
نویسنده: مفتی عبیدالله نورزهی
بحرانهای لیبرالیزم در جهان معاصر
بخش بيستم
سکولاریزم، فلسفه مادرِ لیبرالیزم
فهم کامل و منضبط عقاید و اندیشهها حاصل نمیگردد و امکان بحث و بررسی صحیح آن فراهم نمیشود؛ مگر با شناخت اصل و اساس آن؛ الله متعال نیز هنگامی که خواست انسان را فرا خوانده و حقیقت و تغییرات او را بیان نماید، وی را به اصلش بازگرداند تا قیمت و حقیقت خود را دریابد: “هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۶۷﴾” ترجمه: «او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد؛ سپس از نطفهاى آنگاه از علقهاى و بعد شما را [به صورت] كودكى برمىآورد تا به كمال قوت خود برسيد و تا سالمند شويد و از ميان شما كسى است كه مرگ پيشرس مىيابد و تا [بالاخره] به مدتى كه مقرر است برسيد و اميد كه در انديشه فرو رويد.»[1]
و میفرماید: “وَاللهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ الله عَلِيمٌ قَدِيرٌ” ترجمه: «و الله شما را آفرید سپس (جان) شما را میگیرد و بعضی از شما تا پستترین (دوره) سالهای زندگی (فرتوتی) بازگردانده میشوند به طوری که بعد از دانستن چیزی نمیدانند. قطعا الله دانای تواناست.»[2]
و باز میفرماید: “مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا تُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى” ترجمه: «از آن شما را آفریدیم و در آن شما را باز میگردانیم و بار دیگر از آن شما را بیرون میآوریم.»[3]
سکولاریزم اساس فلسفی لیبرالیزم است و میتوان گفت سکولاریزم پلی است که دیگر اندیشههای عقلگرا (حتی مارکسیزم) از آن عبور میکنند؛ بنابراین، هر مارکسیستی ضرورتاً سکولار است. به بیان دیگر، لیبرالیزم یکی از جلوههای پیادهسازی سکولاریزم است و سکولاریزم فلسفهای است که پشت همهی سیستمهای جداکنندهی دین از دنیا قرار دارد؛ سیستمهایی که دین را از دنیای مردم دور میسازند یا آن را به طور کلی ملغی اعلام میکنند.
کلیسا از هنگام شکلگیری خود، مردم را به دو دسته تقسیم کرده است:
دسته اول: اکلیروس، یا رجال کهنوت یا رجال دین که رابطه و واسطه بین بنده و پروردگارند، رجل کهنوت همان کسی است که اعتراف مردم را میشنود و شخص نصرانی در طول زندگیاش باید با او در ارتباط باشد. زیرا اصل درباره هر نوزادی که به دنیا میآید این است که تا انجام ندادن غسل تعمید از سوی کشیش به نصرانی بودنش اعتراف نمیشود و ازدواجش پذیرفته نمیشود؛ مگر به واسطهی کشیش و اگر گناهی مرتکب شد باید نزد کشیش به همه گناهانش اعتراف کند تا مورد بخشش قرار گیرد و سند بخشش گناه دریافت کند، هنگام مرگ نیز همان روحانی مراسم تکفین و دیگر امورش را انجام میدهد و گرنه بر دین نصرانی نمرده است.
هیچ یک از این موارد در اسلام وجود ندارد، هیچکس میان بنده و پروردگارش نیست و هر واسطهای در عبادت شرک و کفر است؛ همانند عبادت بتها و بزرگان و حتی پیامبران و ملائکهی مقرب: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا ليعْبُدُوا الله مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»؛ ترجمه: «و فرمان نیافته بودند جز اینکه الله را بپرستند در حالی که دین (خود) را برای او خالص گردانند.» (بینه: ۵)
ازدواج مسلمان تنها با حضور دو شاهد عادل مسلمان انجام میشود؛ حتی اگر آن دو شاهد بقال یا قصاب باشند. هیچ چیز آن را منعقد یا باطل نمیکند؛ مگر حکم الله و برای توبه از گناه تنها اعتراف بین او و پروردگارش کافی است. بیان بیدلیل گناه، خود گناهی دیگر است، چنانکه در حدیث آمده است: «همهی امتم معافاند؛ مگر کسانی که گناهشان را علنی میکنند.»
