نویسنده: عبدالحی لیان

نیازسنجی دینی انسان در پرتو تعالیم اسلام

بخش دوم

انسان و دین‌داری
در آغاز این تحقیق دربارۀ رابطۀ انسان با دین، بحث گردید. باید گفت که مخاطب این تحقیق انسان است؛ موجودی که در این هستی زندگی می‌کند و مسئولیت آبادانی زمین و کنترل جریان امور آن را بر عهده دارد. او از عناصر جهان برای رسیدن به منافع خود بهره می‌برد و بی‌شک، آبادکنندۀ زمین و سازندۀ تمدن آن است:
وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِی الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِیهَا مَعَایشَ قَلِیلاً مَّا تَشْكُرُونَ”[1] ‏ترجمه: «شما را در زمین مقیم كرده‌ایم و قدرت و نعمت‌تان داده‌ایم، و وسائل زندگی‌تان را در آن مهیا نموده‌ایم، (امّا شما در برابر نعمت‌های فراوان) بسیار كم سپاسگزاری می‌كنید».‏
پس، انسان در زمین قدرت عمل دارد؛ هرچه بخواهد می‌کارد، پرورش می‌دهد و درو می‌کند، از منافع آن بهره می‌برد و از منابع‌اش استفاده می‌کند. با این حال، مطمئن است که روزی همۀ این‌ها را ترک خواهد کرد و از این جهان به وجودی دیگر که برایش ناشناخته و ترسناک است، کوچ خواهد کرد.
ای انسان، آیا احترام به وجود خودت نیست که از خود بپرسی چرا وجودت در این جهان این‌گونه است، در حالی‌که می‌بینی وجودت در جهان پیامدها و نتایجی دارد که در طول زندگی دنیوی‌ات آشکار و واقع نمی‌شوند؟
آیا این باور که وجودت هیچ هدف نهایی ندارد و هیچ مسئولیتی در قبال آنچه در این دنیا به وجود آورده‌ای یا به دست آورده‌ای، بر عهده‌ات نیست، معنای وجودت را بی‌اثر و تحقیر نمی‌کند؟ با اینکه تو موجودی خردمند و آگاهی هستی که از کارهایت باخبر هستی.
پس بر انسان خردمند لازم است تا این موضوع را برای تحلیل و بررسی از خود بپرسد؛ زیرا هرگاه با نگاهی عینی و عقلانی به آن بپردازد، به نتیجه‌ای حتمی می‌رسد: حرکت این جهان به سمت سکون است و هر بلندی در آن، سرانجام به فروپاشی می‌رسد. و غیرقابل تصور است که این سکون و فروپاشی، تنها نصیب ساکنان آن از وجودشان در این جهان باشد. بنابراین، باید در پس آن‌ها، امتدادی برای آنچه در این دنیا رخ داده، وجود داشته باشد و اگر چنین نبود، همۀ این‌ها نوعی پوچی بی‌ثمر می‌شد و هیچ تحقیری برای انسان و وجودش بزرگ‌تر از چنین سخنی نیست.
سپس، پس از رسیدن به این نتیجه، سوال دیگری او را برمی‌انگیزد: هدف از وجود انسان در این جهان چیست؟ و راه و وسایل رسیدن به آن چیست؟
اندازۀ توانایی انسان در پاسخ دادن به این پرسش‌ها، تعیین‌کنندۀ موفقیت او در زندگی حقیقی‌اش است؛ زیرا او دو زندگی دارد: یک زندگی جسمانی و مادی، که در آن مانند دیگر حیوانات است و یک زندگی روحانی و معنوی، که به واسطۀ آن، انسان و موجودی برتر و گرامی داشته شده است. پس، کسی‌که موفقیت خود را تنها در زندگی اول و نه در زندگی دوم بداند، حیوانی است که تنها با حیوانی دیگر در حال نبرد است.
هدف از این تحقیق کوتاه، رسیدن به این پاسخ‌های ضروری، به بهترین شکل ممکن است – ان‌شاءالله.
تحت این بخش، چهار مبحث را بیان می‌کنیم:
مبحث اول: مفهوم دین و نیاز انسان به دین‌داری
واژۀ «دین» از ریشۀ «دانَ» (به معنای دِین و دیانت) گرفته شده و حول سه محور اصلی می‌چرخد:
– خضوع یک طرف در برابر طرف دیگر.
– غلبه و چیره شدن یک طرف بر طرف دیگر.
– رابطۀ میان این دو.
به‌عنوان مثال، «دانَهُ» به معنای «بر او حکومت کرد، مالک شد و غلبه یافت» است و از همین رو، یکی از نام‌های خداوند «الدیان» به معنای «قاهر» (چیره و غالب) است. همچنین، «دانَ له» به معنای «اطاعت و خضوع کرد» است و «دان بالشیء» یعنی «آن را به عنوان دین و مذهب خود برگزید»، که شامل باور، عادت یا تبدیل آن به خُلق و خوی می‌شود.[2]
بنابراین، دین در اینجا به معنای مذهب و روشی است که یک فرد به صورت نظری یا عملی به آن پایبند است. عرب می‌گوید: «ما زال دینی و دیدنی» یعنی «همچنان عادت من است» و مذهب نظری نزد او، همان عقیده و رأیی است که به آن ایمان دارد.
از این توضیحات می‌توان نتیجه گرفت که واژۀ «دین» شامل رابطه‌ای میان دو طرف است که یکی دیگری را بزرگ داشته و در برابرش خضوع می‌کند. اگر این واژه برای طرف اول به کار رود، به معنای امر، سلطنت، سیاست و حکومت است. اگر برای طرف دوم به کار رود، به معنای خضوع و فرمان‌برداری است و اگر برای رابطه میان دو طرف به کار رود، به معنای روش منظم یا شکلی است که آن رابطه را نشان می‌دهد.
