نویسنده: محمد عاصم اسماعیلزهی
آتئیزم «خداناباوری»
بخش چهارم
باورها و اندیشۀ خداناباوران «آتئیزم»
۱. جهان هستی به خودی خود رشد و اشاع یافته است و نیازی به سازنده و بانی ندارد.
۲. زندگی از ماده ساخته شده است و از قوانین طبیعت پیروی میکند.
۳. تفاوت میان زندگی و مرگ تفاوتی فیزیکی است که پیشرفت علم روزی بدان دست خواهد یافت.
۴. انسان جسم سادهای بیش نیست و روزی با مرگ از میان خواهد رفت.
۵. چیزی بهعنوان روح وجود ندارد.
۶. مرگ فنا و نابودی است و زندگی بعد از آن وجود ندارد.
۷. نیازی به اظهار و اثبات وجود خدا نداریم.
هر کسی به هر اندازه در خداناباوری فرو رفته باشد، اگر ساعتی بیندیشد و تعقل نماید و مسیر راستی و درستی را برگزیند و در آیات و احادیث تفکر کند، تأثیر آن را خواهد دید و دگرگون خواهد شد و از شک و گمان بدور خواهد ماند.[1]
اثبات وجود خداوند
خداگرایی در میان ملتها
از ابتدای آفرینش انسان تا عصر حاضر در هر خطه از دنیا همیشه تعداد زیادی از افراد بشر به وجود یک نیروی برتر غیبی بهعنوان خالق و مدیر جهان اعتراف نمودهاند و حرکات و فعالیتهای خویش را با نام او شروع کرده و در مشکلات و ناهنجاریهای زندگی او را به فریاد خواندهاند؛ و بهترین و کاملترین واژۀ موجود در میان خویش را به او اختصاص دادهاند. همان نیرویی که در وقت تولد، به کودک گریه کردن آموخت تا مادرش را برای تغذیه صدا بزند؛ و به بچۀ حیوانات چنان غریزهای عنایت نمود که پس از تولد، فوراً سراغ پستان مادر رفته و به مکیدن شیر مشغول شوند. خداوندی که آفرینندۀ میلیاردها انسان، حیوان و دیگر موجودات زمینی و دریایی و خشکی با طرحها، رنگها و مزاجهای مختلف است.
اگرچه در بسیاری از ملتها اعتقاد به خداوند با شرکیات و خرافاتی مانند تعدد خدایان، جسم بودن و بشر بودن خداوند، ظهور و حلول خدا به شکل سنگ و درخت و حیوان و… آمیخته بوده است، اما عدم اعتقاد به خداوند و بیدینی محض خیلی کم و نادر در میان اقوام و ملتها مشاهده شده؛ اما در عوض اعتقاد به خداوند و دیانت از لازمه و شاخصۀ اصلی ملتها بوده است. به همین خاطر هدف اساسی ارسال پیامبران و انزال کتب، اثبات توحید و یگانگی خداوند و رد شرک بوده و اثبات ذات خداوند در تعالیم انبیاء و کتب آسمانی کمتر و ضمناً یافت میشود؛ زیرا اکثر مشرکین و مخاطبینِ انبیای کرام نیز خداوند را قبول داشتهاند، اما در صفات خداوند و چگونگی عبادت او دچار مغالطه و گمراهی بودهاند.[2]
تا اینکه در عصر حاضر و قرون اَخیر حزب ماتریالیزم یا مادهپرستی همان کهنه مکتبی که بنیانگذارش «لوسیبوس» و «دموکریت» و یادگار دوران یونان باستان میباشد که قرنها صامت و بیحرکت بود، تا اینکه در اواخر قرن نوزدهم «کارل مارکس» به همکاری «انگلس» آن را تحریک و رنگ و روی دیگری بخشید و به «ماتریالیزم دیالتیک» مرسوم شد. و در اوایل قرن بیستم به نام «مارکسیزم» موتور تحرک غالب حرکتهای چپگرایی گردید. (آنها) با خداستیزی در مقابل عقل و منطق ایستادهاند؛ و دهها برهان یقینبخش عقلی و علمی اثبات کنندۀ وجود خدا را نادیده و ناشنیده میگیرند؛ و یکی از شاهکارهای مارکس و انگلس و فویرباخ پیریزی مکتب «کمونیزم» و تحکیم پایههای آن می باشد.
