
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمهالله
بخش سیویکم
حالوهوای اندلس در عصر ملوکالطوائف
فریاد یاری اندلسیان و ورود مرابطین
کلیدواژهها: ۱. اندلس، ۲. مرابطین، ۳. ملوکالطوائف، ۴. طلیطله، ۵. الزلاقه، ۶. اتحاد.
چکیدۀ مطلب
در بخش پیشین، از روند وحدتیابی سرزمینهای مغرب اسلامی سخن گفتیم؛ وحدتی که با ظهور جنبش مرابطین به رهبری فقیه مصلح، عبدالله بن یاسین، و تدبیر حکیمانۀ یوسف بن تاشفین، ابعاد سیاسی، دینی و فرهنگی گستردهای یافت و الگویی از حکمرانی دینی-نظامی در غرب اسلامی ارائه داد. این وحدت، زمینهساز تحولی بزرگتر شد که اینک در بررسی آن گام مینهیم: یعنی تقابل تمدن اسلامی اندلس با بحران ملوکالطوائف و نقش تاریخی مرابطین در پاسخ به فریاد استغاثۀ مسلمانان اندلسی.
دورۀ ملوکالطوائف یکی از بحرانیترین، آشفتهترین و عبرتآموزترین فصلهای تاریخ اسلام در اندلس به شمار میرود؛ پس از سقوط خلافت امویان اندلس در سال ۴۲۲ هجری قمری، انسجام سیاسی مسلمانان در این منطقه بهشدت تضعیف شد و اندلس به بیش از بیست طایفهحکومت پراکنده تبدیل گردید؛ هر یک از این پادشاهان محلی که به «ملوکالطوائف» شهرت یافتند، صرفاً در پی حفظ قدرت و امتیازات درباری خود بودند و از وظیفۀ دینی و سیاسی در قبال امت اسلامی چشمپوشی کرده بودند. نزاعهای درونی، رقابتهای خصمانه، تجملگرایی و استمداد شرمآور از قدرتهای مسیحی، چون کاستیا و لئون، از شاخصترین ویژگیهای این عصر تیرهروز بود.
این فروپاشی اخلاقی و سیاسی، زمینه را برای تهاجم دولتهای مسیحی شمال ایبری فراهم آورد. لحظۀ سقوط طُلیطله به دست آلفونسو ششم در سال ۴۷۸ هجری قمری، وجدان جمعی مسلمانان را به لرزه درآورد. نهتنها تودۀ مردم، بلکه فقها، مصلحان و حتی برخی از امرا، از این وضع نگران شدند و دریافتند که بدون یک نیروی منسجم و مؤمن از بیرون، کار اسلام در اندلس پایان خواهد یافت. چنین بود که فریاد کمکخواهی به سوی مرابطین در مغرب اسلامی بلند شد.
مرابطین که در این زمان نهفقط بهعنوان یک نیروی نظامی؛ بلکه بهمنزلۀ یک حرکت دینی، اصلاحگر و عدالتمحور شناخته میشدند، به دعوت علمای اندلس، همچون ابوبکر بن العربی و گروهی از فقهای برجسته، پاسخ دادند. یوسف بن تاشفین، پس از بررسی شرایط، در سال ۴۷۹ هجری قمری وارد اندلس شد و در نبرد بزرگ الزلاقه، ضربهای کوبنده بر آلفونسو ششم وارد کرد. این پیروزی، نهتنها نقطۀ عطفی در بازدارندگی تهاجم مسیحیان بود، بلکه نشان داد که وحدت دینی و رهبری مؤمنانه، توان نجات امت را حتی در دشوارترین شرایط دارد.
مرابطین با درایت سیاسی و استقامت دینی، بهتدریج بر بخشهایی از اندلس تسلط یافتند و ملوکالطوائف را که بسیاری از آنها در فساد و سازش غرق بودند، از صحنه کنار زدند، آنها توانستند، گرچه بهطور نسبی، نوعی از وحدت اسلامی را در اندلس احیا کنند و عدالت شرعی و روح جهاد را در جامعۀ مسلمانان زنده سازند.
این چکیده، ضمن تحلیل علمی روند فروپاشی اندلس، بر چند نکتۀ اساسی تأکید دارد: نخست، خطرات تفرقه و خودمحوری سیاسی؛ دوم، نقش سازندۀ نیروهای اصلاحطلب خارجی در شرایط اضطراری امت؛ سوم، جایگاه راهبردی علمای دین در هدایت مسیر تحولات تاریخی؛ و نهایتاً، بازشناسی رابطۀ میان انحطاط اخلاقی-سیاسی و ضرورت احیای دین در ساحت حکومتداری اسلامی.
