نویسنده: م. فراهی توجگی

نگاهی گذرا بر مکتب فرانکفورت

بخش چهاردهم و پایانی

ماکس هورکهامیر مکتب فرانکفورت را در دانشگاه فرانکفورت بنیان گذاشت و باعث مطرح‌شدن چهره‌های برجسته‌ای همچون تئودور آدورنو، هربرت مارکوزه و والتر بنیامین و… در جهان گردید. گرایش کلی طرف‌داران این مکتب، مارکسیزم بود. مکتب انتقادى در برگیرندۀ انتقاد از جامعه و نیز نظام‌هاى گوناگون معرفتی است. هدف نهایى آن، افشاى دقیق‌تر ماهیت جامعه است. انتقادهاى عمدۀ آن عبارت‌اند از:
الف: انتقاد به نظریۀ مارکسیستى؛
ب: انتقادهایى به اثبات‌گرایى؛
ج: انتقادهایى از جامعه‌شناسى؛
د: انتقاد از جامعۀ نوین.
نظریۀ انتقادى نیز محصول گروهى از نئومارکسیست‌هاى آلمانى این مکتب است که از حالت نظریۀ مارکسیستى، به‌ویژه از گرایش آن به جبرگرایى اقتصادى، دل خوشى نداشتند. این نظریه بیشتر از انتقادهایى ساخته شده که از جنبه‌هاى گوناگون زندگى اجتماعى و فکری ناشی شده است. این نظریه از کار «مارکس» الهام گرفته است و هدف اصلی نظریۀ انتقادی نشان‌دادن روابط قدرت در چهارچوب پدیده‌های فرهنگی است.
در این مقالۀ سعی نمودیم نگاهی اجمالی به مکتب فرانکفورت و نظریۀ اجتماعی از طریق روش اسنادی به این مکتب داشته باشیم.
خلاصه و نتیجه‌گیری
همچنان‌که در ابتدای مقاله عنوان شد، مکتب فرانکفورت پس از شکست جنبش‌های مارکسیست اروپایی شکل گرفت و با نقد پوزتیویزم و اثبات‌گرایی، خواهان تفسیر جدیدی از الگوی مارکس بود؛ ازهمین‌رو، بحث تئوریک خود را بیشتر متوجه ساختارهای روبنایی، به‌ویژه رسانه‌های همگانی، کرد که از نظر آنان نقش مهمی در انحراف فرایند تغییرات اقتصادی از مسیر تاریخی آن ایفا نموده بود.
برخی از صاحب‌نظران مکتب فرانکفورت، مانند هورکهایمر و آدرنو، با مطرح‌کردن صنایع فرهنگی و فرهنگ توده، بر نقش مخرب اقتصاد حاکم سرمایه‌داری تأکید کردند و معتقد بودند که نظام سرمایه‌داری با توسل به تولید انبوه، ارائۀ خدمات کوتاه‌مدت و با استفاده از مکانیزم عقلانی‌کردن تکنالوژی و… موفق شد که خود را بفروشد.
اندیشمندان مکتب فرانکفورت، نقش رسانه‌ها را در جوامع معاصر، حفظ وضع موجود و تثبیت آن می‌دانستند و اظهار داشتند که نظام سلطه در جامعه باعث انفعال و یکپارچگی افکار می‌شود و سرمایه‌داری سعی دارد با عقلانی‌کردن نظام سلطۀ خود، توده‌ها را هرچه بیشتر در چنگال خود بفشارد. به قول هابرماس، «جهان اجتماعی، در چنگال استعمار نظام اجتماعی گرفتار است و باید برای رهایی آن، جهان اجتماعی را با شیوه‌های مناسب عقلانی کرد.»
البته منظور از عقلانی‌شدن، نتیجه‌ای است که در نتیجۀ تفاهم و کنش ارتباطی پدید می‌آید.
مارکوزه با طرح موضوع «انسان تک‌ساحتی»، هورکهایمر و آدرنو با مفاهیم «فرهنگ بسته‌بندی‌شده و صنعت فرهنگی» و هابرماس با نظریۀ «کنش ارتباطی و حوزۀ عمومی» سعی داشتند تا ضمن انتقاد از جامعۀ نوین و رسانه‌های جمعی، راه چارۀ برون‌رفت از این وضعیت را بیابند. بنابراین، نظریۀ انتقادی مکتب فرانکفورت در مرحلۀ بلوغ و شکوفایی خود متضمن سه عنصر مرتبط به هم بود:
