نویسنده: محمد عاصم اسماعیلزهی
سیمای یهود در قرآن کریم
بخش اول
چکیده
قوم یهود از دشمنان دیرینۀ اسلام به شمار میرود و با رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوسلم به جنگ برخاستند و با مشرکان و کفار قریش دست به توطئههای مختلفی زدند، اکنون نیز که قرنها از رسالت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوسلم میگذرد، یهود یکی از دشمنان سرسخت دنیای اسلام است.
یکی از مهمترین اقوامی که قرآن کریم در آیات بسیاری از صفات و عقاید ناپسند و اعمال نادرست آنها سخن گفته است و ایشان را مورد نکوهش و سرزنش قرار میدهد و نیز مواضع آنان را در برابر پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و مسلمانان یادآور میشود، قوم یهود است. با دقت در آیات قرآن و نیز گزارشهای تاریخی میتوان به مواضع خصمانه و کارشکنیهای اهل کتاب به ویژه یهودیان در مقابل اسلام پی برد. بیتردید شناخت دقیق این قوم به دلیل خطراتی که متوجه اسلام و مسلمانان نموده است، ضرورتی انکارناپذیر مینماید.
کلیدواژهها: دشمنی، سیما، عقاید، قوم، ناپسند، یهود.
مقدمه
از زمانىکه اسلام با بعثت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم طلوع کرد و پرچم حق را برافراشت و پرچم باطلستیزى را به دست گرفت، یهودیان قد علم کردند و بناى خشکاندن حقیقت را پىریزى کردند.
این دشمنى و عداوت تا به امروز؛ بلکه تا زمانىکه ستارهاى در آسمان حقیقت اسلام مىدرخشد ادامه خواهد داشت. بدیهى است کسانىکه ذرهاى از فطرت حقجویى بهرهمندند، هرگز با حق سرستیز ندارند و با آن به نزاع بر نمىخیزند. “فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَ.” ترجمه: «(پایبند واستوار) سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش».[1]
اما آنهایى که به خاطر لجاجت، خودخواهى، هواپرستى و دنیا دوستى این فطرت پاک الهي را لگد مال کردند و حقستیزى را سرلوحۀ کار خود قرار دادند هر روز این مبارزه را به روز مىکنند، زمانى از راه مبارزۀ مسلحانه، و زمانى دیگر با برخورد منافقانه و یک روز نیز با جنگ اقتصادى و همیشه مبارزۀ فرهنگى را در دستور کار خود دارند.
نکتۀ قابل توجه اینجاست که اگر درست بیاندیشیم و به جان مطلب توجه کنیم و از طرف دیگر یهود را با سوابقش از متون دینى خصوصاً قرآن و تاریخ مورد مطالعه قرار بدهیم، دستشان را در لابلاى توطئهها خواهیم دید که مواضع خصمانه و کارشکنیها، از اعمال دیرینۀ این قوم مىباشد.
ما در این مقاله براى آشنایى بیشتر خوانندگان محترم ابتدا تاریخچۀ کوتاهى از یهود را بیان مىکنیم سپس به بررسى سیمای یهود در قرآن مىپردازیم.