کاربرد سوم، به موضوع مورد بحث ما نزدیک‌تر است؛ زیرا واژۀ «دین» که در تاریخ ادیان استفاده می‌شود، دو معنا دارد:
1. حالت روانی (شامل باور و پایبندی) که فرد به واسطۀ آن دین‌دار می‌شود.
2. یک حقیقت بیرونی که می‌توان از طریق عادات، آثار جاودانه یا روایات منقول به آن رجوع کرد. معنای این حالت، مجموعۀ اصولی است که یک امت، اعتقادی یا عملی، به آن پایبند است.
این معنای دوم غالب‌تر و رایج‌تر است.
توضیح چند نکته
با این وجود، هر خضوع و فرمان‌برداری در عرف «تدین» نامیده نمی‌شود. برای مثال، خضوع غالب در برابر مغلوب، اطاعت فرزند از والدین و احترام زیردست به مافوق، ممکن است ریشه‌ای غیر از دین داشته باشد. همچنین، هر رأی و مذهبی، یا هر روش و خلقی، دین نامیده نمی‌شد.[3]
موضوع دیگری نیز وجود دارد: مفهوم دین به دین صحیح نازل‌شده از سوی خالق آسمان‌ها و زمین محدود نمی‌شود؛ بلکه این خضوعی که رفتار، الگوهای فکری و حالت‌های درونی انسان را هدایت می‌کند، یک امر گسترده است که تقریباً هیچ انسانی از آن خارج نیست.
به همین دلیل می‌توان گفت که انسان در زندگی دنیوی خود مجبور به داشتن دینی است که به آن پایبند باشد. او ناگزیر است برای کسب منفعت و دفع ضرر، حرکتی انجام دهد و دین همان چیزی است که میان کارهای مفید و مضر تمایز قائل می‌شود. بنابراین، انسان‌ها نمی‌توانند بدون دینی زندگی کنند که به کمک آن، کارهای خود را از آنچه ترک می‌کنند، تمیز دهند.
منظور از دین در اینجا، صرفاً عدالت میان مردم در معاملات‌شان نیست؛ بلکه حتی یک انسان تنها نیز ناگزیر از انجام یا ترک کاری است. انسان موجودی پویا و تلاش‌گر است و این همان معنای جملۀ «متحرک با اراده‌ها» است. وقتی او اراده‌ای دارد، حتماً با آن حرکت می‌کند و باید بداند که آیا خواسته‌اش برای او مفید است یا مضر؟ و آیا آن را اصلاح می‌کند یا فاسد می‌سازد؟
برخی از مردم این را با فطرت خود می‌فهمند، همان‌طور که می‌دانند خوردن و نوشیدن برای‌شان مفید است و همان‌طور که علوم ضروری را به طور فطری می‌دانند. برخی دیگر آن را با استدلال می‌فهمند، مانند آنچه با عقل خود به آن می‌رسند و برخی آن را تنها با معرفی، بیان و هدایت پیامبران درمی‌یابند.[4]
بنابر تحقیقات انجام شدۀ برخی از نویسندگان قرن هجدهم که زمینه‌ساز انقلاب فرانسه بودند، ادعا می‌کردند که ادیان و قوانین، تنها سازمان‌هایی ساختگی و عوارضی زودگذر بر بشریت هستند. تا آنجا که بعضی ادعا کردند: «ایدۀ خداباوری توسط کشیشان و روحانیون زیرک و مکار اختراع شده است که احمق‌ها و ساده‌لوحان آن‌ها را باور کرده‌اند».[5]
نویسندگان بسیاری مانند ژان ژاک روسو که چنین خرافات باطلی را ترویج می‌کردند، تحت تأثیر سوفسطاییان یونانی بودند. سوفسطاییان معتقد بودند که انسان در آغاز پیدایش خود، بدون هیچ‌گونه مانع قانونی یا بازدارنده‌ای اخلاقی زندگی می‌کرد و تنها تابع نیروی ظالم بود، تا اینکه قوانین وضع شدند و آشفتگی‌های آشکار این هرج‌ومرج ابتدایی از بین رفت، اما جنایات پنهانی همچنان رواج داشت، آنگاه بود که برخی از نوابغ به فکر افتادند تا توده‌ها را قانع کنند که در آسمان قدرتی اولیه و ابدی وجود دارد که همه چیز را می‌بیند، همه چیز را می‌شنود و با حکمت خود بر همه چیز تسلط دارد.‌[6]
بدین ترتیب، قوانین و ادیان از دیدگاه آنان چیزی جز سیاست‌ورزی ماهرانه‌ای نبودند که هدف‌شان درمان بیماری‌های جامعه با هر ترفند و وسیله‌ای بود.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی

[1]. التوبه: ۱۰.

[2]. محمد بن مکرم بن علی، ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار صادر، ماده دین؛ المرتضی، الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: دار الفکر، ماده (د‌ی‌ن).

[3]. محمد عبدالله، دراز، الدین … بحوث ممهده لدراسة التاریخ الأدیان، کویت: دار القلم، بی‌تا، ص۸۳-۸۰.

[4]. احمد بن عبدالحلیم، شیخ الإسلام تقی الدین، التدمریه… تحقیق الإثبات للأسماء والصفات وحقیقه الجمع بین القدر والشرع، الریاض: مکتبه العبیکات، چاپ ششم، ص۸۴-۸۳.

[5]. فرانسوا ماری آروئه دو، ولتر، رساله‌ای درباره آداب و رسوم و روح ملت‌ها: (Essai sur les mœurs et l’esprit des nations)، تاریخ نشر:۱۷۵۶م، ص۱۴.

[6]. همان، ص۱۳۳.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version