نویسنده: ابورائف
نقش مسلمانان در شکلگیری و توسعۀ علوم
بخش شصتوهشتم
سلامتِ سینه و محبت به مردم
یکی از زیباییهای اسلام، زیبایی برخورد و تعامل با دیگران است. بهگونهای که همانا توصیههای اسلامی به تبسم، گشادهرویی و سخن نیک، اهتمام داشته که این افعال از صمیم قلب خارج شود، نه از روی تصنّع یا نمایش یا تکلّف یا نفاق.
بر همین اساس است که در این مورد، دین مبین اسلام و رهنمودهایش از غیر خود جدا میشود؛ زیرا اسلام مؤسسه یا شرکت تجاری نیست که به کثرت مشتریان اهمیت دهد، نه، بلکه به انتشار محبت، رحمت و شادی میان مردم اهمیت میدهد.
بر همین اساس، رسولالله صلیاللهعلیهوسلم خبر داد که سلیمالصدرِ (پاکدل)، برترین مردم است؛ پس هنگامی که از او سؤال شد: «أَيُّ النَّاسِ أَفْضَلُ؟»؛ «چه کسی از مردم برتر است؟» فرمود: «كُلُّ مَحْمُومِ الْقَلْبِ صَدُوقِ اللِّسَانِ»؛ «هر کس که قلبش پاک و زبانش راستگو باشد.» صحابه گفتند: راستگویی زبان را میدانیم، اما «محْمومالقلب» چیست؟ فرمود: «هُوَ التَّقِيُّ النَّقِيُّ، لَا إِثْمَ فِيهِ وَلَا بَغْيَ وَلَا غِلَّ وَلَا حَسَدَ»؛» او کسی است که پرهیزگار و پاک است، در او نه گناهی هست و نه ستم و نه کینه و نه حسد.»[1]
و همانا خداوند مردم را میآمرزد؛ مگر کسی را که در سینهاش نسبت به برادرش کینه باشد؛ این را پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم خبر داد آنگاه که فرمود:“تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَ الاثْنَيْنِ وَيَوْمَ الْخَمِيسِ، فَيُغْفَرُ لِكُلِّ عَبْدٍ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا، إِلَّا رَجُلًا كَانَتْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ، فَيُقَالُ: أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا، أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا” «درهای بهشت دوشنبه و پنجشنبه گشوده میشود، پس به هر بندهای که به الله چیزی را شریک نسازد آمرزیده میشود؛ مگر مردی که میان او و برادرش کینه باشد، پس گفته میشود: این دو را مهلت دهید تا با هم آشتی کنند، این دو را مهلت دهید تا با هم آشتی کنند.»[2]
حتی اولین گروهی که وارد بهشت میشوند، کسانی هستند که قلبهایشان صاف و پاک است؛ از سیدنا ابوهریره رضیاللهعنه روایت است که گفت: رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرمود: “أَوَّلُ زُمْرَةٍ تَلِجُ الْجَنَّةَ صُورَتُهُمْ عَلَى صُورَةِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، لَا يَبْصُقُونَ فِيهَا وَلَا يَمْتَخِطُونَ وَلَا يَتَغَوَّطُونَ، آنِيَتُهُمْ فِيهَا الذَّهَبُ، أَمْشَاطُهُمْ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، وَتَجَامِرُهُمُ الأَلُوَّةُ، وَرَشْحُهُمُ الْمِسْكُ، وَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ، يُرَى مُخُّ سُوقِهِمَا مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ مِنَ الْحُسْنِ، لَا اخْتِلَافَ بَيْنَهُمْ وَلَا تَبَاغُضَ، قُلُوبُهُمْ قَلْبٌ وَاحِدٌ، يُسَبِّحُونَ اللَّهَ بُكْرَةً وَعَشِيًّا”
«اولین گروهی که وارد بهشت میشوند، صورتشان همچون صورت ماه در شبِ بدر است، در آنجا نه آب دهان میاندازند، نه بینی میگیرند و نه مدفوع دارند، ظرفهایشان از طلاست، شانههایشان از طلا و نقره، بخورشان چوب خوشبوی عود است، عرقشان مُشک است و برای هر یک از آنها دو همسر است که مغز ساق پایشان از پشت گوشت به سبب زیبایی دیده میشود، میانشان نه اختلافی هست و نه دشمنی، دلهایشان یک دل است و الله را بامداد و شامگاه تسبیح میگویند.»[3]
و «سلامت سینه» و خالیبودن آن از گناهان باطنی از وصایای پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم بود که فرمود: “إِيَّاكُمْ وَالظَّنَّ؛ فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْحَدِيثِ، وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا تَحَسَّسُوا وَلَا تَبَاغَضُوا، وَكُونُوا إِخْوَانًا” «از گمان بپرهیزید، که گمان دروغترین سخن است، و تجسس نکنید و جاسوسی نکنید و دشمنی نورزید، و برادر باشید.»[4]
یکی از موارد فطرتی که خداوند متعال در آفرینش بندگانش نهاده، این است که آنان را بر زیبایی آفرید و از جملۀ آن، سلامتی سینه است: “صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ” ترجمه: «صنعِ الله که هر چیزی را استوار ساخته است»[5] از همین رو، اگر کینهها در دل بماند، خود دلها را خسته میکند.
این همان چیزی است که امام ابنحزم رحمهالله مشاهده کرد و از آن شگفتی نمود و گفت: دیدم بیشتر مردم [مگر کسیکه الله متعال او را حفظ کند و آنان اندکاند] در دنیا برای خود شقاوت و اندوه و رنج را شتابان میآورند و گناه بزرگی را که موجب آتش در آخرت است بر دوش میگیرند، بیآنکه هیچ نفعی ببرند؛ از نیتهای پلیدی که در دل نگاه میدارند، مانند آرزوی گرانی کشنده برای مردم، کودکان و بیگناهان و آرزوی سختترین بلا برای کسیکه او را دشمن دارند و با اینکه یقین دارند آن نیتهای فاسد، چیزی از آنچه آرزو دارند را برایشان پیش نمیاندازد یا سبب تحقق آن نمیشود و اگر نیتهایشان را صاف و نیک میکردند، آسایش را برای خود زودتر مییافتند و کارهایشان سامان میگرفت و در آخرت پاداش بزرگی به دست میآوردند، بیآنکه این کار مانع تحقق چیزی از خواستههایشان شود؛ پس چه زیانی بزرگتر از این حالت که ما به آن هشدار دادیم! و چه خوشبختی بزرگتر از آنچه ما به سوی آن دعوت کردیم!»[6]
و بزرگتر از سلامت سینه، محبت به همۀ مردم است و ما این را در شخصیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم میبینیم که افزون بر سلامت سینه، محبتش به همۀ مردم آشکار است؛ محبتی که در الفاظ بلیغش به روشنی دیده میشود، آنگاه که خود و حال مردم در برابر دعوتش را چنین توصیف کرد: “إِنَّمَا مَثَلِي وَمَثَلُ النَّاسِ كَمَثَلِ رَجُلٍ اسْتَوْقَدَ نَارًا، فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ جَعَلَ الْفَرَاشُ وَهَذِهِ الدَّوَابُّ الَّتِي تَقَعُ فِي النَّارِ يَقَعْنَ فِيهَا، فَجَعَلَ يَنْزِعُهُنَّ وَيَغْلِبْنَهُ فَيَقْتَحِمْنَ فِيهَا، فَأَنَا أَخُذُ بِحُجَزِكُمْ عَنِ النَّارِ وَهُمْ يَقْتَحِمُونَ فِيهَا” «همانا مثل من و مثل مردم، همچون مردی است که آتشی افروخت، پس چون پیرامونش روشن شد، پروانهها و این جانورانی که در آتش میافتند، شروع کردند در افتادن در آن، و او آنها را بیرون میکشد و آنها بر او غلبه میکنند و خود را در آن میاندازند؛ و من دامن شما را از آتش میگیرم و شما خود را در آن میافکنید.»[7]
این تصویر، تأثیرگذار است…این یک نبرد است؛ نبردی که در آن پیامبر الله صلیاللهعلیهوسلم میکوشد مردم را از افتادن در آتش بازدارد، ولی آنها بر او غلبه میکنند و در آن میافتند.
