نویسنده: عبیدالله نیمروزی
پاسبان اندلس؛ سلطان یوسف بن تاشفین رحمهالله
بخش چهلودوم
تحقیق أبوحامد محمد پیرامون «دلایل بازگشت یوسف بنتاشفین به مغرب» و «ملقب شدن ایشان به أمیر المسلمین»
تدابیر مهم یوسف بن تاشفین در اندلس پیش از بازگشت به مغرب
با آنکه یوسف بن تاشفین پس از پایان معرکۀ زلاقه، خیلی زود به مغرب بازگشت، ولی پیش از این سفر، اقدامات مهم و آیندهنگرانهای را برای پشتیبانی از اندلس و تضمین آیندۀ آن به انجام رساند.
از جمله نخستین تدابیر او، دعوت مردم اندلس به اتحاد و یکپارچگی، پرهیز از اختلافات و تمرکز نیروها بر روی دشمنی مشترک بود که همه را تهدید میکرد و چشم طمع به سرزمینشان داشت.
او همچنین نیرویی سههزار نفره از سواران مرابِطی را تحت فرماندهی «ابوعبدالله بن حاج» در اختیار «المعتمد بن عباد» قرار داد تا تحت امر او عمل کنند. این گروه نظامی، که از نخبهترین نیروهای مرابطی بودند، نقش روحی و معنوی بزرگی داشتند؛ بهطوریکه روحیۀ پیروزی را در میان مردم اندلس تقویت کرده و موجب دلگرمی آنها شدند.[1]
المعتمد بن عباد با کمک این نیروها موفق شد به قلمرو طلیطله حمله کرده و مناطق اقلیش و قونقه را تصرف نماید. افزون بر آن، یوسف بن تاشفین نیروهای مرابطی دیگری را در غرب اندلس مستقر کرد که تحت فرماندهی «سیر بن ابیبکر» قرار داشتند. این نیروها با همکاری سپاه «المتوکل بن الافطس» امیر بطلیوس، به قلب پرتغال و نواحی نزدیک به رود تَجو (التاجه) یورش بردند و موفق شدند استحکامات دشمن و قلعههایی را که نیروهای آنان در آن مستقر بودند، در هم بشکنند.[2]
ازاینرو میتوان نتیجه گرفت که امیر مسلمانان قصد داشت از فرصت پیروزی بهرهبرداری کرده و ضربهای مهلکتر بر دشمن وارد آورد. همچنین، او از هیچ تلاشی برای یاری رساندن به برادران اندلسیاش فروگذار نکرد و با تمام توان در راستای تقویت موقعیت آنان کوشید. این اقدامات، نشانگر روحیۀ اسلامی اصیل و احساس بالای مسئولیت تاریخی در شخصیت اوست که بار این امانت را با مهارت و شایستگی بر دوش کشید.
دلایل بازگشت یوسف بن تاشفین به مغرب
پس از پایان نبرد زلاقه، یوسف بن تاشفین با سپاهش سه روز در حومۀ شهر اشبیلیه اقامت داشت، سپس به مغرب بازگشت. این بازگشت سریع، دلایل متعددی داشت که او را ناگزیر به این اقدام کردند، تا هم خطرات احتمالی را برطرف سازد و هم ثبات و امنیت را در سرزمین مغرب حفظ کند.
یکی از مهمترین این دلایل، وفات «ابوبکر بن یوسف» ولیعهد یوسف بن تاشفین بود. برخی منابع تاریخی مانند ابن عذاری[3] و ابن الأبار[4] آوردهاند که ابوبکر زمانی وفات یافت که یوسف بن تاشفین در «الجزیرة الخضراء» فرود آمده بود. در آن هنگام قصد داشت فوراً به مغرب بازگردد، اما ترجیح داد نخست مأموریت جهاد را به پایان برساند. این ولیعهد از سوی پدرش برای جانشینی در امور مغرب تعیین شده بود.
درگذشت او میتوانست تأثیرات مهمی بر اوضاع مغرب داشته باشد؛ بهویژه که در آنجا امیران قدرتمندی حضور داشتند، از جمله ابراهیم بن ابیبکر بن عمر، والی سجلماسه، که یکی از چهرههای بانفوذ خاندان مرابطین بود و یوسف بن تاشفین پیشتر ادارۀ برخی مناطق مغرب را به او سپرده بود.
از دیگر عواملی که باعث شد یوسف بن تاشفین سریعتر به مغرب بازگردد، ناخرسندی او از حکام طوایف اندلس بود؛ زیرا آنها روحیهای ناسازگار و نیتهایی مشکوک داشتند و در میانشان اختلافات فراوانی وجود داشت. همچنین اوضاع اداری و امنیتی مغرب، که خود مسئول اصلی آن بود، ایجاب میکرد که حتماً شخصاً بازگردد و امور را از نزدیک پیگیری کند.
