نویسنده: عبدالحی لیّان
الگوی تربیت الهی در خانواده انبیا علیهمالسلام
بخش سیام
آموزههای تربیتی داستان نوح علیهالسلام
آموزۀ هفتم: دعا برای رحمت و مغفرت والدین، از مصادیق نیکوکاری
حضرت نوح علیهالسلام در اوج ادب و تضرع به درگاه خداوند، پروردگارش را خواند تا خود، والدینش و مؤمنان را بیامرزد. ایشان فرمود:
“رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَی وَلِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا”.[1] ترجمه: «پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم را، و همۀ كسانی را كه مؤمنانه و باورمندانه به خانۀ من در میآیند و سایر مردان و زنان با ایمان را بیامرز! و كافران را جز هلاك و نابودی میفزا!».
این دعا، توجیهی است برای هر مؤمنی که پیوسته برای والدین خود و برادران و خواهران مؤمنش دعا کند. آیات و احادیث فراوانی نیز در این باره وارد شده است، خداوند متعال در مقام امر به نیکی به والدین میفرماید:
“وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیانِی صَغِیرًا”[2] ترجمه: «و بگو: پروردگارا! (اینك كه ضعیف و جز تو پناهی ندارند) بدیشان مرحمت فرما، همانگونه كه آنان در كوچكی (به ضعف و كودكی من رحم كردند و) مرا تربیت و بزرگ نمودند».
دلالتهای امر به دعا برای والدین
این بیان کریم الهی، نکات مهمی را در بر دارد که از جملۀ آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اولاً: قفال رحمهالله معتقد است که خداوند متعال در آموزش نیکی به والدین، تنها به تعلیم گفتار اکتفا نکرده؛ بلکه تعلیم افعال را نیز اضافه نموده است؛ یعنی فرزند باید برای والدینش با گفتن: «رَبِّ ارْحَمْهُمَا»، طلب رحمت کند. واژۀ «رحمت» در اینجا، شامل تمام خیرات دنیا و آخرت است.[3]
ثانیاً: از آنجا که فرزندان (هر چقدر هم که نیکی و احسان کنند) در ادای کامل حقوق والدین خود ناتوانند، مگر در یک حالت خاص که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «فرزندی نمیتواند پاداش پدرش را جبران کند، مگر اینکه او را مملوک (برده) بیابد و او را بخرد و آزاد کند». لذا، خداوند عزوجل به فرزندان امر کرده است که این ناتوانی را با دعا برای رحمت والدینشان جبران کنند. رحمتی که فرزند جز با تضرع به درگاه خداوند نمیتواند آن را به والدین خود برساند.[4]
ثالثاً: قرطبی رحمهالله میفرماید: امر به دعا برای رحمت والدین، فقط برای والدین مؤمن است و شامل غیر مؤمنان نمیشود؛ زیرا قرآن کریم از طلب آمرزش برای مشرکین متوفی، حتی اگر از نزدیکان باشند، نهی کرده است، چنانکه در آیه میخوانیم:”مَا كَانَ لِلنَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِینَ وَلَوْ كَانُوا أُولِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ”.[5]
بر این اساس، اگر والدین یک مسلمان از اهل ذمه (غیرمسلمانان تحت حمایت حکومت اسلامی) باشند، فرزند باید با آنها همانطور رفتار کند که خداوند در آیۀ “وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا إِمَّا یبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِیمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ”.[6] امر فرموده است؛ اما طلب رحمت برای آنها پس از مرگشان بر کفر، همانطور که ذکر شد، نهی شده است. برخی گفتهاند که منظور از دعا در اینجا، دعای رحمت دنیوی برای والدین مشرک است تا زمانیکه زنده هستند، یا اینکه عموم این آیه (امر به ترحم) با آن آیه (نهی از استغفار برای مشرکان) تخصیص یافته و شامل رحمت اخروی نمیشود. به ویژه که گفته شده آیۀ «وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیانِی صَغِیرًا» در مورد سعد بن ابی وقاص نازل شده است؛ هنگامی که او اسلام آورد و مادرش خود را بر روی ریگهای داغ افکند و او را مجبور به بازگشت از اسلام میکرد. سعد گفت: بگذار بمیرد، پس این آیه نازل شد. برخی نیز گفتهاند: این آیه خاص دعا برای والدین مسلمان است، اما صحیحتر این است که حکم آن عام است.[7]
آموزۀ هشتم: داستان نوح علیهالسلام الگویی برای والدینی که فرزندان نیکوکار ندارند
داستان حضرت نوح علیهالسلام و پسر کافرش، عبرت و سرمشقی بزرگ است برای هر پدر و مادری که فرزندان صالح یا حتی برخی از آنها را ندارند؛ فرزندانی که راه ایمان را نپیمودهاند، جامۀ یقین بر تن نکردهاند، بلکه با زیانکاری بازگشته و از هدایت رویگردان شدهاند، در امواج گمراهی و فساد غرق گشتهاند.
