
نویسنده: عبیدالله نیمروزی
فیلسوف افغانستان؛ سید جمالالدین افغان
بخش چهلوهشتم
مقابلۀ سید جمال الدین در برابر ناصرالدین شاه
کلیدواژهها: اصلاحات، استبداد، بیداری، مقاومت، ترور و آگاهی.
چکیده
تقابل فکری و عملی سید جمالالدین افغان با ناصرالدین شاه قاجار، یکی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام است که تجسم روشنی از درگیری دیرینه میان عقلانیت اصلاحطلبانه و استبداد سنتگرا به شمار میرود. سید جمالالدین با اندیشهای بیدارگر و رسالتی اصلاحی، خواستار احیای اسلام راستین، پیشرفت سیاسی، و آگاهی اجتماعی مسلمانان بود؛ درحالیکه ناصرالدین شاه نمایندۀ ساختار سلطنتیای بود که با بیاعتنایی به خواست ملت و وابستگی به قدرتهای بیگانه، مانعی بزرگ در برابر اصلاحات بهشمار میآمد. تلاشهای سید برای روشنگری، تربیت نیروهای جوان، و افشای چهرۀ استبداد در نهایت به خشم شاه انجامید و زمینهساز تبعید و آزار او شد. اما نفوذ فکری سید، حتی در تبعید نیز ادامه یافت و الهامبخش جنبشهایی شد که از دل آنها اشخاصی مانند میرزا رضا کرمانی برخاستند. هرچند سید خود را به ترور دعوت نمیکرد، اما استقبال او از پایان ناصرالدین شاه، نشانگر درک او از وضعیت بحرانی جامعه و راههای برونرفت از آن بود. این مواجهه، امروز نیز میتواند به عنوان الگوی تقابل اصلاحطلبی آگاهانه با استبداد سیاسی در تاریخ اسلام مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
مقدمه
تاریخ جوامع اسلامی در دوران معاصر، شاهد ظهور شخصیتهایی بوده است که در میان سکوت نهادینهشده و استبداد مستقر، ندای اصلاح، بیداری و بازگشت به اصول اصیل اسلامی را فریاد زدهاند. در این میان، سید جمالالدین افغان به عنوان یکی از چهرههای شاخص اصلاحطلبی و بیدارگری اسلامی، جایگاهی ممتاز دارد. او با نگاهی نافذ و تحلیلی عمیق، علل عقبماندگی جوامع اسلامی را در غلبۀ استبداد، جهل عمومی، وابستگی به استعمار، و دوری از عقلانیت و اجتهاد اصیل جستجو میکرد و برای آن نسخهای از آگاهیبخشی، اتحاد اسلامی و مقاومت در برابر سلطه را تجویز مینمود.
یکی از مهمترین میدانهای کنش فکری و عملی سید، مواجهۀ بیپروا و بیامان او با ناصرالدین شاه قاجار بود؛ پادشاهی که نهتنها نماد استبداد داخلی بلکه از ابزار نفوذ بیگانگان در ساختار سیاسی ایران بهشمار میآمد. این رویارویی، صرفاً یک نزاع سیاسی میان یک شاه و یک معترض نبود؛ بلکه نبردی بود میان دو جهانبینی متقابل: از یک سو، جهانبینی سید که مبتنی بر اصلاح دینی، آگاهی سیاسی، تقویت ملت، و ایستادگی در برابر استبداد و استعمار بود، و از سوی دیگر، طرز فکری که بر حفظ اقتدار سلطنتی، تداوم بیخبری عمومی، و سرکوب نیروهای اندیشهورز تأکید داشت.
در این فضای پرمخاطره، سید نهتنها از ایران تبعید شد، بلکه در سایر بلاد اسلامی نیز تحت نظر قرار گرفت. اما نفوذ کلام و گسترۀ اندیشهاش چنان بود که حتی در دربار عثمانی، سلطان عبدالحمید با وجود ظاهر مهربان، از تأثیرات فکری او در هراس بود. سید در دورۀ اقامت خود در استانبول، همچنان ناصرالدین شاه را مورد نقد قرار میداد، و این درحالی بود که شاه ایران از سلطان عثمانی خواست تا مانع سخنان او شود. واکنش تند سید و استمرار او بر موضع خود، نشانگر شخصیت استوار و ایمان او به رسالت اصلاحطلبی بود.
ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، که از پیروان سید بهشمار میرفت، نقطۀ عطفی در تاریخ این تقابل بود. هرچند شواهد روشنی از دستداشتن مستقیم سید در این اقدام وجود ندارد، اما اظهار شادمانی او پس از این واقعه، حکایت از این داشت که وی آن را نشانهای از بیداری وجدان ملی ایرانیان میدانست. در نظر او، چنین اقدامی نشانهای از آن بود که ملت دیگر تن به استبداد نخواهد داد و در برابر ظلم، ساکت نخواهد ماند.
سید جمالالدین در سراسر عمر پرفراز و نشیب خود، بر این اصل استوار بود که اصلاحات اساسی و ماندگار، در گرو تحول در اندیشه، مشارکت آگاهانۀ ملت، و مبارزه با فساد ساختاری است. مقابلۀ او با ناصرالدین شاه، امروز نیز میتواند الگویی برای تحلیل تقابل نواندیشی اسلامی با ساختارهای فرسوده و مستبد باشد؛ تقابلی که اگرچه در ظاهر به حذف ظالمی چون ناصرالدین شاه انجامید، اما از دید سید تنها گامی کوچک در راه بیداری بزرگ ملل مسلمان بود.
-
آغاز آشنایی با سید جمالالدین
جمالالدین پیش از اینکه به ایران برود، نام و نشان او از ایشان سبقت جسته، ایران را فرا گرفته بود. بنابراین، از طرف علما، بزرگان و معاریف این کشور بهگرمی و به نیکوترین شیوه استقبال شد و خانهاش جایگاه علم، ادب و ملیتخواهی بهطور قاطعانه شناخته شد و مؤیدان و پیروان او از هرجا برای دیدارش میشتافتند.
۲. ناصرالدین شاه و دغدغههای قدرت
ناصرالدین شاه میخواست از سید استفاده کرده، بر اعتبار تخت و پادشاهی خود بیفزاید و او را درباری بگرداند. بنابراین، او را وزیر حربیه مقرر کرد و دستش را در امور لشکری آزاد گذاشت تا بتواند مطابق میل خود عمل کند. اما ناصرالدین شاه پس از این توظیف، از وسعت نفوذ و فزونی قدرت و شوکت او آگاهی یافت و به این نتیجه رسید که سید میل شدید و جرأتمندانه دارد تا هر چیز قدیم و فرسوده را در ادارۀ حکومت فارس به نو تبدیل کند و ملت ایران را بیدار کرده، آنان را در حکومت سهیم سازد. بنابراین، ناصرالدین شاه از قدرت او در هراس شد و پادشاهیاش را مواجه با خطر دید و در حق سید دچار شک و گمان شد. همان بود که تعدادی از علما، متحجران و کوتاهنظران درباری خود را به پادشاه نزدیک ساخت تا از مقام و منزلت سید کاسته و او را از دربار سلطان برانند.[1]
۳. سفر به روسیه: فرصتی برای تجدیدنظر
اما سید جمالالدین نیز این نفرت را از طرف امیر در حق خود حس کرده بود و از برنامههای دشمنان خود که در حقش چیده میشد نیز آگاه بود. بنابراین، از پادشاه کسب اجازت کرد تا به روسیه سفر کند و شاه نیز پذیرفت و به این درخواست سید، سکون خاطر نیز یافت. همان بود که سید عازم مسکو شد و از آنجا به پطرزبورگ (پایتخت قیصر) رفت و در آنجا به دعوت در مجالس آغاز کرد و در جراید از روی سیاست شرق و غرب با نوشتههایش پرده برمیداشت. همان بود که مدت چهار سال در روسیه ماند. اما این بخش از زندگی سید در پردۀ خفا و مجهول مانده و نیز این موضوع پوشیده مانده که چرا وی روسیه را برای سفر خود برگزید، نه کشور دیگر را. اما دلیل راجح و قابل پذیرش این است که وی در صدد بود دولت روسیه را بر ضد انگلیس بشوراند و از روسیه دعوت کند تا