همهی زمین برای او مسجد و پاک قرار داده شده که هر جا خواست نمازش را به جای میآورد، غسل میت مسلمان و تکفینش و نماز بر او توسط هر مسلمانی که نمازش صحیح است جایز است، این اوج آزادی عقلها و بدنها از هر بندگی و ذلتی است، مگر برای خالق یگانه.
گروه دوم: کسانی که جزو دستهی اول قرار نمیگیرند، یعنی عموم مردم، همهی کسانی که از گروه اول نباشند؛ تفاوتی ندارد که نام و ارزش اجتماعی و حرفهاش چه باشد، جاهل باشد یا دانشآموخته، فقیر یا غنی. در کل، همه کسانی که با پروردگارشان رابطهی مستقیم ندارند. این مفهوم فلسفی برای تقسیمبندی جامعه غربی از عصرهای نخست، همان زمینهای بود که زندگی غربی معاصر بر اساس آن رشد کرد و قدرت رسانهای و نظامی غرب باعث شد که همین فلسفه به زندگی شرقی نیز راه یابد تا جایی که هیچ جامعهای در شرق از تأثیر آن در امان نمانده است، بهطوری که هر کس به غربزدگان منتسب به اسلام نظر بیندازد، میبیند آنان همین مفاهیم را در مقابله با اسلام مطرح میکنند بیآنکه تفاوت این دو را ببینند یا حقیقت اسلام را بشناسند. حال آنکه بیشترشان به حقیقت اسلام ناآگاهند یا اهل هوایند و قصد بریدن از احکام این دین را دارند؛ در نتیجه ادعا میکنند مشکلشان با «رجال دین» است نه با مفاهیم و نص دینی، حال آنکه چنین مفهومی «رجال دین» در اسلام وجود ندارد. ما رجال دینی نداریم که در برابرش رجال دنیا قرار داشته باشد. آنچه هست، علما و فقهایی هستند که حق را چنانکه پیامبر ﷺ به مردم ابلاغ کرد، به آنان میرسانند، آنان نه مردم را تعمید میکنند و نه کسی نزد آنان اعتراف میکند، اهل رهبانیت نیستند و از مردم دوری نمیگزینند؛ ازدواج میکنند، خرید و فروش میکنند و همانند مردم کار میکنند؛ اما وارث (علم) پیامبران علیهم السلام اند و حامل شریعت، نه آنکه از نزد خود چیزی بیاورند، در برابر هر فهم ناصحیح که در پوشش شبهه و شهوت است، میایستند و راه را بر آن میبندند.
در حدیث آمده که رسول الله ﷺ فرمودند: «این علم را از هر نسل اشخاص مورد اعتماد آن بر دوش میگیرند که تحریف اهل غلو و ادعای باطل گویان و تأویل جاهلان را از آن دور میسازند.»
عالم دیگران را راهنمایی میکند و آنکه نمیداند نیازش را (در هر زمینهای، از آگاهان آن زمینه) میپرسد، مانند حال بیمار با پزشک؛ زیرا عقل انسان اگرچه برای فرا گرفتن هر علمی توانایی دارد اما صاحبش آنقدر عمر و وقت ندارد که همهی آنچه نیاز دارد را بیاموزد، برای همین است که امام شافعی (رحمه الله) میگوید: «شایسته است انسان در سرزمینی زندگی نکند مگر آنکه در آن طبیبی باشد که او را دربارهی امور بدنش آگاه سازد و عالمی که او را از امر دینش آگاه سازد.» از آنجایی که مسئلهی طب به ماده و زندگی انسان و ماندنش ارتباط دارد، به آن توجه نشان میدهد و حتی اگر نظریهای در پزشکی اشتباه و توهم باشد باز پول و وقتش را صرف آن میکند، اما ارتباط امر آخرت به ماده، مانند ارتباط پزشکی در عقل غافل، آشکار و واضح نیست، برای همین انسان فراموشش میکند و بلکه ممکن است آن را توهم دانسته و به مبارزه با آن بپردازد. اینجا انسان فراموش میکند که نصف مالش را در توهم ماده هدر داده است.
ادامه دارد…
[1] ـ سوره غافر، آیه: ۶۷.
[2] ـ سوره نحل، آیه: ۷۰.
[3] ـ سوره طه، آیه: ۵۵.