اول: نقد معرفت‌شناسی روش؛ شناختی از پوزتیویزم؛
دوم: نگرش انتقادی نسبت به تأثیر ایدئولوژیک علم و تکنالوژی، به‌ویژه تکنالوژی‌های فرهنگی و رسانه‌ای سرمایه داری، به‌عنوان عامل اصلی در ایجاد شکل جدیدی از سلطۀ بوروکراتیک؛
سوم: نوعی دل‌مشغولی نسبت به صنعت فرهنگ و به‌طور عام‌تر نسبت‌ به جنبه‌های فرهنگی سلطه که عمدتاً از جانب سرمایه‌داری انحصارگرا و به‌وسیلۀ تبلیغات به وجود می‌آمد.
در انتهای بحث لازم است گفته شود که اکثر جامعه‌شناسان معتقدند که مکتب فرانفکورت در شکل اصلی خود به‌عنوان نحله‌ای از مکتب مارکسیزم یا جامعه‌شناسی مرده است. طی چند دهۀ گذشته رشد اندیشۀ مارکس در علوم اجتماعی، به‌ویژه در مردم‌شناسی، اقتصاد و جامعه‌شناسی، راهی را در پیش گرفته که آن را به نکات اصلی مورد توجه نظریۀ مارکس نزدیک‌تر می‌سازد؛ درحالی‌که دل‌مشغولی نسبت به پدیدۀ صنعت فرهنگ که ویژگی بارز آثار آدرنو و هورکهایمر به شمار می‌رفت، تقلیل یافته است. به‌طور کلی، در جمع‌بندی دستاوردهای هابرماس نیز این نکته مشهود است که وی از آراء و عقاید مکتب فرانکفورت فاصله گرفته است. به یک معنا، وی مسیر پیموده‌شدۀ آدرنو و هورکهایمر را با اهمیت قایل‌شدن بسیار زیاد برای نظریه، مشخصاً مارکسیستی، دربارۀ جامعه، طی کرده است؛ لذا به تحلیل ساختارهای سیاسی و اقتصادی توجه بیشتری نشان داده و در همان حال، برخلاف آنان، در آثار وی اشارات ناچیزی به صنعت فرهنگ دیده می‌شود.
بخش قبلی | پایان
منابع 
۱. احمدی، بابک (۱۳۷۳). مدرنیته و اندیشه‌ی انتقادی. تهران: مرکز آدینه بوک.
۲. افتخاری، اصغر (۱۹۶). بازخوانی مکتب انتقادی در حوزه‌ی علوم اجتماعی. تهران: دانشگاه امام صادق.
۳. کانت، امانویل (۱۳۶۲). سنجش خرد ناب. سلطانی، میرشمس‌الدین ادیب (مترجم). تهران: امیر کبیر.
۴. کریستین، فوکس (۱۳۹۳) نظریه‌ی انتقادی اطلاعات. مهدی، شقاقی (مترجم). تهران: انتشارات چاپار.
۵. نوذری، حسینعلی.(۱۳۳۶) نظریه‌ی انتقادی و مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی. تهران: انتشارات آگاه.
۶. بشیریه حسین، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم، تهران: نشرنی، ۷۶-۱۳۷۸. ج: ۱، ص: ۱۶۹.
۷. باتامور، تام. مکتب فرانکفورت. ترجمهٔ حسینعلی نوذری. نشر نی، ۱۳۷۵، تهران، صفحهٔ ۱۱.
۸. احمدی، بابک. خاطرات ظلمت: دربارهٔ سه اندیشگر مکتب فرانکفورت. تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۶.
۹. استریناتی، دومینیک. مقدمه‌ای بر نظریه‌های فرهنگ عامه. ترجمهٔ ثریا پاک‌نظر. انتشارات گام نو، چاپ اول، ۱۳۷۹، تهران، صفحهٔ ۸۶.
۱۰. آزادبرمکی، تقی‌. نظریه‌های جامعه‌شناسی. انتشارات سروش، ۱۳۸۱، چاپ دوم، صفحهٔ ۱۲۰.

 

۱۱. هورکهایمر، مارکس و تئودور آدورنو. صنعت فرهنگ‌سازی، روشنگری به مثابه فریب توده‌ای. ترجمهٔ مراد فرهادپور. فصلنامهٔ ارغنون، شمارهٔ ۱۸، پاییز ۱۳۸۰، صفحهٔ ۳۶.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version