پس این فقط یک ابلاغ نیست، فقط یک مأموریت نیست، فقط یک نصیحت نیست؛ بلکه یک نبرد است که پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوسلم میکوشد و دامن مردم را میگیرد و برخی بر او غلبه میکنند و خود را در آن میاندازند.[8]
امام بخاری رحمهالله روایت کرده: “كانَ غُلامٌ يَهُودِي يَخْدُمُ النَّبِيَّ صلیاللهعلیهوسلم، فَمَرِضَ، فَأَتَاهُ النَّبِيُّ صلیاللهعلیهوسلم يَعُودُهُ، فَقَعَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ: أَسْلِمْ، فَنَظَرَ إِلَى أَبِيهِ وَهُوَ عِنْدَهُ، فَقَالَ لَهُ: أَطِعْ أَبَا الْقَاسِمِ، فَأَسْلَمَ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ صلیاللهعلیهوسلم وَهُوَ يَقُولُ: الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي أَنْقَذَهُ مِنَ النَّارِ” «غلامی یهودی بود که به پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوسلم خدمت میکرد، او بیمار شد، پس پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم نزد او آمد تا عیادتش کند و کنار سرش نشست و فرمود: مسلمان شو، او به پدرش که نزدش بود نگاه کرد و پدرش گفت: از ابوالقاسم اطاعت کن؛ پس مسلمان شد. پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوسلم بیرون آمد درحالیکه میگفت: ستایش الله را که او را از آتش نجات داد.»[9]
چه عظیم است این پیامبر!
وقتی در اُحد زخمی شد، خون را از صورتش پاک میکرد و میگفت: «رَبِّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»؛ «پروردگارا، قوم مرا بیامرز که آنان نمیدانند.»[10]
ایشان در سختترین روز زندگیاش نسبت به مردم (کافران) مهربانتر از خودشان بر خودشان بود؛ حضرت عایشه رضیاللهعنها روایت کرده که به رسول گرامی صلیاللهعلیهوسلم گفت: آیا روزی بر تو آمد که سختتر از روز اُحد باشد؟ فرمود: “لَقَدْ لَقِيتُ مِنْ قَوْمِكِ مَا لَقِيتُ، وَكَانَ أَشَدُّ مَا لَقِيتُ مِنْهُمْ يَوْمَ الْعَقَبَةِ إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِي عَلَى ابْنِ عَبْدِ يَالِيلَ بْنِ عَبْدِ كُلَالٍ فَلَمْ يُجِبْنِي إِلَى مَا أَرَدْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَغْمُومٌ، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلَّا وَأَنَا بِقَرَنِ الثَّعَالِبِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِي، فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِيهَا جِبْرِيلُ، فَنَادَانِي فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِكَ لَكَ وَمَا رَدُّوا عَلَيْكَ، وَقَدْ بَعَثَ إِلَيْكَ مَلَكَ الْجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِيهِمْ، فَنَادَانِي مَلَكُ الْجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَيَّ، ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ ذَلِكَ فِيمَا شِئْتَ، إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَيْهِمُ الْأَخْشَبَيْنِ، فَقَالَ النَّبِيُّ: بَلْ أَرْجُو أَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ مِنْ أَصْلَابِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ لَا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا” «بهراستی که از قوم تو رنجی دیدم که دیدم و سختترین چیزی که از ایشان دیدم روز عقبه بود، هنگامی که خود را بر «ابنعبدیالِیل بن عبدِکلال» عرضه کردم و آنچه میخواستم نپذیرفت، پس درحالیکه غمگین بودم روانه شدم، تا آنکه خود را در «قرنالثعالب» یافتم، پس سر بلند کردم و ناگاه ابری دیدم که بر من سایه افکنده است، پس نگاه کردم و ناگاه در آن جبرئیل بود، مرا ندا داد و گفت: همانا الله سخن قوم تو را به تو شنیده و آنچه به تو پاسخ دادند و فرشتۀ کوهها را به سوی تو فرستاده تا هرچه خواهی در مورد آنان فرمان دهی، پس فرشتۀ کوهها مرا ندا داد و بر من سلام کرد و گفت: ای محمد، این در اختیار توست، اگر بخواهی دو کوه «اخشبین» را بر آنان فرو آرم. پس پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم فرمود: بلکه امید دارم که خداوند از پشتهایشان کسانی را بیرون آورد که خدا را به تنهایی عبادت کنند و چیزی را با او شریک نسازند.»[11]
پیامبری که حتی حیوان را نیز در این عاطفه شامل کرد، تا آنجا که در کار نیک نسبت به هر موجود زنده، پاداش قرار داد؛ چنانکه از حضرت ابوهریره رضیاللهعنه روایت است که رسول معظم اسلام صلیاللهعلیهوسلم فرمود: “بَيْنَمَا رَجُلٌ بِطَرِيقٍ اشْتَدَّ عَلَيْهِ الْعَطَشُ، فَوَجَدَ بِئْرًا، فَنَزَلَ فِيهَا فَشَرِبَ، ثُمَّ خَرَجَ، فَإِذَا كَلْبٌ يَلْهَثُ يَأْكُلُ الثَّرَى مِنَ الْعَطَشِ، فَقَالَ الرَّجُلُ: لَقَدْ بَلَغَ هَذَا الْكَلْبَ مِنَ الْعَطَشِ مِثْلُ الَّذِي كَانَ بَلَغَ مِنِّي، فَنَزَلَ الْبِئْرَ فَمَلَأَ خُفَّهُ مَاءً، فَسَقَى الْكَلْبَ، فَشَكَرَ اللَّهُ لَهُ، فَغَفَرَ لَهُ“[12]
«در راهی مردی را شدّت تشنگی گرفت، پس چاهی یافت و در آن پایین رفت و نوشید، سپس بیرون آمد، پس ناگاه سگی را دید که لهله میزند و از شدّت تشنگی خاک میخورد، مرد گفت: بهراستی این سگ را تشنگی گرفته، همچون آنچه مرا گرفته بود، پس به چاه رفت و کفش خود را از آب پر کرد و سگ را سیراب نمود، پس خداوند بر او سپاس نهاد و او را آمرزید. گفتند: ای رسول خدا، آیا برای ما در حیوانات پاداشی هست؟ فرمود: در هر جاندار زندهای پاداش است.»
دین مبین اسلام با بیان این نمونهها، زیبایی باطن انسان را به منصۀ ظهور در آورد و وی را موجودی نرمخوی و نرمدل قرار داده است که نهتنها در برخورد با مومنان چنین است؛ بلکه با همۀ جهانیان و همۀ موجودات چنین برخوردی دارد.[13]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1]. ابن ماجه: ۴۲۱۶.
[2]. مسلم: ۲۵۶۵.
[3]. بخاری: ۳۰۷۳.
[4]. بخاری: ۵۷۱۷.
[5]. نمل: ۸۸.
[6]. ابن حزم اندلسی، علی ابن احمد، الرسائل، ج:۴، ص: ۳۲۰، بیروت، لبنان.
[7]. بخاری: ۶۱۱۸.
[8]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۶۶۲.
[9]. بخاری: ۱۲۹۰.
[10]. بخاری: ۶۵۳۰.
[11]. بخاری: ۳۰۵۹.
[12]. بخاری: ۲۳۳۴.
[13]. ماذا قدم المسلمون للعالم؟ ص: ۶۶۳.