پهلوی مردم شرق را در مبارزات ضد استعماریشان بگیرد. از طرف دیگر، در روسیه سی میلیون مسلمان زندگی میکردند و این نفوس با حجم بزرگ خود، سید را تشویق کرد تا به اصلاح زندگی آنان بپردازد و ایشان را از مظالم و استبداد حاکمیت قیصری که آنان را به دیار نیستی میفرستادند و به ذلت و خواری دچار میکردند، نجات دهد. کسانیکه زندگینامۀ جمالالدین را نوشتهاند، عقیده دارند که او با قیصر چند بار دیدار و گفتگو کرد و به او گفت که مسلمانان در کشور شما از نابودی رنج میبرند و از قیصر خواست اجازه طبع کتب دینی را برای مسلمانان بدهد و قیصر نیز این پیشنهاد و مطالبه را پذیرفت و به آن اهتمام ورزید.[2]
۴. اختلاف با شاه ایران و نظر قیصر
زمانیکه سید در پطرزبورگ مقیم بود، پیامی از طرف ناصرالدین شاه دریافت کرد و از او خواست تا با یکدیگر دیدار و گفتگو کنند، اما جمالالدین به این کار رغبت نشان نداد و خود را از پیام بیخبر وانمود کرد. قیصر سبب اختلاف سید را با شاه ایران جویا شد و او در پاسخ گفت: باید حکومت شورایی باشد و ملت در آن سهم بگیرد، اما شاه موافقت نکرد و نه هم او را به خود نزدیک ساخت. قیصر به این رابطه گفت: من حق را به طرف شاه میبینم؛ زیرا چگونه پادشاه راضی میشود دهقانان در کشور حکومت کنند؟
جمالالدین پاسخ داد: جناب قیصر! من به این عقیدهام که اگر میلیونها فرد رعیت دوست پادشاه باشند، بهتر است از اینکه با او دشمن شوند و منتظر فرصت بمانند تا او را از پا درآورند و در دلها بدبینی زهرآلود و شعلههای انتقام جا بدهند.[3]
۵. اخراج از روسیه: نقطه پایانی بر سفر
در این چهره، قیصر دگرگون شد و با او به شیوهای خائنانه خداحافظی کرد. بعد از این، به مأموران امنیتی دستور داد وی را از روسیه به نرمی و ملایمت اخراج نمایند تا مبادا تخم خیر و عافیتی را که او در آن سرزمین آباد میافشاند، موجب اغتشاش و آشوب ملت در برابر ظلم و بیعدالتی شود.[4]
۶. روایت شگفتانگیز: پیام خطرناک جمالالدین
از شگفتانگیزترین روایتها این است که جمالالدین به شیخ عبدالرشید ابراهیم، جهانگرد روسی که از شاگردان او بود، گفت: «هرآینه زود است جنازۀ قیصر روس را بخوانی و هم بر تشییع جنازۀ امپراتور انگلیس حاضر خواهی بود.» (کنایه از بین رفتن پادشاهی قیصر)
و سید برای او گزارشی از جانب خود سپرد که به جمعیت سری سیاسی که در پایتخت روس وجود داشت و عم قیصر در رأس آن قرار داشت، تسلیم کند. برایش دستور داد: این پیام را گرفته، آن را به فلان گراندوق برسان و نیک بدان که با رساندن این نامه یا کشته میشوی یا زنده میمانی و پیروز میشوی و با غنیمت باز میگردی. شیخ عبدالرشید نامه را به گراندوق رساند. او از پیام مذکور استقبال کرد و خوشحال شد و سپس آن را به یونان برای چاپ و ترجمه به زبان روسی فرستاد تا دوباره به وی بازگردانده شود. برای او مال نیز پیشنهاد کرد که هرچه میخواهد بگیرد، اما او بیش از ضرورت نگرفت. با اینحال، با خوف و ترس گرفتار شد که نزدیک بود نابود شود.[5]
ادامه دارد…
[1] . حکیم مشرق زمین، ص۱۰۱.
[2] . منبع قبلی.
[3] . خاطرات جمال الدین افغان، ص۵۸-۵۹.
[4] . منبع قبلی.
[5] . تاریخ الأستاذ الإمام، ج۱، ص۵۵.