ماتریالیزم وجود خداوند را یک خیال و فرضیۀ احتمالی دانسته و علت وجود این خیال در ذهن انسان را ترس و رعب انسان از قوانین طبیعت و نتیجۀ اجتماع بشر معرفی نمود؛ و جهان و نظم شگفتانگیز آن را نتیجۀ تکامل تدریجی و جهشهای اتفاقی و اضطراری ذرات غیر مرئی مادۀ اولیه دانست.[3]
اثبات وجود خداوند و رد نظریات منکرین
وجود خداوند نخستین، بزرگترین و ظاهرترین حقیقت است که فطرت، عقل و بصیرت انسان آن را تصدیق کرده و علم، وحی، تاریخ، طبیعت و شگفتیهایش آن را برایمان معرفی میکند. وجود خداوند امر ضروری و مطابق فطرت است؛ زیرا سرشت و فطرت انسان به نحوی است که احتیاج به شناخت پروردگار و پناه بردن به او و ایمان به وحدانیت الله، در ماهیتش به ودیعت گذاشته شده است، اما گاهی این نیاز زیر پردههای ضخیم و تاریک گناهان و شهوات نفسانی پنهان میشود و گمراهی و سرگشتگی بر آن غالب میگردد و عیاشی و طول زمان و فراموشی، آن را به فساد میکشاند؛ اما با وجود همۀ اینها وقتی که انسان با خطری که به تنهایی یارای رویارویی با آن را ندارد روبهرو میشود، فطرتش بیدار گشته و نفسزنان خداوند را جستجو میکند.
لازم به ذکر است که برای اثبات خداوند اصلاً نیازی به ارائۀ دلیل و برهانهای عقلی و نظری و نقل اقوال این و آن نیست. همچنان که گریۀ طفل به وقت گرسنگی موافق و سازگار با فطرت او است و هیچ عاقلی برگریۀ طفل اعتراض نمیکند؛ اما ارائۀ دلایل جهت اثبات وجود خداوند برای افرادی که فطرت صحیح و جستجو کنندۀ حقیقت را تغییر داده و با اعمال غیر مشروع آن را فاسد و ندایش را خفه کردهاند، کاملاً معقول و مناسب است؛ و همچنین ارائۀ دلیل و آوردن نظایر و استدلال برای اثبات وجود خداوند موجب تقویت و تشفی خاطر مؤمنین نیز میگردد.
قبل از اینکه دلایل اثبات وجود خداوند را ارائه نماییم، به نقد و بررسی نظریات منکرین میپردازیم تا صفحۀ قلب ما از وساوس شیطانی و آوردن استدلال و قیاس باطل به منظور دگرگون نشاندادن حقایق و ارایۀ دلیل فاسد به جای دلیل درست و سفسطههای دیگر منکرین پاک گشته و متوجه فطرت صحیح گردیده و آمادگی پذیرش دلایل واضح و بیغبار اثبات وجود خداوند را داشته باشد.[4]
دو سؤال از منکرین
آنهایی که مادۀ اولیه و طبیعت را بهعنوان خالق و نقطۀ اصلی نظام هستی میشناسند، قبل از همه باید به دو سؤال اساسی پاسخ بدهند.
۱ـ آیا مادۀ اولیه دارای صفت درک، علم، اراده و قدرت است تا به صورت کاملاً منظم و هدفمند ایجاد و تغییر آفرینی کند یا خیر؟
۲ـ آیا مادۀ اولیه خود به خود و بدون آفریدگار به وجود آمده است یا اینکه خودش خالق و آفریدگار خودش است؟
جواب سؤال اول قطعاً «خیر» است؛ زیرا موحدین، منکرین، فلاسفه و تمام صاحبان عقل، مادۀ اولیه را خالی و عاری از درک، علم، اراده و دیگر صفات کمال میدانند. همچنین پاسخ سؤال دوم نیز یقیناً «خیر» است؛ زیرا اگر چنین بگویند: ماده خود به خود و بدون آفریدگار به وجود آمده و یا اینکه خودش خالق و آفرینندۀ خودش است، پس فساد و اشتباه جوابشان برای همگان کاملاً واضح است. چون ما در نظام هستی به وجود آمدن اتفاقی یک چیز بیاحساس و بیعلم را بدون خالق و آفریننده و اینکه یک چیز بیعلم و بیصلاحیت خالق و آفرینندۀ خودش باشد، سراغ نداریم. پذیرش این سخن که مادۀ بیشعور خود به خود به وجود آمده و یا اینکه خودش خالق خود و جهان قرار گرفته است خلاف عقل و ادعای بدون دلیل بوده و پذیرش آن زمانی ممکن و متصور است که بر عقل، فطرت و وجدان خویش پردۀ ضخیمی قرار دهیم و یا اینکه با آنها (عقل، فطرت و وجدان) صراحتاً اعلان مبارزه نماییم؛ زیرا وقتی که عدم درک و بیعلم بودن ماده نزد همگان پذیرفته شده است، پس چطور ممکن است مادۀ فاقد شعور، خالق خود و خالق تغییرات منظم و هدفمند در طبیعت باشد. کدام شخص عاقل تنوعات جهان و بارش منظم باران و روئیدن سبزهزارها و تابش استاندارد خورشید و دفع اشعۀ خطرناک نور خورشید توسط لایۀ اُوزن و فاصلۀ مناسب و معتدل خورشید با زمین و تکامل شگفتانگیز نطفۀ بیجان در رحم مادر و دیگر عجایب جهان را از طرف مادۀ بیهیچ و بیاختیار دانسته و این همه زیبایی و شگفتی و لطف و احسان را به او نسبت میدهد و در نتیجه از او بهعنوان خالق و مدیر جهان یاد کرده و به او خلاصه میشود! عجیب است که نقش قشنگ و خط زیبا دلالت بر نقاشی توانا و خطاطی ماهر میکند؛ و ساختمان معمولی دلالت بر بنا و سازنده میکند اما جهان هستی با همۀ زیباییها و مناظر دلربا و محاسن و شگفتیهایش دلالت بر خالق و آفرینندهای دانا و توانا نمیکند! مگرنه این است که هر نظم دلالت بر ناظم میکند، پس مادهای که از قدرت نظمبخشی و دیگر صفات حسنه بیبهره است چطور خالق و آفرینندۀ مخلوقات منظم و دارای صفات میتواند قرار بگیرد.[5]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]ـ لپ، اینیاس، روانکاوی خداناباوری، ص۱۷۳، مترجم: رفیعی مهر آبادی، محمد، انتشارات: آشیان، تهران سال ۱۳۷۷هـ. و پورحسن، قاسم، خداباوری و خداناباوری،ص۹۹، انتشارات صراط، سال چاپ: ۱۴۰۱هـ ایران.
[2]ـ رضایی، عبدالعلیم، تاریخ ادیان جهان، ص ۴۹، وجود الله، ناشر: انتشارات علمی، سال نشر:۱۳۸۹هـ ایران ـ تهران.
[3]ـ احمدیان، استاد عبدالله، کلام جدید، ص ۶-۷، ناشر: نشر احسان ـ تهران، سال نشر:چاپ چهارم ۱۳۹۱هـ.
[4]ـ برشان، عبدالغفور، اسلام وعقلانیت معاصر، ص۵۵، انتشارات: اولوالالباب ۱۳۹۹هـ زاهدان.