تاریخچۀ قوم یهود
یهودیان مانند اعراب و آشوریان، از نژاد سامی هستند و نسل ایشان به فرزند حضرت نوح علیهالسلام، سام میرسد و جزء عبرانیان محسوب میشوند و به ابراهیم علیهالسلام میرسند. عظمت و گذشتۀ پرافتخار ابراهیم علیهالسلام موجب شد که مسیحیت و یهودیت، او را از خود بدانند و قرآن این نزاع را، نزاع بیفایدهای میخواند و میگوید: ابراهیم نه مسیحی و نه یهودی بود؛ بلکه بندۀ مسلم خدا بود: “مَا کَانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَلا نَصْرانِیًّا وَلکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ.” ترجمه: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه حقگرایی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود».[2]
ابراهیم علیهالسلام در شهر اور کلدانیان در شرق بابل، جنوب بینالنهرین متولد شد و در هفتاد و پنج سالگی به همراه همسرش ساره و عدهای دیگر به کنعان کوچ کرد و خداوند در سن بالای ۹۰ سالگی دو فرزند پسر به او عطا کرد. ابتدا از «هاجر» علیهاالسلام صاحب «اسماعیل» علیهالسلام شد و چند سال بعد از همسرش «ساره» علیهاالسلام، اسحاق علیهالسلام را به دنیا آورد و حضرت اسحاق بعدها صاحب دو فرزند دوگانی شد که نام یکی را «عیسو» به معنای «پُر مو» نامید؛ چون در هنگام تولد بدن او موی فراوان داشت و دیگری را «یعقوب» نامیدند و یعقوب بهمعنای «تعقیب کننده»؛ چون پشت سر عیسو به دنیا آمد. یعقوب علیهالسلام بعدها دارای ۱۲ فرزند پسر شد و داستان یوسف علیهالسلام پیش آمد و سالها بعد یعقوب علیهالسلام به شوق دیدار یوسف علیهالسلام به مصر مهاجرت کرد و در این هجرت، افرادی یعقوب علیهالسلام را همراهی کردند و از کنعان به مصر رفتند و در آنجا فرزندان یعقوب علیهالسلام که به «بنیاسرائیل» معروف شده بودند، در مصر زندگی مناسبی داشتند؛ زندگی بنیاسرائیل در مصر شکل گرفت، نخستین تجربۀ حکومت بنیاسرائیل به دوران وزارت و حاکمیت یوسف علیهالسلام بر میگردد و در پرتو آن، مصریان و فرزندان یعقوب که در دوازده قبیله شکل گرفته بودند، زندگی خوبی را سپری میکردند و بهتدریج در علوم و فنون مختلف پیشرفتهایی کردند و با فرهنگهای مختلف آشنا شدند؛ این اشارهای اجمالی بود، از شکلگیری بنیاسرائیل.[3]
تولد موسی علیهالسلام نقطه عطفی در سرنوشت بنیاسرائیل
بعد از وفات یوسف علیهالسلام مصریان بومی، نسبت به موقعیت مهاجرین بنیاسرائیل احساس نگرانی کردند و از حاکمیت ایشان نگران بودند و بهشیوههای مختلفی تلاش کردند مانع سلطۀ ایشان بشوند و بهنحوی ایشان را به استثمار و کارهای حقیر و تحت کنترل خود در آوردند؛ چراکه ایشان مهاجر بودند؛ ازاینرو فراعنه و حاکمان ایشان هم، از هرگونه اذیت و آزاری در حق بنیاسرائیل کوتاهی نکردند؛ مخصوصاً زمانی که «رامسس دوم» که در ادبیات قرآن معروف به «فرعون» است، به حکومت رسید، بسیاری از بنیاسرائیل را به بندگی گرفت. پیشگویان به او گفتند: فرزندی از بنیاسرائیل به حکومت میرسد و حکومت و سلطنت تو را نابود میکند و فرعون با قساوت تمام دستور داد، فرزندانِ پسر بنیاسرائیل را کشتند، شکم زنان باردار را دریدند و بین زنان و مردان بنیاسرائیل فاصله و جدایی انداخت و بسیاری از زنان را بهعنوان کنیز به خدمت گرفتند و قرآن، این مطلب را بهزیبایی بیان میکند: “وَإِذْ قالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَالْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ.” ترجمه: «و (یادکن) زمانی را که موسی به قومش گفت: نعمت الله را بر خودتان به یادآورید، آنگاه که شما را از (چنکال) فرعونیان رهایی بخشید، (همانا) که پیوسته شما را شکنجۀ سخت میدادند و پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده میگذاشتند، و در این (حوادث) آزمایش بزرگی از سوی پروردگارتان بود».[4]
