نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش سی‌ودوم

وضعیّت اندلس در دوران ملوک‌الطوائف و درخواست کمک از مرابطین
پیش‌زمینه‌ای از فروپاشی و نابسامانی
آیۀ شریفه:
“وَلَا تَتَزَاعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ”[1] ترجمه: «و با یکدیگر نزاع مکنید که سست می‌شوید و قدرت‌تان از بین می‌رود.»
هرگاه مسلمانان به این راهنمایی روشن الهی عمل می‌کردند، عزّت و توانمندی را در زمین به‌دست می‌آوردند؛ ملّت‌ها از هیبت آنان می‌لرزیدند و قدرت‌شان را پاس می‌داشتند؛ جامعۀ اسلامی در فضای آزاد، عزّتمند، عادلانه، امن و با ثبات زندگی می‌کرد؛ و همین بستر سازنده بود که تمدن بزرگ اسلامی، عربی را پدید آورد که تا همین قرن بیستم، همچنان چراغ راه جهانیان است.
با همۀ این عظمت و شوکت، مسلمانان هیچ‌گاه از آمادگی نظامی و روانی غافل نشدند، بلکه همیشه در حال آماده‌باش بودند؛ زیرا بی‌توجهی و سهل‌انگاری در این امور، نوعی سرپیچی از فرمان قرآن کریم به شمار می‌آمد. همان قرآنی که به صراحت می‌فرماید:
“وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ”[2] ترجمه: «هر نیرویی که در توان دارید، برای مقابله با دشمنان، آماده کنید؛ چه ابزار جنگی و چه اسب‌های ورزیده برای رزم؛ تا به‌وسیلۀ آن دشمنان الله و دشمنان خودتان، و نیز دیگرانی را که شما نمی‌شناسید ولی الله آنان را می‌شناسد، بترسانید.»
پس، احتیاط و آمادگی فقط محدود به مرزها و جبهه‌ها نبود، بلکه شامل پیشگیری از توطئه‌های آشکار و پنهان نیز می‌شد؛ همان دشمنانی که قرآن با هشدارهای پیاپی به مسلمانان گوش‌زد کرده است.
شکستن ستون وحدت پس از سقوط خلافت
اما اگر نگاهی بیندازیم به وضع اندلس از زمانی‌که دولت اموی در آنجا سقوط کرد و خلافت در اندلس برچیده شد تا زمانی‌که نبرد زلاقه در سال ۴۷۹ هجری رخ داد، می‌بینیم که مسلمانان اندلس متأسفانه از توصیه‌های قرآنی فاصله گرفتند؛ قرآن که به‌شدت از نزاع، اختلاف و رقابت بر سر قدرت نهی کرده بود. این آفت‌های بزرگ که اندلس تا بیش از سه قرن از آن‌ها مصون مانده بود، رفته‌رفته گریبان آن را گرفت؛ اگرچه در این مدت دچار برخی ضعف‌ها شده بودند؛ اما هرگز کار به جایی نرسیده بود که خلیفه را خلع کنند، یا شمشیر در برابر او بکشند و خونش را بریزند؛ همان‌طور که در آغاز قرن پنجم هجری با «هشام مؤید بالله» و «المستعین بالله» چنین کردند.
اهالی اندلس تا پیش از آن، به امت‌های دیگر اسلامی افتخار می‌کردند که دارای وحدت، اندیشۀ روشن، پایبندی به شریعت و پیروی از سلف صالح بودند؛ حتی از برکات این سرزمین این بود که هیچ‌گاه در منبرهایش از بزرگان سلف بدگویی نمی‌شد؛ و هنوز هم این‌گونه است. اندلس یکی از مرزهای مهم اسلام بود؛ زیرا با سرزمین‌های روم مجاورت داشت و با کشورهای آن‌ها تماس دائمی برقرار می‌کرد.[3]
تفرقه‌ و سقوط؛ آغاز دوران تاریکی
اما با وجود تمام این ویژگی‌های ارزشمند، اندلس به بیماری‌های مهلکی که پیش‌تر گفتیم، دچار شد. این آفات، بنای باشکوه اندلس را ویران ساخت و پیکر یکپارچۀ آن را به پاره‌هایی در حال نزاع و درگیری تبدیل کرد؛ پس گرفتار شکست شدند، هیبت‌شان از میان رفت، اوضاع‌شان فاسد شد و حریم‌هایی که اسلام آن‌ها را مقدس می‌دانست و تخطی از آن‌ها را حرام کرده بود، شکسته شد؛ در صدر آن‌ها حق جهاد که حق اساسی هر مسلمان است.