مقدمه
تاریخ اندلس آینهای تمامنما از سرنوشت یک تمدن اسلامی است که در پرتو شکوه و اقتدار آغاز شد و در گرداب تفرقه و بیکفایتی رو به افول نهاد. از همان نخستین روزهایی که عبدالرحمن داخل، بنیان خلافت امویان اندلس را بنا نهاد، این سرزمین به یکی از درخشانترین مراکز تمدنی اسلام بدل شد؛ اما با گذشت زمان و ورود عوامل گوناگون اجتماعی، سیاسی و مذهبی، این دولت مقتدر بهتدریج دچار ضعف شد و سرانجام در سال ۴۲۲ هجری قمری، پس از سقوط خلافت قرطبه، به دهها دولت کوچک و مستقل تجزیه شد که در تاریخ به نام «ملوکالطوائف» شهرت یافتند.
دورۀ ملوکالطوائف، یکی از تلخترین فصلهای تاریخ اندلس است؛ نه فقط به دلیل ضعف نظامی یا شکستهای سیاسی، بلکه از آنرو که نمایانگر فروپاشی اخلاقی و زوال روح معنویت در میان نخبگان سیاسی آن روزگار بود. هر یک از این امیرنشینها، بهجای اتحاد با یکدیگر در برابر دشمن مشترک، گرفتار رقابتهای داخلی، هواپرستی و تجملگرایی شدند. فاجعه آنگاه بزرگتر شد که بسیاری از این پادشاهان، برای حفظ قدرت زودگذر خود، به پرداخت جزیه به پادشاهان مسیحی شمال ایبری و حتی کمک گرفتن از آنان برای سرکوب دولتهای اسلامی همسایه روی آوردند. این انحراف خطرناک، چنان ریشه دوانید که حتی فقیهان و علما نیز از این روند ابراز نگرانی عمیق کردند.
در این میان، سقوط شهر طُلیطله به دست آلفونسو ششم، پادشاه کاستیا، در سال ۴۷۸ هجری، همچون زنگ هشداری بیداربخش عمل کرد؛ زنگی که خواب سنگین امت را بر هم زد و ندای استغاثه از اندلس به سوی مغرب اسلامی روانه کرد. نخبگان اندلسی که از بیکفایتی و ذلت پادشاهان طوایف به ستوه آمده بودند، چشم امید خود را به سوی دولتی نوپا اما نیرومند دوختند: دولت مرابطین، که بر پایۀ حرکت دینی و اصلاحی عبدالله بن یاسین شکل گرفته بود و با رهبری خردمندانه یوسف بن تاشفین، در مغرب، نظم و دیانت را به هم پیوند زده بود.
مرابطین نه صرفاً یک دولت نظامی، بلکه نماد بیداری دینی و اتحاد سیاسی در برابر تفرقه و انحطاط بودند. فریاد یاری اندلسیان با پاسخ گرم و مؤمنانۀ یوسف بن تاشفین مواجه شد. او با عبور از تنگۀ جبلالطارق در سال ۴۷۹ هجری، نهتنها در نبرد الزلاقه پیروزی درخشانی بر آلفونسو ششم به دست آورد، بلکه روح تازهای در کالبد مسلمانان اندلس دمید؛ روحی که سالها زیر خاکستر خودکامگی، غرور و ضعف سیاسی دفن شده بود.
مطالعۀ این مرحلۀ حساس تاریخی، از دو جهت برای پژوهشگران اهمیت بنیادین دارد: نخست، از جهت تحلیل دقیق چرایی سقوط حکومتهای اسلامی در اثر تفرقه، تجملگرایی، وابستگی به بیگانگان و بیتوجهی به آموزههای دینی؛ و دوم، از منظر شناخت نقش بیبدیل نیروهای مصلح و مؤمن، همچون مرابطین، که در لحظات بحران، میتوانند امت را از ورطۀ نابودی نجات دهند.
این پژوهش، تلاش دارد تا با رویکردی تحلیلی و انتقادی، شرایط سیاسی، اجتماعی و مذهبی اندلس در عصر ملوکالطوائف را بررسی کرده، عوامل استمداد از مرابطین و پیامدهای ورود آنان را روشن سازد. همچنین کوشیدهایم تا در پرتو منابع معتبر تاریخی، نقش علمای دین، جایگاه فقه و شریعت در بحرانهای سیاسی، و الگوی حکمرانی مرابطین را با دقت واکاوی کنیم؛ چرا که باور داریم این بازخوانی نهفقط برای شناخت تاریخ، بلکه برای فهم امروز و طراحی آیندۀ امت اسلامی، ضرورتی انکارناپذیر است.
ادامه دارد…