمون و حیوانات، ظلم آشکار است.
۷. انسان توان خاصی در مهار نفس و کنترل غرایز دارد؛ میتواند اخلاق خود را تهذیب کند و این برتری او را بیهیچ شک و تردیدی نمایان میکند.
۸. انسان توانایی یادگیری، آموزش، خواندن و نوشتن دارد؛ وصفی که در هیچ موجود دیگری روی زمین یافت نمیشود، جز شاید در جن.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. موسوعة المذاهب الفکریة المعاصرة، ج ۲، ص ۱۶۱.
[2]. ص: ۷۱.
[3]. إسراء: ۷۰.
[4]. قمر: ۴۹.
[5]. حجر: ۲۹.
[6]. بقره: ۳۰.