بریدن پیوندهای خویشاوندی با کفر
در چنین حالتی، نه قرابت نزدیکان سودی به حالشان دارد و نه شفاعت شفاعتکنندگان. بر همین اساس، شریعت حکیمانۀ قرآن کریم تا روز قیامت حکم کرده است: کفر، پیوندهای نسبی را قطع میکند. برای این کافران، نه از جانب خویشاوندان مؤمنشان حمایتی واجب است، نه نفقه و نه میراثی. این جزئیات و تکمیلات را اهل علم به خوبی میدانند. در آخرت نیز، دوری از رحمت الهی و هلاکت، سهم ستمکاران خواهد بود.[8]
پیوند دین، عمیقتر از پیوند نسب
زمخشری در تفسیر خود بر آیۀ «إِنَّهُ عَملٌ غَیرُ صَالِح»[9]، میگوید که این آیه دلیلی است بر اینکه پسر نوح از اهل او به شمار نمیآمد. در این آیه پیامی نهفته است که پیوند دین، بر پیوند نسب برتری دارد و آن را تحتالشعاع قرار میدهد. یعنی:
– همنسب تو (در معنای واقعی) در دین و اعتقادت، کسی است که به تو بسیار نزدیک و صمیمی است، حتی اگر او حبشی باشد و تو قریشی. او نزدیکترین فرد و خاصترین دوست توست.
– اما کسیکه بر دین تو نیست، حتی اگر نزدیکترین خویشاوندت باشد، دورترین فرد از توست.
و اینکه ذات پسر نوح «عمل غیرصالح» نامیده شد، برای اغراق در نکوهش او بود. این امر نشان میدهد که خداوند کسانی از خانوادۀ نوح را نجات داد که صالح بودند، نه صرفاً به خاطر اینکه خانواده و خویشاوندان او بودند. و چون این پسر از صلاحیت و نیکی تهی بود، پدری نوح نیز سودی به حالش نداشت.[10]
نتیجهگیری داستان حضرت نوح علیهالسلام و خانوادهاش را چنین میتوان بیان کرد:
-
وفاداری در آزمایش سخت: داستان نوح علیهالسلام نشان میدهد کهوفاداری به ایمان و فرمان الهی، حتی در سختترین شرایط و تکذیب همگان، سرانجام پیروزیِ الهی را به همراه دارد.
-
عاقبت نافرمانی: سرنوشت فرزند نافرمان نوح (کنعان) که در طوفان غرق شد، هشداری جاودانه است کهخویشاوندی با اولیای خدا، بدون ایمان و اطاعت، سودی ندارد.
-
نجاتِ همراهانِ صبور: نجات خانوادۀ نوح علیهالسلام و حیوانات در کشتی، نمادرحمت خداوند به بندگانِ مؤمن و شکیباست که در مسیر حق استقامت میورزند.
-
مسئولیت فردی: این روایت تأکید میکند کههرکس مسئول انتخابهای خویش استو هیچکس بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد.