نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پاسبان اندلس (اسپانیا)، سلطان یوسف بن تاشفین رحمه‌الله

بخش بیست‌ویکم

اتحاد سرزمین‌های مغرب
کلیدواژه‌ها: یوسف، مرابطون، مغرب، اتحاد، فتوحات و اندلس.
چکیدۀ مطلب
یوسف بن تاشفین، امیر مقتدر دولت مرابطین، یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های تاریخ تمدن اسلامی در قرون میانه است که با هوشمندی سیاسی، تدبیر نظامی و پایبندی عمیق به اصول شریعت اسلام، موفق شد سرزمین‌های مغرب اسلامی را که درگیر تفرقه، نزاع‌های قبیله‌ای، فتنه‌های داخلی و انحطاط مذهبی بودند، تحت یک حاکمیت مقتدر و دینی متحد سازد. نقش وی در فرآیند «توحید المغرب» یا همان اتحاد سیاسی، دینی و فرهنگی نواحی غربی جهان اسلام، نه‌تنها در جغرافیای مغرب؛ بلکه در تاریخ تفکر سیاسی اسلام، جایگاهی ممتاز و کم‌نظیر دارد.
قرن پنجم هجری/یازدهم میلادی، دوران آشوب و چندپارگی در منطقۀ مغرب بود؛ جایی‌که پس از سقوط حکومت‌های مرکزی، قلمروهای کوچک طایفه‌ای، امارت‌های محلی و قبائل پراکنده، قدرت را میان خود تقسیم کرده بودند و هر یک با دیگری در رقابت و خصومت بود. در چنین فضایی، دعوت اصلاح‌طلبانۀ عبد‌الله بن یاسین و برپایی نهضت دینی مرابطین بر مبنای فقه مالکی و عقاید اشعری، زمینه‌ساز برآمدن یک دولت مقتدر گردید؛ اما آن‌چه این حرکت دینی را به یک امپراتوری سیاسی تبدیل کرد، رهبری خارق‌العاده و نبوغ سیاسی یوسف بن تاشفین بود؛ رهبری که توانست با انسجام درونی، انضباط نظامی، حمایت از علمای دین و برنامه‌ریزی دقیق، بنیان‌های وحدت در مغرب را بگذارد.
یوسف بن تاشفین با تصرف تدریجی نواحی مختلف از صحرای بزرگ آفریقا تا سواحل مدیترانه، و از شهرهای داخلی مراکش چون سوس و فاس تا پایتخت آینده‌اش مراکش (ماراکش)، دولت مرابطین را به امپراتوری منسجمی بدل کرد. او با ادغام قبایل صنهاجه، لمتونه، جداله و دیگر طوایف بربر و عرب و نیز سامان‌دهی آن‌ها در چارچوب فرماندهی نظامی و شریعت‌محور، موفق شد نوعی وحدت سیاسی-نظامی بی‌سابقه را برقرار سازد. پیروزی بزرگ او در برابر ملوک‌الطوائف در اندلس، به‌ویژه شکست دادن پادشاه مشهور طلیطله، المعتمد بن عباد و سپس رویارویی با ارتش مسیحی آلفونسوی ششم در نبرد زلاقه (سنة ۴۷۹ق/۱۰۸۶م)، مرزهای این وحدت را به آن سوی تنگۀ جبل‌الطارق گسترش داد و اندلس را نیز در دایرۀ حکمرانی مرابطین وارد ساخت.
آن‌چه شخصیت یوسف بن تاشفین را از دیگر حکام متمایز می‌کند، پیوند دقیق میان قدرت سیاسی و مشروعیت دینی است. وی بر خلاف بسیاری از حکام معاصر خود، از ادعاهای خلاف شرع مانند خلافت یا سلطنت مطلق پرهیز داشت. در نامه‌نگاری‌هایش، خود را تنها «أمیر المسلمین» یا «نایب خلیفه» می‌خواند و هیچ‌گاه قدمی از حدود شرعی و نظر علمای دین فراتر نمی‌گذاشت، این تواضع سیاسی همراه با مشورت با علمای بزرگ مالکی، از جمله امام و دانشمند بزرگ، القاضی عیاض، باعث شد که حکومت او در میان علما و فقها نیز دارای محبوبیت و پذیرش گسترده‌ای باشد.
از نگاه جامعه‌شناسی تاریخی، اتحاد مغرب به دست یوسف بن تاشفین نه فقط یک پیروزی نظامی، بلکه یک تحول عمیق اجتماعی بود. وی با تقویت نهادهای دینی، حمایت از تعلیم و تربیت اسلامی، ساخت مساجد و مدارس، و برقراری عدالت، زیرساخت‌های تمدن اسلامی را در مغرب بازسازی کرد. حضور فقه مالکی به‌عنوان شالودۀ فکری دولت مرابطین، نه‌تنها باعث ایجاد وحدت دینی شد؛ بلکه قانون‌مندی، نظام‌مندی و عدالت را در ساختار دولت تحکیم بخشید. به‌گونه‌ای که مؤرخان مسلمان و حتی برخی نویسندگان غربی، دولت مرابطین را نمونه‌ای درخشان از حکمرانی اسلامی با پایبندی به اصول فقه و دین دانسته‌اند.
در مجموع، یوسف بن تاشفین را می‌توان بنیان‌گذار واقعی وحدت مغرب اسلامی دانست؛ شخصیتی که با توکل بر الله، پیروی از سنت رسول، پشتیبانی از علما، و دوری از تجمل‌گرایی، توانست در شرایطی سخت، ملت‌ها و قبائل پراکنده را گرد هم آورد و وحدتی سیاسی، دینی و فرهنگی را بنیاد نهد که اثرات آن تا قرون بعد نیز ادامه یافت. بررسی کارنامۀ او در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، دینی و تمدنی، نه تنها از منظر تاریخ مغرب اسلامی مهم است؛ بلکه از جهت ارائۀ الگویی کارآمد برای پیوند میان دین و سیاست در تاریخ اسلام نیز، ارزشمند و آموزنده است.
مقدمه
مطالعۀ تاریخ اسلام در سرزمین مغرب، به‌ویژه در سده‌های میانه، تنها زمانی جامع و معنادار خواهد بود که جایگاه برجستۀ دولت مرابطین و نقش تعیین‌کنندۀ یوسف بن تاشفین ـ امیر متقی، فرمانده اصلاح‌گر و معمار وحدت مغرب اسلامی ـ به‌درستی شناخته شود. در بستر پرآشوب و متلاطم قرن پنجم هجری، مغرب نه تنها شاهد ازهم‌گسیختگی سیاسی و فروپاشی اقتدار مرکزی بود؛ بلکه با انحرافات فکری، غفلت دینی و سلطۀ قبایل گوناگون بر بخش‌های مختلف این منطقه، در معرض تلاشی همه‌جانبه قرار داشت. این سرزمین که روزگاری جلوه‌گاه دانش اسلامی، فرهنگ عربی و قدرت نظامی بود، اکنون به مجموعه‌ای پراکنده از امارات متخاصم، قبایل متفرق، و حاکمان محلی فروکاسته شده بود که در غیاب یک مرجعیت واحد، هر یک به دنبال بسط نفوذ و منافع خویش بودند، چنین شرایطی بی‌تردید، نیازمند یک حرکت اصلاحی بنیادین بود که نه‌تنها نظم را بازگرداند، بلکه هویت اسلامی را احیا کرده و پیوند دین و سیاست را در قالبی عینی و موفق به نمایش گذارد.
جنبش مرابطین، با ظهور عبدالله بن یاسین و دعوت اصلاح‌گرایانۀ او، در همین زمینه شکل گرفت. این جنبش، برخاسته از دل قبایل بربر صنهاجه و مبتنی بر زهد اسلامی، تقوا، التزام عملی به شریعت، و وفاداری به مذهب مالکی بود. مرابطین نه صرفاً یک گروه جنگاور بادیه‌نشین، بلکه حاملان آرمانی الهی بودند که در تلاش بودند جامعۀ پراکنده و آشفتۀ مغرب را به‌سوی وحدت عقیدتی، انضباط اجتماعی و نظم سیاسی هدایت کنند. با وجود آن‌که عبدالله بن یاسین بنیان‌گذار این نهضت بود؛ اما بی‌هیچ تردید، قوام یافتن آن به‌عنوان یک دولت مقتدر و تمدن‌ساز، مرهون هوش، تدبیر، تقوا و شجاعت یوسف بن تاشفین رحمه‌الله است؛ فرمانده‌ای که تاریخ مغرب و اندلس را دگرگون ساخت و نامش را به‌عنوان یکی از نمونه‌های برجستۀ حاکمیت دینی و مشروع در تاریخ اسلام ثبت کرد، ویژگی ممتاز یوسف بن تاشفین تنها در توان نظامی، مهارت سیاسی، یا گسترش قلمرو حکومت خلاصه نمی‌شود، بلکه در دیدگاه عمیق او نسبت به حکومت اسلامی، فهم دقیقش از وظایف شرعی حاکم، احترام و التزام عملی‌اش به رأی علما، و فروتنی‌اش در برابر اصول دین، باید جست‌وجو کرد. او با آن‌که می‌توانست با اتکا به فتوحات خیره‌کننده‌اش، خود را خلیفۀ مسلمانان بخواند و داعیۀ استقلال کامل از خلافت عباسی را مطرح کند، اما برخلاف بسیاری از حاکمان زمان، از چنین ادعاهایی به‌شدت پرهیز کرد و عنوان فروتنانۀ «أمیرالمسلمین» را اختیار نمود؛ عنوانی که هم نشان‌دهندۀ تقوای شخصی او بود و هم گویای تبعیت آگاهانه‌اش از خلافت مرکزی جهان اسلام. نامه‌های متواضعانۀ او به خلفای عباسی و اعتراف صریحش به مشروعیت آن‌ها، جلوه‌هایی بی‌نظیر از سیاست شرعی و ادب دینی در عرصۀ حکمرانی به شمار می‌روند.
از نگاه تمدنی، دوران حکومت یوسف بن تاشفین، عصر احیای اقتدار اسلامی در غرب جهان اسلام است. وی تنها به ساماندهی نظامی و وحدت سرزمینی اکتفا نکرد، بلکه با تأسیس شهر مراکش به‌عنوان پایگاه تمدنی نوین، توسعۀ مدارس علوم دینی، دعوت علمای مالکی، ایجاد نهادهای قضا و حسبه، و ترویج زبان و فرهنگ عربی اسلامی، چهرۀ مغرب را دگرگون ساخت. برخورد عادلانه‌اش با مردم، دوری‌اش از تجمل‌گرایی و استبداد، و حمایت پیوسته‌اش از علما، نمونه‌ای عملی از هم‌زیستی دین، اخلاق و قدرت سیاسی بود.
علاوه بر این، نقش یوسف بن تاشفین در اندلس، به‌ویژه پس از نبرد تاریخی «زلاقه» در سال ۴۷۹ هجری، بُعدی فراتر از مغرب به دولت او بخشید. وی نه‌تنها توانست یورش سهمگین نیروهای صلیبی را دفع کند، بلکه حضور خود را در خاک اندلس تثبیت نموده و بار دیگر وحدت اسلامی را در غرب جهان اسلام تحقق بخشید؛ وحدتی که از آن پس، نه صرفاً بر اساس قدرت شمشیر، بلکه بر مبنای عدالت، شریعت و مصالح عمومی استوار بود.
بدین‌گونه، بررسی شخصیت یوسف بن تاشفین، به‌ویژه در زمینۀ حکمرانی، بینشی نو به ما می‌بخشد؛ بینشی که در آن، دولت اسلامی نه مبتنی بر خودکامگی فردی، بلکه متکی بر سنت نبوی، نظر علما، و مشارکت امت است. در این الگو، دین از سیاست الله نیست؛ اما در عین حال، سیاست نیز به ابزار تحمیل دین بدل نمی‌شود. بلکه هر دو در خدمت مصالح مردم و تحقق عدالت الهی قرار می‌گیرند، ازاین‌رو، پژوهش حاضر، نه صرفاً به‌منزلۀ مروری تاریخی بر عصر مرابطین یا شرحی بر فتوحات نظامی یک فرمانده بزرگ است؛ بلکه تلاشی است برای بازیابی یک تجربۀ تاریخی ارزشمند از پیوند دین و سیاست، و بازشناسی الگویی از حکمرانی مشروع، فروتن و اخلاق‌محور که می‌تواند در روزگار معاصر نیز الهام‌بخش باشد. تجربه‌ای که نشان داد با ایمان، اخلاص، تعهد به شریعت، و تکیه بر آرای علمای دین، می‌توان دولتی نیرومند، منسجم، مردمی و پایدار بنا نهاد، حتی در دشوارترین شرایط تاریخی.
ادامه دارد…
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version