اما ارادۀ خداوند متعال چیز دیگری بود و در همین شرایط سخت، یکی از بنیاسرائیل بهنام عمران که با دختر عموی خود ازدواج کرده بود، صاحب فرزندی شد که مادرش مدتی (حدود سه ماه) او را از دید جاسوسان پنهان کرده بود و اما چون نمیشد به این مخفیکاری ادامه داد، با الهام الهی، فرزند خود را در صندوقی گذاشت و به امواج رود نیل سپرد و امواج رود آن نوزاد را به قصر فرعون رساند و بهقولی همسر فرعون او را از آب گرفت و نسبت به آن فرزند احساس محبت پیدا کرد و با اصرار، فرعون را متقاعد کرد که آن فرزند را نگهداری کند و نام «موسی» را که بهزبان عبری بهمعنای «از آب گرفتهشده» است، بر او گذاشت و به این آیت الهی، جان او از مرگ نجات پیدا کرد و قرار شد، او را به زنی از زنان بنیاسرائیل بسپارند و او چون سینۀ هیچ زنی را نگرفت، خواهر موسی که در آن نزدیکی بود، گفت: من شما را به زنی راهنمایی میکنم که این فرزند سینۀ او را بگیرد و مادر موسی بهعنوان دایه او را شیر و پرورش میداد و قرآن میفرماید: این کار ما بود که نگذاشتیم، سینۀ هیچ زنی را بگیرد و او را به مادرش برگرداندیم: “وَحَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ ناصِحُونَ * فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَینُهَا وَ لا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ.” ترجمه: «و ما پیش از آن (خوردن شیر) همۀ زنان شیردهنده را بر او حرام کردیم (تا پستان هیچ زنی را نگیرد)، پس (خواهرش پیش آمد و) گفت: آیا میخواهید شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برای شما به عهده گیرند و خیرخواه او باشند؟* پس او را به مادرش برگرداندیم تا خوشحال و شادمان شود و اندوه نخورد و بداند که حتما وعدۀ الله حق است، ولی بیشتر مردم (که محروم از بصیرتاند این حقایق را) نمیدانند».[5]
حضرت موسی علیهالسلام در دامن دشمن، بزرگ شد و روزی در شهر مشاهده کرد که یک قبطی با یک سبطی یعنی یک مصری با یک بنیاسرائیلی درگیر شدند و آن شخص بنیاسرائیلی از موسی علیهالسلام کمک خواست و موسی علیهالسلام درگیر شد و فرد مصری کشته شد؛ لذا موسی علیهالسلام ناچار شد، از مصر فرار کند و به مَدیَن رفت و با دختر شعیب پیامبر ازدواج کرد و به چوپانی مشغول شد و پس از اینکه به بلوغ لازم رسید، مورد عنایت ویژه الله قرار گرفت و صاحب علم و حکمت گردید و در سرزمین «طُوی» سخن الله را از درختی شنید و به نبوت مبعوث گردید.[6] و او مأموریت پیدا کرد تا بنیاسرائیل را از مصر خارج کند.[7]
قرآن کریم برای موسی علیهالسلام معجزات فراوانی ذکر میکند و موسی علیهالسلام حتی برای هدایت فرعون اقدام میکند: “اِذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی” ترجمه: «به سوی فرعون برو؛ زیرا او (در برابر خدا) سرکشی کرده است».[8]
و در سورۀ اعراف نیز، همین مطلب را بیان میکند: “ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ.” ترجمه: «سپس بعد از پیامبران گذشته موسی را با آیات خود به سوی فرعون و اشراف و سران قومش فرستادیم؛ ولی آنان به آن آیات ستم ورزیدند. پس با تأمل بنگر که سرانجام مفسدین و تبهکاران چگونه بود؟».[9]
موسی علیهالسلام در مصر به کمک برادرش، بنیاسرائیل را جمع کرد و انسجام داد و منطقۀ مسکونی ایشان را نزدیک هم قرار داد و ارتباطات ایشان را با هم درست کردند و کاری کرد که در عبادتهای جمعی مشکلی نداشته باشند و به آنها نسبت به آینده بشارت داد که الله وعده داده که شما پیروز خواهید شد.[10]
ادامه دارد…
بخش بعدی
[1]. سورۀ روم، آیه: ۳۰.
[2]. سورۀ آل عمران، آیه: ۶۷.
[3]. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، چاپ چهارم، ص ۴۹۱- ۴۹۰; عفیف عبدالفتاح طباره، چهرۀ یهود در قرآن، ترجمه سید مهدى آیتاللهى، انتشارات جهان آرا، ص ۲۷ و ۲۸ و ۳۹۳ و ۳۹۴.
[4]. سورۀ ابراهیم، آیه: ۶.
[5]. سورۀ قصص، آیه: ۱۲-۱۳.
[6]. این مطالب در آیات مختلف قرآن بازگو شده است؛ مانند: سورۀ قصص آیات: ۱۴-۱۵؛ سورۀ طه آیات: ۱۱-۱۲.
[7]. دائرة المعارف وجدى به نقل از: سید على اکبر قرشى، تفسیر احسن الحدیث، واحد تحقیقات اسلامى بنیاد بعثت، چاپ اول، ۱۳۶۶، ج ۱، ص ۱۰۶.
[8]. سورۀ طه، آیه: ۲۴.
[9]. سورۀ اعراف، آیه: ۱۰۳.
[10]. مغنیه، محمد جواد، الکاشف، ج ۶، ص۵۱ ، دارالعلم للملایین، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.