از جمله ویژگیهای رفتاری او این بود که خودش به طور مستقیم بر شهرها و نواحی کشورش نظارت میکرد، به سخنان مردم گوش میداد، شکایات را میشنید و در جهت تحقق عدالت و حفظ امنیت اقدام میکرد. این را نیز ابن أبی زرع در کتاب روض القرطاس (ص ۹۸) بیان کرده است: «در سال ۴۸۰ هجری از شهرهای مغرب عبور کرد و به تفقد احوال مردم پرداخت و در امور مسلمانان نظر کرد و در مورد کارگزاران و قضات خویش در سرزمینها تحقیق نمود.»[5]
تهدیدات خارجی و ضرورت بازگشت
عامل مهم دیگر، تحریکات سیاسی و نظامی «امارت بنی مناد» در همسایگی سرزمین مرابطین بود. آنها قصد داشتند از فرصت مشغول بودن امیر مسلمانان در اندلس استفاده کنند و با کمک قبایل بنیهلال به مغرب میانه حمله کنند و آن را از کنترل مرابطین خارج سازند.[6]
نظر عمیقتر دکتر حسن محمود در علت بازگشت
دکتر حسن احمد محمود بر این باور است که علل بازگشت یوسف بن تاشفین، فراتر از آن چیزی است که در ظاهر دیده میشود. به گفتۀ او، یوسف بن تاشفین در آن زمان هنوز بهطور رسمی در جایگاه جانشین «ابوبکر بن عمر» امیر بزرگ مرابطین عمل میکرد. با شنیدن خبر وفات ابوبکر بن عمر، بر خود لازم دید که فوراً به مغرب بازگردد، بیعت رسمی را برای خود بگیرد و از بروز اختلافات و رقابتها بر سر جانشینی جلوگیری کند؛ بهویژه که او درگیر جهاد در اندلس بود و فرصت نظارت مستقیم بر اوضاع را نداشت.
بر همین اساس، برخی مورخان در میان مرگ «ابوبکر بن عمر» و «ابوبکر بن یوسف» دچار اشتباه شدهاند و گمان بردهاند که علت بازگشت یوسف، وفات پسرش بوده است.
آنچه این دیدگاه را تقویت میکند، شواهد سکهشناسی است؛ چراکه سکههای مرابطی تا سال ۴۷۹ هجری به نام «ابوبکر بن عمر» ضرب میشدهاند، اما از سال ۴۸۰ هجری – که سال وفات اوست – ضرب سکهها به نام «یوسف بن تاشفین» آغاز میشود. این تغییر، نشاندهندۀ آغاز رسمی دوران امارت اوست.[7]
اما باید گفت که صرفاً مرگ ابوبکر بن عمر، بهتنهایی نمیتوانسته دلیل بازگشت سریع یوسف بن تاشفین باشد؛ زیرا مرابطین مدتها بود که او را بهعنوان جانشین مشروع ابوبکر بن عمر میشناختند. ولی با اینهمه، در کنار دلایل متعدد دیگر، وفات این امیر بزرگ میتواند عاملی مهم در شتاب بازگشت یوسف به مغرب محسوب شود. والله أعلم.
لقبگیری یوسف بن تاشفین به عنوان «أمیرالمسلمین»
در آغاز، یوسف بن تاشفین تنها با لقب «الأمیر» شناخته میشد و تا مدت نسبتاً طولانی، از لقب رسمی دیگری استفاده نمیکرد. با این حال، دربارۀ زمان دقیق پذیرش لقب «أمیرالمسلمین» برای او، میان تاریخنگاران اختلاف نظر وجود دارد. بهعنوان نمونه، ابن أبی زرع در کتاب روض القرطاس معتقد است که یوسف بن تاشفین این لقب را تنها پس از پیروزی بزرگش در نبرد زلاقه در سال ۴۷۹ هجری بهکار گرفت.[8]
اما در مقابل، گروهی دیگر از مورخان بر این باورند که این لقب، سالها پیش از زلاقه و از حدود سال ۴۶۶ هجری در میان مرابطین رواج داشته و به کار میرفته است.
نحوۀ انتخاب لقب جدید
پس از گسترش قلمرو دولت مرابطین، سران قبایل و بزرگان مرابطی گردهم آمدند و به یوسف بن تاشفین گفتند: «تو خلیفۀ خداوند در مغرب هستی و شایستگیات فراتر از آن است که تنها تو را “امیر” بنامیم، بلکه سزاوار است تو را أمیرالمؤمنین خطاب کنیم.»
اما یوسف بن تاشفین در کمال تواضع و دیانت پاسخ داد: «پناه بر خدا که من خود را به لقبی بخوانم که خلفای بنیعباس خود را با آن میخوانند. آنها از نسل پیامبرند و حاکمان بر دو حرم شریف -مکّه و مدینه- هستند. من تنها خدمتگزار آنها و دعوتکننده به سوی خلافتشان هستم.»
پس از آن، بزرگان گفتند که باید لقبی باشد که تو را از سایر امراء متمایز سازد. یوسف بن تاشفین در پاسخ گفت: «پس مرا أمیرالمسلمین بنامید.» و چنین شد که این عنوان را خودش برگزید و فرمان داد تا نویسندگان و دبیران در مکاتبات رسمی، او را تنها با این لقب یاد کنند.[9]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. السامرائی، علاقات المرابطين بالأندلس، ص ۱۴۶.
[2]. دکتر حسن محمود، قيام دولة المرابطين، ص ۲۸۸.
[3]. البيان المغرب، ج ۴، ص ۱۴.
[4]. الحلة السيراء، ج ۲، ص ۱۰۰.
[5]. نیز نک: أشباخ، تاريخ الأندلس في عهد المرابطين والموحدين، ص ۴۸۱.
[6]. دکتر حسن محمود، قيام دولة المرابطين، ص ۲۸۷.
[7]. عبدالهادی شعیره، المرابطون: تاريخهم السياسي، ص ۱۲۵.
[8]. ابن أبی زرع، روض القرطاس فی أخبار ملوك المغرب و تاریخ مدينة فاس، ص ۸۸، تحقیق: عبدالحی بن عبدالکبیر الکتانی، دار المنصور، الرباط، ۱۹۷۲م.
[9]. ابن عذاری، البيان المغرب فی أخبار الأندلس والمغرب، ج ۴، ص ۲۷، تحقیق: بشار عواد معروف، دار الغرب الإسلامي، ۲۰۱۳م.