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: “لا يَحِلُّ دمُ امرئٍ مسلمٍ إلّا بإحدى ثلاث: النفسُ بالنفس، والثيِّبُ الزاني، والمفارقُ للدينِ التاركُ للجماعةِ” «یعنی خون مسلمان تنها در سه حالت حلال می‌شود: قتل عمد، زناکار محصن، و کسی‌که از دین بیرون رفته و جماعت مسلمانان را ترک کرده است».[4]
غیر از این سه مورد، خون مسلمان محفوظ و نظرش محترم است، حتی اگر در سیاست یا مذهب با دیگران اختلاف داشته باشد، تا وقتی‌که مسلمان و موحد است، این‌که فقط به‌خاطر اختلاف‌نظر سیاسی یا فکری، خون مسلمان ریخته شود، نشانۀ وقوع فتنه و گم شدن مصالح امت اسلامی است و بیانگر آن است که جامعه وارد بازی منافع شخصی و خودخواهانه شده، نه مصالح عمومی و شرعی.
در همین راستا، هشدار شدید و ترسناک قرآن نسبت به کشتن عمدی مسلمانان بسیار جدی است، چنان‌که می‌فرماید:
“وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا”[5] ترجمه: «و هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، جزایش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد ماند؛ و خدا بر او خشم می‌گیرد، و او را لعنت می‌کند و عذابی عظیم برایش آماده کرده است.»
آغاز فروپاشی و حاکمیت آشوب و آتش
واقعیت این است که با خلع آخرین خلیفۀ اموی اندلس در سال ۴۲۲ هجری، رشتۀ وحدت از هم گسست و آشوب سراسر اندلس را فرا گرفت و از آن پس، نام «خلافت» در این منطقه حذف شد.[6]
این منطقه را «جزیرۀ اندلس» می‌نامیدند، چون از هر طرفش دریا بود، مگر در جهتی که به سرزمین‌های روم منتهی می‌شد؛ به همین دلیل شبیه جزیره‌ای میان دریا و سرزمین‌های روم بود، اگرچه از این‌سو تا قسطنطنیه راه خشکی هم وجود داشت.[7]
پس از آن، مصیبت‌ها پشت‌ سر هم نازل شدند، اوضاع سران و فرمانروایان فاسد شد، افراد بی‌ارزش و نالایق به قدرت رسیدند، شورش‌ها همه‌جا را فرا گرفت، و آتش فتنه در هر گوشه‌ای شعله‌ور شد.[8]
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
[1] . سورة الأنفال، آیه ۴۶.
[2] . سورة الأنفال، آیه ۶۰.
[3] . الحمیدی، جذوة المقتبس في ذكر علماء الأندلس، صفحه ۶؛ الضبي، بغية الملتمس في تاريخ رجال أهل الأندلس، صفحه ۱۴.
[4] . بخاری، کتاب الدیات، حدیث ۶۸۷۸؛ مسلم، کتاب القسامة، حدیث ۱۶۷۶.
[5] . سورة النساء، آیه ۹۳.
[6] . ابن عذاري، البيان المغرب في أخبار الأندلس والمغرب، جلد ۳، صفحه ۱۴۵.
[7] . الحميدي، جذوة المقتبس، صفحه ۶.
[8] . ابن الکُردبوس، تاريخ فتح الأندلس، صفحه ۶۸.
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version